آنچه در تقدیر است به انجام میرسد؛ اما اعمال ما در خطوط تقدیر نقش بسیار مهمی دارند که به آن شکل دیگری میدهند. یاد الله در هرجا، یاد خود از قطره به اقیانوس است. پسرم فراموش نکن تو در عالمی درختی بودی که بودنها ادامه است و در انسان، هیچگاه فعل گذشته صادق نیست؛ زیرا جاری است.
در خدمت همسفر میترا راهنمای تازهواردین هستیم تا مصاحبهای با ایشان داشته باشیم و این مصاحبه زیبا را تقدیم نگاه پر مهرتان بکنیم. ایشان به همراه مسافرشان با تخریب ۱۰ سال وارد کنگره شدند. آخرین آنتیایکس مصرفی مسافرشان تریاک و الکل بود. سفر خود را آغاز کردند به راهنمایی مسافر امیرحسین و راهنمای خودشان همسفر سارا به مدت ۱۲ ماه سفر کردند و در ادامه سفر نیکوتین داشتند با تخریب ۱۵ سال مصرف سیگار، رهایی از مواد ۳ سال و رهایی از نیکوتین ۹ماه است. ورزش مسافرشان بدمینتون و ورزش خودشان هم بدمینتون است.

متأسفانه در صحبتهای عامیانه درجامعه میگویند که شیشه؛ چون مورفین ندارد؛ پس اعتیاد هم ندارد، چهقدر این نگرش غلط و گمراه کننده است؟
بله شیشه در دسته مخدرهایی مثل تریاک یا هروئین قرار نمیگیرد؛ اما به معنی این نیست که فرد، مصرفکننده نمیشود. شیشه یک ماده صنعتی محرک از نوع آمفتامین است که نه تنها وابستگی شدیدی ایجاد میکند؛ بلکه تخریب روانی بسیار شدیدتری نسبت به مواد سنتی دارد. ساده انگاری و ناآگاهی؛ باید با آموزش درست از بین برود.
نقش روش درمان DST و داروی OT در درمان مصرفکنندگان شیشه چیست و چگونه به بازسازی بدن و روان فرد کمک میکند؟
یکی از باورهای اشتباه درباره مصرف کنندگان شیشه این است که میگویند درمان ندارد؛ اما تجربه در کنگره۶۰ نشان داده که با روش DST همراه با داروی OT شیشه قابل درمان است. روش DST؛ یعنی درمان تدریجی با کاهش پلهای که به جای ترکهای ناگهانی به جسم و روان فرصت بازسازی تدریجی میدهیم؛ چون شیشه تخریب بالایی در سیستم تولید و تنظیم دوپامین و سروتونین مغز ایجاد میکند و اگر ناگهانی قطع شود فرد دچار توهم، پرخاشگری، افسردگی یا؛ حتی خودکشی میشود؛ اما با روش DST و داروی مناسب سیستمهای عصبی بدن فرصت مییابند تا دوباره به تعادل برسند. یکی از اصلیترین تخریبهای شیشه، تخریب جهانبینی است؛ یعنی نگاه فرد به خودش، خانواده، جامعه و هستی تغییر میکند و دچار بدبینی، منفیگری و توهم میشود که با بازسازی جسم خویش و روان؛ یعنی خلق و خو، فرد میتواند خودش را بشناسد و افکار مخرب را مدیریت کند.
چه باورهای نادرستی در جامعه درباره مصرف شیشه وجود دارد؟
یکی از باورها این است که شیشه اعتیاد نمیآورد؛ چون مرفین ندارد. اعتیاد فقط مربوط به مرفین نیست؛ بلکه شیشه مادهای صنعتی است که با پایه آمفتامین روی سطح روان، ذهن و؛ حتی جسم تخریب ایجاد میکند. یکی دیگر از باورهای غلط در مورد شیشه این است که میگویند باعث لاغری میشود و باور غلط دیگر مصرف شیشه باعث خلاقیت میشود. باورهای دیگری وجود دارد که من فقط چند مورد از آن را بازگو کردم.
با توجه به تجربه اعضای کنگره۶۰ چرا ترک شیشه به تنهایی کافی نیست و درمان؛ باید همراه با بازسازی سیستمایکس و جهانبینی باشد؟
وقتی یک مصرفکننده شیشه فقط مصرف را کنار میگذارد جسمش دیگر خماری نمیکشد؛ چون مثل مواد سنتی نیست؛ اما دچار افسردگی شدید، پوچی، بیهدفی، بیخوابی و وسوسههای ذهنی میشود؛ پس دلیل درمان این است که جسم به تعادل برسد؛ یعنی OT جایگزین شیشه بشود و فرصت بازسازی به سیستم شبه افیونی بدن را بدهد و جهانبینی فرد هم؛ باید طی این مدت تغییر کند، آموزش ببیند و دید او به خانواده و زندگی و اطرافیانش فرق کند.
