مشارکت همسفر نرجس:
وادی پنجم به ما میگوید؛ تفکر بهتنهایی کافی نیست بلکه باید بلند شویم و شروع به حرکت کنیم، یعنی ساختار ذهنی خود را به ساختاری عملی تبدیل کنیم؛ بهطور مثال اگر دوست دارم مسافرم به درمان برسد، اینکه من در خانه بنشینم و دست به هیچ کاری نزنم و فقط بگویم مسافرم باید این کار یا آن کار را انجام دهد درست نیست بلکه باید دست به عمل زد. مثلاً به کنگره بیایم و در جلسات شرکت و شروع به یادگیری و آموزش کنم تا ذرهذره به نتیجهای که میخواهم برسم. برای اینکه ساختارهای فکری را به ساختارهای عملی تبدیل کنیم؛ باید افکار منفی را تبدیل به مثبت کنیم و وارد مرحله آرامش شویم تا اجرای خواستهها عملی باشد. برای رسیدن به آرامش؛ باید پاکسازی و سازندگی را از خود آغاز کنیم و سه اصل پندار سالم، گفتار سالم و کردار سالم را همیشه در نظر داشته باشیم.
جناب مهندس برای تبدیل افکار منفی به مثبت مانند ترس، ناامیدی و بیماری موضوعاتی را به ما معرفی میکنند تا بهمرورزمان و با یادگیری آنها بتوانیم به آرامش برسیم. موضوعات مطرحشده بهقرار زیر است: برگشت از ضد ارزشها و خودداری، قناعت و صبر، تجسس و قضاوت و همچنین غیبت و پسانداز و توکل، رضا و تسلیم است.
مشارکت همسفر مریم:
در این وادی علم زندگی کردن و چگونه تفکر کردن را یاد میگیریم؛ قبل از ازدواج مشکلاتی در خانواده پدری داشتم؛ همیشه با پدر و مادرم رفتار نادرستی نداشتم، به مادرم میگفتم اگر جای تو بودم از پدرم جدا میشدم چون روزی چهار پاکت سیگار مصرف میکرد و از این کارش خیلی عصبی میشدم؛ اینقدر به این موضوع بها دادم و فکر کردم که خودم هم گرفتار شدم؛ مصداق ضربالمثلی که میگوید: عیب کسی نگیر که خودت هم گرفتار میشوی، با ازدواج وارد زندگی جدیدی شدم و با خودم گفتم: چه خوب که ازدواج کردم و از سیگار کشیدن پدرم راحت شدم اما نمیدانستم که یکی وارد زندگیام شده که شرایطی بدتر از پدرم داشت، همسر من به شیشه و هروئین اعتیاد داشت و شرایط سختی را تجربه کردیم؛ مدام گلایه و شکایت داشتم؛ بعد از نه سال وارد کنگره شدم و اینجا بود که متوجه شدم، همه این کارها برمیگردد به افکار و اندیشه خودم، اما توانستم با تلاش، صبر و تحمل همه مشکلات را حل کنم.
اگر یکجا مینشستم؛ دعا میکردم و میگفتم خدایا چرا من را به دنیا آوردی و ناامید بودم، همچنان در منجلاب اعتیاد گرفتار بودیم؛ خدا را شکر یاد گرفتیم با تفکر درست و مثبت میتوانیم راهحل پیدا کنیم. با تفکر غلط نمیتوانیم درست حرکت کنیم و درنتیجه در بحران و چالش دیگری گرفتار میشویم؛ همهچیز برمیگردد به آموزشهایی که گرفتیم. موضوع مسافر با همسفر از همدیگر جدا است؛ نباید در کار مسافر دخالت کنیم چون مسافر خودش راهنما دارد، همیشه عادت داریم که تقصیرات را گردن مسافر بیندازیم به همین دلیل دوربین سمت مسافرم بود.
