English Version
This Site Is Available In English

وادی پنجم یعنی رسیدن به تعادل

وادی پنجم یعنی رسیدن به تعادل

ششمین جلسه از دوره سی‌ام کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60؛ نمایندگی حسنانی؛ با استادی راهنمای محترم مسافر حسن، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر سجاد با دستور جلسه "وادی پنجم و تأثیر آن روی من" و تولد یکسال رهایی مسافر محسن، شنبه 28 تیر ماه 1404، ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

دستور جلسه دو بخش است بخش اول آن وادی پنجم و تاثیر آن روی من و بخش دوم تولد یکسال رهایی محسن عزیز می‌باشد.

در جهان ما تفکر، قدرت مطلق حل نیست؛ بلکه توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل می‌کند؛ اگر بخواهم برداشت خودم و تاثیری که این وادی روی من گذاشته است را بیان کنم، اینگونه است که برای رسیدن به نقطه امن درمان اعتیاد و تعادل، بایستی این وادی را کاملاً در زندگی‌مان به اجرا درآوریم.

در کنگره با مثلثی آشنا می‌شویم که اضلاع آن از جسم، روان و جهان‌بینی تشکیل شده است، برای تعادل ضلع جسم، همان دارویی است که در اندازه و دوز مناسب برای نیاز بدن به رهجو داده می‌شود و رهجو در زمان مشخص آن را مصرف می‌کند، برای تعادل ضلع روان، مشارکت‌های جلسات و لژیون، حضور در پارک و ورزش، اعلام سفر و خدمت کردن صورت می‌گیرد که برای گوشه‌گیری و افسردگی فرد مصرف‌کننده می‌باشد؛ در مورد ضلع سوم که جهان‌بینی است، مهمترین موضوع که مطرح می‌شود، دانایی می‌باشد؛ که در تعریف دانایی آمده است قدرت تشخیص ماهیت خواسته‌ها و یا به عبارتی تشخیص درست از غلط، که نیاز به دانایی داریم.

در ادامه مثلث دانایی سه ضلع دارد که یک ضلع آن آموزش است و این آموزش از طریق جزوات و مکتوبات آقای مهندس و استاد امین به ما منتقل می‌شود، ضلع دوم آن تفکر است که در چهار وادی اول در مورد تفکر مفصل صحبت شده است و ضلع سوم آن تجربه می‌باشد؛ یکی از بزرگترین موانع من برای رسیدن به دانایی ضلع تجربه بود، من خوب می‌فهمیدم و یاد می‌گرفتم و یا حفظ می‌کردم اما زمانی که می‌خواستم آن را اجرا و تجربه کنم، نمی‌توانستم.

وادی پنجم بستر مناسب را برای من فراهم می‌کند تا بتوانم تفکراتم را جامع عمل بپوشانم؛ در این وادی چندین موضوع و یا آیتم مطرح می‌شود که یکی از آیتم‌هایش پس انداز است، چون من همیشه انسان ولخرجی بودم و اعتقادی به پس‌انداز نداشتم، در این وادی متوجه شدم درآمدی را که کسب می‌کنم باید پس‌انداز کنم، آیتم دومی که به من خیلی کمک کرد، توکل بود؛ زیرا همیشه سعی می‌کردم روی توان خودم حساب کنم و بیشتر مواقع به مشکل می‌خوردم اما از زمانی که توانستم توکل کنم و در مقابل فرامین خداوند و چیزهایی که تقدیر من است تسلیم شدم خیلی کار من راحت‌تر شد.

بخش دوم دستور جلسه، تولد یکسال رهایی مسافر محسن است، محسن زمانی که وارد لژیون شد مانند یک شهر جنگ زده که بمب باران شده بود از درون خیلی دچار مشکل بود، اما چیز خیلی مهمی در درونش داشت و آن محبت بود، درونش محبت خاصی نسبت به خانواده‌اش وجود داشت و من متوجه این موضوع شده بودم، چیزی که باعث تولد امروز محسن است خدمت‌گذار بودن او است؛ محسن از سفر اول خدمت در کنگره را آغاز کرد و در بخش‌های مختلفی خدمت کرد؛ من فکر می‌کنم هر کدام از بچه‌های سفر اولی این مسیر را طی کنند به رهایی می‌رسند؛ من این روز را به خانواده محترم آقا محسن و همسفر ایشان و راهنمای محترم همسفرشان تبریک می‌گویم، مسافرانی که در کنگره، همسفر دارند خیلی ارزشمند هستند.

مشارکت مسافر محسن:
خدا را شکر می‌کنم توانستم امروز این جایگاه را تجربه کنم، از جناب مهندس و خانواده محترمشان و همچنین از راهنمای خودم و راهنمای همسفرم که در این راه به ما کمک کردند تشکر می‌کنم.

من همیشه دغدغه‌ام این بود که خانواده‌ام در کنگره حضور داشته باشند، اما امروز که در این جایگاه قرار گرفتم متوجه شدم که همیشه عشق و محبت‌شان با من بوده است و من آن را نمی‌دیدم؛ قبل از کنگره دوره تاریکی داشتم، اما اتفاقی که امروز برای من افتاد به چیدمان خدا ایمان پیدا کردم.