جناب آقای مهندس شیشه را یک ماده مخرب و هشدار سونامی شیشه را در سال ۸۶ اعلام کردند، هشدار ایشان چهقدر در جامعه مؤثر بوده است؟
این هشدار نه از روی تحقیق و آزمایشگاهی؛ بلکه از دل تجربه درمان صدها مصرفکننده شیشه در کنگره صادر شد. با هشدار آقای مهندس بسیاری از مراکز درمانی نمیدانستند؛ باید چگونه با مصرفکننده شیشه برخورد کنند. خانوادهها شیشه را مادهای کم ضررتر از هروئین میدانستند. هشدار آقای مهندس در مورد سونامی شیشه بسیار زود هنگام؛ اما کاملاً درست و آیندهنگر بود. در واقع این هشدار باعث شد کنگره۶۰ ده سال جلوتر از سیستم درمانی کشور عمل کند و امروز هزاران هزار نفر از مصرفکنندگان شیشه نه تنها درمان شده؛ بلکه در صلح، خدمت و آرامش زندگی میکنند.
عوامل و انگیزههایی که باعث افزایش مصرف شیشه شده است چیست؟
نداشتن آگاهی، هیجان طلبی، کنجکاوی، فرار از افسردگی یا مشکلات روحی، عدم مهارت نه گفتن در نوجوانان، در دسترس بودن و قیمت پایین آن، مشکلات خانوادگی را میتوان باعث افزایش مصرف شیشه دانست.
راهنمای تازه وارد چه نقشی در اولین برخورد فرد با کنگره۶۰ ایفا میکند؟
از نظر من همسفر که این شال زیبای خدمتگزاری بر گردنم انداخته شده در اولین برخورد یک تازه وارد؛ باید او را درآغوش گرفت، گویی که انگار در آغوش مادر بعد از چندین سال آمده است، آغوش مادر برای همه افراد روی کره زمین از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در بدو ورود یک تازهوارد در چشمان او چیزی جز ناامیدی و اشک دیده نمیشود، پس؛ باید در اولین برخورد اشک چشمان ناامید یک تازهوارد را تبدیل به اشک شوق دوباره زندگی کردن کرد.
از دیدگاه شما مهمترین کار برای رهجوی تازهوارد چیست؟
از دیدگاه من راهنما مهمترین کار برای تازهوارد حس امنیت و آرامش در محیط کنگره۶۰ است. تازه وارد با حس ترس و حال خراب و یا شاید به اجبار آمده، پس اینقدر؛ باید فضا برایش دلنشین و شاد باشد که مشتاق دیدار مکان و افراد باشد. یک راهنمای تازهوارد خیلی حرف برای رهجوی تازه وارد دارد؛ ولی در جلسه اول؛ باید بستر را فراهم کند، بستر که فراهم باشد، میتوان بذر مناسب کاشت.
چه ویژگی و مهارتهایی برای یک راهنمای تازهوارد ضروری است تا بتواند با آرامش و درک و انتقال تجربه انگیزه لازم را به یک تازه وارد بدهد؟
یک راهنمای تازهوارد؛ باید بداند که خودش زمانی با حال خرابتر از آن فرد وارد کنگره۶۰ شده است و همیشه هر رهجوی تازهوارد که مقابل من همسفر قرار میگیرد فرصتی میشود تا من یک مروری به گذشته خودم و حال خراب خودم داشته باشم. آقای مهندس میفرمایند: «کسی را قضاوت نکنید؛ ولی من خودم را میتوانم نسبت به گذشته خودم قضاوت کنم. مهمترین موردی که به ذهنم رسید این است که پندار و گفتار و کردار راهنما اگر بر حسب عدالت، معرفت، و عمل سالم باشد آموزشی که در کنگره میبیند آن آموزش را هر چهقدر سخت به مرحله عملیاتی برساند، اگر از این مراحل به خوبی بگذرد آنوقت تجربه و انگیزه خواه ناخواه، صحبتهای راهنمای تازه وارد، خواه ناخواه بر قلب تازه وارد کوبیده میشود؛ چون هدف نشان دادن خود فرد به خودش است، زمانی که به این نکته رسید خودش ادامه راه برایش میسر میشود.
لذت بخشترین و شیرینترین لحظههایتان در کنگره چه زمانی بوده است؟
لذت بخشترین و شیرینترین لحظه من دیدار اول با آقای مهندس در تهران بود. اینقدر در مقابل ایشان گریه کردم که گویی تمامی یخهای درونی من آب شده بود و از چشمانم میبارید. در موقع برگشت از تهران به خانه آمدم و مثل غسل در صحرا در کتاب۶۰درجه، غسل پاکی و طهارت از تنفر، کینه، دروغ، حسادت و ... کردم و از فردای آن روز قامت خودم را سراپا سفیدپوش کردم و محکم و با اراده به آموزشهای خودم تا به الآن پرداختم و شکر، شکر، شکر بابت این عظمت عظیم.
حس خودتان بدو ورود به کنگره و بالاخص همراهی با مادرتان در سفر اول و دوم را بفرمایید؟
در بدو ورود به کنگره من حال بسیار خرابی داشتم؛ حتی حالم بدتر از مادرم بود. وقتی با مادرم همراه شدم تازه درسهای زیادی از مادر مهربانم گرفتم، تمامی خدمتهایی که در کنگره کردم مدیون مادر عزیزتر از جانم هستم؛ چون من اصلا هیچ وقت به موقع در مکانی حضور پیدا نمیکردم. اولین آموزش من از مادر سر وقت رسیدن در جلسات بود. حس بسیار زیبایی که داشتم لحظهای بود که با صحبتهای از ته دل و دلسوزانه مادرم وارد لژون سردار شدم؛ چون بیایمان و خستهتر از هر کجا بودم. درس خواندن و امتحان دادنم در کنگره۶۰ برای شال زیبای تازه واردین را هم مدیون مادرم بودم. او زمان را برای من میخرید تا بتوانم در این راه موفق بشوم. در سفر اولم با مادر بسیار سخت بود که با ایشان به کنگره میآمدم؛ چون هر دو نفر ما میخواستیم آموزشهایی که میگرفتیم را مدام برسر هم بکوبیم و همدیگر را مقصر کنیم؛ ولی در سفر دوم به آگاهی که رسیدیم تازه قدر یکدیگر به دستمان آمد. سفر من و مادرم به عنوان مالکیت دختر و مادری نبود گویا در کنگره آموزش برای همه یکسان است. مادر هیچ وقت در خدمتهایشان تخلف نکردند که بخواهند من میترا را به عنوان دختر ببینند؛ حتی بسیار تا بسیار سخت میگرفتند و قانون را رعایت میکردند.
در سیدی دشمن، دشمن اصلی رهجو کیست یا چیست؟
دشمن واقعی رهجو در مسافری که موادمصرف میکند نیست و در مسافران هم، همسفر نیست، خانواده نیست، جامعه نیست؛ بلکه جهل من، نفس سرکش من، و نگاه غلط من به زندگی، دشمن من است. اگر انسان شکست میخورد، اگر سقوط میکند، اگر دوباره به اعتیاد برمیگردد علت اصلی آن بیرون از خودش نیست، دشمن در درون او است.
با توجه به سیدی طلوع دیگر چرا انسانها با وجود داشتن مشکلات باز هم امید به طلوعی دیگر دارند؟
زیرا در درون انسان یک نیروی خدادادی بهنام امید وجود دارد نیرویی که؛ حتی در تاریکترین شبها انسان را به ادامه راه و انتظار برای سپیده دمی دیگر سوق میدهد. همانطور که بعد از هرشب تاریک طلوع خورشید قطعی است، در زندگی انسان هم پس از هر شکست، هرسقوط و هر درد طلوع دوبارهای خواهد بود. هیچ چیز در این دنیا ثابت نمیماند. رنجها ماندگار نیستند و اگر انسان بخواهد و تلاش کند وضعیتش تغییر خواهد کرد.
کلام آخر...
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که در این کره زمین بار دیگری به من فرصت داد تا بتوانم زندگی کنم. به گفته استاد بزرگمان جناب مهندس: «مهمترین معجزه حیات زندگی کردن است». چندماه پیش برای مسابقات بدمینتون خدمت آقای مهندس در پارک طالقانی مشرف شدم و آخرین لحظاتی که کسی کنار آقای مهندس نبودند رفتم و بهشون گفتم من خیلی گرفتارم چه کنم؟ ایشون جواب کوبندهای به من دادند و گفتند تو چهطوری تا این بالا پیش من آمدی؟ گفتم با پاهایم فرمودند؛ پس قدر آنها را بدان. من متوجه شدم که مشکلات برای همه است. این قانون روزگار است؛ ولی هیچ چیز به اندازه سلامتی مهم نیست، زیرا اگر سالم باشیم به تمامی امورات خود رسیدگی میکنیم به شرط اینکه همیشه با وادی تفکر پیش برویم. از تمامی خدمتگزاران سایت نمایندگی هاتف نجفآباد سپاسگزارم.
مسئول مصاحبه: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون اول) مسئول مصاحبه
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زينب (لژیون پانزدهم)
عکاسخبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
185