جناب مهندس هفت کلید مهم در این وادی به ما نشان داده است؛ اول باید از ضد ارزشها دوریکنیم؛ من فکر میکردم فقط دروغ و غیبت، قضاوت و خیانت و همچنین اعتیاد ضد ارزش است، نمیدانستم سیگار و نیکوتین هم ضد ارزش محسوب میشود، خیلی از چالشهایی که نتوانستم حل کنم به دلیل همین ضد ارزشها بود. مورد بعد؛ خودداری است یعنی اگر میخواهیم کاری انجام دهیم ولی نمیدانیم ضد ارزش است یا نیست یا دودل هستیم و شک داریم؛ باید از انجام آن خودداری کنیم. مسئله بعدی؛ صبر است که قبلاً میگفتم یکشبه باید همهچیز درست شود، میخواستم یکشبه راه صدساله را بپیمایم و انتظار داشتم مسافرم یکهفتهای درمان شود. قناعت هم مبحث بعدی است یعنی، از چیزهایی که داریم درست و بهاندازه استفاده کنیم، حالا چه مالی یا هر چیز دیگر؛ مثلاً اگر پولی به دست آوردیم باید مقداری پسانداز کنیم چون پسانداز هنر است. تجسس؛ نباید در زندگی خصوصی کسی دخالت کنم؛ اگر رهجویی به درمان رسید و برگشت خورد به من ربط ندارد، باید دوربین بهطرف خودم باشد و مواظب زندگی خودم باشم. در زندگی باید خداوند را وکیل خود قرار دهیم و فقط به او توکل کنیم و همیشه در زندگی امیدوار باشیم.
مشارکت همسفر اعظم:
در وادی اول تا چهارم فکر کردیم اما در وادی پنجم وارد مرحله عمل میشویم بنابراین هر کاری یا هر چیزی که در مورد آن فکر کرده بودیم در این وادی باید به مرحله عمل و اجرا درآوریم و آن را عملی کنیم. هر کاری که میخواهیم انجام بدهیم ابتدا باید در ذهن خود به آن فکر کنیم و بعد از فکر کردن، آن را به زبان بیاوریم و بعد آن را عملی کنیم. برای مثال؛ فرض کن دوست دارم به دانشگاه بروم، اگر همینطور بنشینم دعا کنم و بگویم خدایا خودت کاری کن قبول شوم، هیچ تلاشی نکنم و درس نخوانم و به امید خداوند بنشینم اصلاً عملی نیست و فایده ندارد بلکه باید تلاش و کوشش کنم تا بتوانم به چیزی که میخواهم برسم.
الآن دو سال است مسافرم به درمان رسیده و یک مغازهداریم که آن را کرایه دادهایم، هرروز با خانواده صحبت میکنیم که خودمان جنس بخریم و مغازه را راهاندازی کنیم، ولی بعد از دو سال هنوز نتوانستیم این فکر را به مرحله عمل برسانیم و اجرایی کنیم؛ فقط آن را در ذهن و به زبان جاری میکنیم که این کارکنیم یا آن کارکنیم و نقشه میکشیم ولی هنوز به مرحله اجرایی نرسیده و بعد از دو سال هنوز سر جای اول و پله اول ماندهایم. دلیل آن همان عدم اعتمادبهنفس یا ترسی است که در وجودمان نهفته است؛ بنابراین اگر میخواهیم کاری پیش ببریم و به مرحله عمل برسانیم باید دست به حرکت بزنیم چون تا زمانی که اجرا نشود آن فکر مفید نخواهد بود. برای اینکه بتوانیم آن ساختار یا همان فرمان را عملی کنیم و به اجرا درآوریم باید ترس و ناامیدی، عدم اعتمادبهنفس و افکار منفی را کنار بگذاریم و با آنها مقابله کنیم؛ تا زمانی که من میترسم یا ناامید هستم نمیتوانم کاری انجام بدهم و به مرحله اجرا و عملی برسانم و باید از ضد ارزشها دوریکنم تا بتوانم به آرامش برسم.
منبع: سیدیهای وادی پنجم
رابط خبری: همسفر نرجس رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
ارسال: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
45