همیشه در زندگی از همه کس طلب‌کار بودم و این بخاطر مشکلات و تاریکی‌هایی بود که درگیرش بودم، اما امروز بابت تاریکی‌ها و عذاب‌هایی که تجربه کردم خداروشکر می‌کنم و این معجزه کنگره است که من یک روزی بابت مشکلاتم با خداوند درگیر می‌شدم و امروز خداوند را شکر می‌کنم، چون می‌دانم این مشکلات من را بزرگ می‌کند.

من شفا گرفته امام رضا هستم، قبل از ورود به کنگره برای ترک اعتیاد خیلی راه‌های مختلفی را امتحان کردم اما به نتیجه نمی‌رسیدم، قبل از اینکه به کنگره بیایم با مادرم به شهر مشهد و زیارت امام رضا رفتیم زندگیم را مدیون اشک‌هایی هستم که مادرم در صحن حرم ریخت، من هیچ زمانی این صحنه را از یاد نخواهم برد از آن روز به بعد به خودم اجازه ندادم  که جایی عمداً خطا کنم، که باعث شود دل خانواده‌ام دوباره بلرزد؛ بعد از اینکه از مشهد برگشتیم یک روز پدرم به من گفت نمی‌خواهی اعتیادت را درمان کنی؟ آیا خسته نشدی؟ در آنجا بود که به خودم آمدم و راه کنگره برایم باز شد؛ امروز می‌توانم بگویم آموزش‌های کنگره و دعای خیر پدر مادرم باعث شد که حال خوبی داشته باشم.

مشارکت راهنمای محترم همسفر خانم پریسا:
منم به نوبه خودم خدا را شکر می‌کنم که یک بار دیگر در این تولد زیبا و رهایی دو انسان آزاده حضور دارم؛ این تولد را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترم‌شان و همچنین راهنمای محترم حسن آقا و آقا محسن و خانم مژگان تبریک عرض می‌کنم.

آقای مهندس می‌فرمایند، باور‌ها هیچ ارزشی ندارند ولی وقتی باور توأم با رفتن و رسیدن باشد، خیلی ارزشمند می‌شود و این اتفاقی بود که برای خانم مژگان و آقا محسن افتاد، چون باور داشتند و این روز را تصویر‌سازی کردند و در جهت آن خیلی محکم قدم برداشتند و نتیجه‌اش امروز همچین تولدی شد.

تمام تولد‌ها دقیقا نتیجه آن باور‌هایی است که در جهت آن حرکت کرده‌اند و سختی‌هایش را تحمل نموده‌اند؛ خانم مژگان زمانی‌که وارد لژیون من شد بسیار کم حرف و با وقار بود و همیشه گوش به فرمان و شنونده خوبی بود، با اینکه کارمند بود اما خیلی منظم سی‌دی می‌نوشت و حضور داشت.

معجزه‌ای که کنگره را پر رنگ می‌کند، حضور همسفرها است، حضور هر همسفری دلیلی دارد، اما زمانی‌که خواهر، همسفر می‌شود به نظر من بدون هیچ چشم داشتی می‌باشد و نوع دوست داشتنش کاملاً متفاوت است و جنس دیگری دارد و خیلی زیبایی را پررنگ می‌کند؛ قطعاً حضور خواهرانی همانند خانم مژگان برای من درس آموزشی خیلی زیادی دارند، برای اینکه حواسم به رابطه خودم و برادرم و خانواده‌ام باشد.

خدا را شکر می‌کنم بابت توفیق اینکه این عزیزان در لژیون من حضور دارند و من از آنها خیلی چیزها را یاد می‌گیرم؛ این تولد را به این عزیزان تبریک می‌گویم.

مشارکت همسفر محترم خانم مژگان:
عشق یعنی مشکلی آسان کنی؛ دردی از درمانده‌ها درمان کنی؛

در میان این همه غوغا و شب؛ عشق یعنی کاهش درد بشر؛

از خدای خودم خیلی شاکر و سپاسگزار هستم از آقای مهندس و خانواده محترمشان و همچنین راهنمای مسافرم و راهنمای خودم تشکر می‌کنم.

ما در کنگره مهارت زندگی کردن را یاد می‌گیریم، من احساس می‌کنم رسالت و هدفم را پیدا کردم، باید قدر این جایگاه را بدانم؛ من دلم برای لبخندهای محسن تنگ شده بود، خیلی کم همدیگر را می‌دیدیم چون شرایط جوری بود که محسن همیشه حالش خراب بود و اصلا خواب درستی نداشت، به او می‌گفتم تو چه زمانی حالت خوب است؟ می‌گفت هیچ‌وقت؛ حتی قرص هم مصرف می‌کرد و به زور قرص می‌خوابید؛ امروز خیلی بابت این حال خوبش خداوند را شاکر و سپاس‌گزار هستم.

می‌گویند برادر تکیه‌گاه خواهر است، اما من می‌گویم علاوه بر تکیه‌گاه قلب خواهر هم هست؛ من سعی کردم صد خود را برایش بگذارم و همیشه به او می‌گویم که در اوج ببینمت، برایت خوشبختی و سعادت و موفقیت را از خداوند خواستارم و امیدوارم هر دوی ما در کنگره باشیم و خدمت کنیم و در مهار این آتش ویرانگر سهیم باشیم.

تهیه و تنظیم: گروه سایت نمایندگی حسنانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .