English Version
This Site Is Available In English

کنگره به من یاد داد چطور مشکلاتم را حل کنم

کنگره به من یاد داد چطور مشکلاتم را حل کنم

جلسه‌ پنجم  از‌ دوره سوم کارگاه‌های‌ آموزشی‌ عمومی‌ کنگره ۶۰‌ نمایندگی ارم، با استادی راهنمای محترم مسافر مهدی نگهبانی‌‌ مسافر‌ هادی و دبیری‌ مسافر‌ محسن با دستور جلسه:  تخریب های شیشه و مخدر های جدید و درمان آن با متد DST پنج‌شنبه 26 تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، مهدی هستم، یک مسافر.
خوشحالم که در جمع شما عزیزان حضور دارم و یک بار دیگر این فرصت به من داده شده تا آموزش بگیرم و خدمت کنم. دستور جلسه‌ی امروز دو بخش دارد: بخش اول درباره‌ی تخریب‌های شیشه و بخش دوم جشن یک‌سال رهایی مسافر احد است. قبل از اینکه وارد بحث دستور جلسه بشوم، لازم می‌دانم از مرزبان‌های محترم تشکر کنم که مقدمات این جلسه را فراهم کردند. همچنین تبریکی عرض می‌کنم خدمت همسفرهای عزیز، چرا که هفته‌ی گذشته جلسه‌ی بسته در هم‌سفرهای ارم هم آغاز به کار کرد. تبریک دیگری نیز دارم به خانم فاطمه و خانم سعیده‌ بابت ورودشان به جایگاه ایجنتی. ان‌شاءالله که در مسیر خدمت موفق باشند.

اما دستور جلسه، تخریب‌های شیشه: درباره‌ی تاریخچه‌ی شیشه زیاد صحبت شده؛ اینکه در دوران جنگ جهانی دوم، برای افزایش توانایی جسمی و تمرکز سربازان مورد استفاده قرار گرفت.
در ایران از حدود سال ۱۳۸۶ و ۸۷ بود که شیوع این ماده شدت گرفت. همان زمان آقای مهندس نیز هشدارهایی در مورد آن دادند، اما متأسفانه آن‌طور که باید جدی گرفته نشد. شیشه با ترشح شدید دوپامین همراه است و باعث تحرکات جسمی و حالت‌های تهاجمی می‌شود. در مقابل، کمبود دوپامین باعث افسردگی و حالاتی شبیه به پارکینسون خواهد شد. داشتم فکر می‌کردم اصلاً چی شد که من به سمت شیشه رفتم؟ در آن دوره من کراک مصرف می‌کردم و ترک کردنش برایم خیلی سخت بود. کم‌کم این تفکر عمومی در بین ما شکل گرفت که "شیشه اعتیاد ندارد". من هم برای درمان کراک، رفتم سمت شیشه! ولی بعد از مدتی به خودم آمدم و دیدم که هم کراک مصرف می‌کنم، هم شیشه. در واقع شیشه به نوعی کراک را برای بدن قابل تحمل‌تر می‌کرد و مسیر را باز می‌کرد که دوباره سراغ کراک بروم. به گذشته که فکر می‌کنم، هنوز هم سخت است. یادم می‌آید آن زمان اصلاً درک درستی از خماری نداشتم. برای من، خماری یعنی درد، عطسه، خمیازه و بی‌قراری‌هایی که از شیره، تریاک، هروئین یا کراک تجربه کرده بودم. اما شیشه، این نوع خماری را نداشت. برای همین باور کرده بودم که شیشه اصلاً خماری ندارد. اولین‌بار که شیشه مصرف کردم، تا صبح بیدار ماندم. من که آدم کم‌حرفی بودم، از شب تا صبح یک‌سری با همسرم صحبت می‌کردم! او هم تعجب کرده بود، هم ترسیده بود. صبح هم مستقیم رفتم سر کار. اما بعد از آن، دو سه روز در خواب عمیق فرو رفتم. این هم نوعی خماری است، ولی از جنسی دیگر. نه درد دارد، نه بی‌قراری ظاهری، ولی ذهن و جسم را کاملاً از پا درمی‌آورد. خیلی‌ها در ایران، به دلیل همین باور غلط که شیشه اعتیاد ندارد، گرفتار شدند. در ادامه، این ماده حتی وارد قرص‌های لاغری هم شد و به‌ویژه در بین خانم‌ها رواج پیدا کرد. خیلی‌ها کاملاً ناخواسته درگیر این دام شدند. اما خدا را شکر، خدا را شکر، در کنگره‌ی ۶۰ این ورق برای ما برگشت. باوری که در ذهن ما شکل گرفت، آن‌قدر قوی شد که آقای مهندس حالا می‌فرمایند: می‌خواهم دستور جلسه‌ی شیشه را حذف کنم، چون درمانش سخت نیست. و واقعاً هم سخت نیست. امروز بسیاری از راهنماها و خدمت‌گزاران کنگره، مصرف‌کنندگان سابق شیشه هستند و سال‌هاست که به رهایی رسیده‌اند. در حالی که جامعه هنوز باور دارد کسی که شیشه مصرف کرده دیگر هرگز درمان نمی‌شود، چون به مغز آسیب می‌زند و قابل جبران نیست. اما در کنگره، با متد DST و داروی OT این روند کاملاً ممکن شده. فقط کمی صبر، کمی گوش به فرمان بودن لازم است. بازسازی کاملاً صورت می‌گیرد، طوری که بعد از درمان، هیچ اثری از حالت‌های مصرف دیده نمی‌شود.بیشتر از این راجع به دستور جلسه صحبت نمی‌کنم و وقت عزیزان را نمی‌گیرم.

اما بخش دوم جلسه: تولد احد عزیز.
در رأس، تبریک عرض می‌کنم به آقای مهندس و خانواده محترمشان که بستری فراهم کردند تا ما روی این صندلی‌ها بنشینیم، آموزش بگیریم و درمان شویم.
به احد عزیز، همسفرش، و پسران گلش هم تبریک می‌گویم. وقتی احد وارد کنگره شد، ابتدا گفت: من فقط سیگار می‌کشم و برای درمان سیگار آمده‌ام. گفتم: نمیشود! برو! اما کمی گذشت و گفت: نه، تریاک هم مصرف می‌کنم. آمد و درمانش را شروع کرد. احد واقعاً یک رهجوی گوش به فرمان بود. هر آنچه که کنگره گفت، تلاش کرد اجرا کند. چون راهنما در کنگره دقیقاً مطالبی را منتقل می‌کند که از آقای مهندس و ساختار کنگره می‌آید. هیچ‌وقت مقاومت نکرد. نمی‌گفت سخت است یا چرا باید انجامش بدهم. فقط اجرا می‌کرد. اولین رهایی لژیون ما بود، بعد وارد خدمت در بخش OT شد. در حال حاضر راهنمایی تازه‌واردین قبول شده و در مسیر خدمت است. برای او در این مسیر آرزوی موفقیت دارم.

سلام دوستان احد هستم یک مسافر
آرزوی قلبی من این است که هر کسی که بیرون از کنگره است، راهی برایش باز شود تا به کنگره بیاید و این مسیر را تجربه کند. واقعاً حس و حال خوبی دارم و از اینکه در جمع شما عزیزان هستم، بسیار خوشحالم. اول از همه، تشکر ویژه دارم از آقای مهندس و خانواده محترمشان که این مسیر را برای ما فراهم کردند. از راهنمای خوبم آقا مهدی تشکر می کنم از راهنمای همسفرم، که خیلی به ما کمک کردند صمیمانه سپاسگزارم. از هم‌سفران عزیزم که کنار من بودند و با وجود تمام سختی‌های زندگی، همراهی‌ام کردند، واقعاً ممنونم. کنگره جایی است که در آن چیزی کم نداشتم. از همسرم و پسرم نیز به خاطر صبوری، حمایت و همراهی‌شان در این مسیر، بی‌نهایت سپاسگزارم. واقعاً حسی که امروز دارم، تا قبل از این تجربه نکرده بودم. انگار دارم یک فیلم جدید از زندگی‌ام را تماشا می‌کنم، یک زندگی واقعی و آرام. یادم است روز اولی که به کنگره آمدم، فقط برای درمان سیگار آمده بودم. از سیگار خسته شده بودم، آن را کنار گذاشته بودم و به دیگران هم گفته بودم که دیگر مصرف نمی‌کنم، اما واقعیت چیز دیگری بود. همان موقع متوجه شدم که ترک مواد یا سیگار فقط با دعوا و زور گفتن درست نمی‌شود. اصلاً فکر نمی‌کنم درمان کردن کار سختی باشد، اگر گوش به فرمان باشیم. سخت‌تر از آن، ماندن در کنگره و آموزش گرفتن و اجرای آن آموزش‌ها در زندگی است. کنگره تنها جایی‌ست که به ما یاد می‌دهد چگونه زندگی کنیم. من قبل از کنگره فکر می‌کردم راه‌حل‌هایی که برای مشکلات زندگی‌ام دارم، درست هستند. اما در واقع آن راه‌حل‌ها اشتباه بودند و مرا به بی‌راهه می‌بردند.نه فقط از نظر مالی، بلکه از نظر خانوادگی هم آسیب دیده بودم. کنگره به من یاد داد چطور مشکلاتم را حل کنم؛ اینکه قرار نیست برای حل یک مشکل، مشکل دیگری به آن اضافه کنم. تا زمانی که مشکل اصلی را حل نکنم، از بین نمی‌رود؛ حتی اگر ظاهرش را پنهان کنم، در ناخودآگاه باقی می‌ماند و در آینده دوباره بروز می‌کند. در کنگره یاد گرفتم که باید به‌جای فرار از مشکلات، آن‌ها را حل کنم. یادم هست در سفر اول، زمانی‌که آقا محمد در حال نزدیک شدن به رهایی بود، ماشینم را دزدیدند. اگر کنگره نبود، شاید نمی‌توانستم آن ماجرا را تحمل کنم. قبل از کنگره، اگر چنین اتفاقی برایم می‌افتاد، شاید به همه ناسزا می‌گفتم و کار را خراب‌تر می‌کردم. ولی در کنگره، با همان دو سه ساعتی که در جلسات شرکت می‌کردم، آن‌قدر حال خوب می‌گرفتم که می‌توانستم آن مشکل را هم مدیریت کنم. از زمانی که به کنگره آمدم، یاد گرفتم که عجله نداشته باشم، صبر کنم، و اعتماد داشته باشم. الآن هم که رهایی گرفتم، فکر می‌کنم پنج ماهی از آن گذشته. مدام می‌گفتم "هفته بعد"، "هفته‌ی دیگر"، ولی حالا قسمت شد که در جمع شما عزیزان، در شعبه ارم باشم. از همه شما سپاسگزارم. حس و حال خوبی دارم و از اینکه در این جشن حضور دارم، خوشحالم. امیدوارم بتوانم جبران کنم. تنها خواسته‌ام این است که بتوانم در کنگره بمانم و خدمت‌گزار باشم. مهندس راهی باز کرده‌ که ما بتوانیم از تاریکی به سمت روشنایی بیاییم. راستش، بعد از سفر اول، تصمیم گرفتم کمی به زندگی‌ام برسم. دو سه جلسه به کنگره نیامدم و گفتم: "بگذار کارهایم را ردیف کنم." ولی دیدم هیچ‌کدام از کارها درست نشد، مشکلاتم حل نشد، حتی بیشتر هم شد! کنگره تنها جایی است که با وجود ساعت کم حضور، گره‌های زیادی از زندگی باز می‌شود. باز هم ممنونم از همه شما. ان‌شاءالله بتوانم در کنگره بمانم و جبران کنم.

راهنمای همسفر:

سلام دوستان، ناهید هستم، یک همسفر.
از صمیم قلب خوشحالم که امروز در این جشن تولد، در این لحظه‌ی نابِ رهایی و آرامشِ یک خانواده در بستر گرم و امن کنگره ۶۰ حضور دارم. واقعاً هر لحظه خداوند را شکر می‌کنم که چنین فضای الهی و پرانرژی را برای ما فراهم کرده است. تشکر می‌کنم از آقای مهندس دژاکام، خانواده‌ی محترم ایشان، تمامی راهنمایان گرامی و اعضای شریف کنگره ۶۰. تبریک می‌گویم به تمام اعضای این مجموعه، به‌ویژه اعضای شعبه‌ی ارم و شعبه‌ی البرز. واقعاً جای خوشحالی دارد که امروز این دو شعبه در کنار هم قرار گرفته‌اند و جمع ما را گرم‌تر و صمیمی‌تر کرده‌اند. از این بابت بسیار خوشحالم. به آقا احد عزیز و راهنمای محترم‌شان، آقای مهدی، تبریک می‌گویم. از دریافت شال آقا احد بسیار خرسندم و امیدوارم در ادامه‌ی مسیر نیز خدمتگزار واقعی باشند. به خانم فاطمه‌ی عزیز، راهنمای سفر اول، صمیمانه تبریک می‌گویم. دست‌مریزاد به ایشان برای تربیت چنین ره‌جویی؛ ره‌جویی که فرمان‌بردار، خدمت‌گزار و پرتلاش است و امروز، نتیجه‌ی خالصانه‌ی خدمت‌های خود را می‌بیند. خود ایشان خوب می‌دانند که من درباره‌ی چه چیزی صحبت می‌کنم. وقتی به مسیر زندگی‌مان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم معجزات خداوند در جای‌جای راه ما جاری‌ست. چه در مسیر ارزش‌ها و چه خدای‌نکرده در مسیر ضد‌ارزش‌ها، اعمال و نتایج کارهای خود را می‌بینیم و تجربه می‌کنیم. برای این عزیزان بهترین‌ها را از خداوند مهربان خواستارم و آرزو دارم خانم طیبه‌ی عزیز نیز در آینده‌ای نزدیک شال راهنمایی را دریافت کنند؛ ان‌شاءالله که شایسته‌ی این جایگاه باشند. ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

همسفر:

سلام دوستان طیبه هستم، یک همسفر
من هم این روز زیبا و فرخنده را در رأس، به آقای مهندس و خانواده‌ی محترم ایشان تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاءالله زندگی‌شان همواره سرشار از عشق، محبت و برکت باشد. همچنین به خانم فاطمه، ایجنت محترم شعبه، و مرزبان‌های عزیز تبریک می‌گویم و آرزو می‌کنم در مسیر خدمت خود بدرخشند و پیروز باشند. از راهنمای عزیزم، خانم ناهید جان، صمیمانه سپاسگزارم که فرصت خدمت را در اختیارم قرار دادند. از ایشان آموزش‌های زیادی گرفته‌ام و دعا می‌کنم که مسیرشان سرشار از نور، عشق و برکت باشد. از راهنمای سفر اولم، خانم فاطمه جان، نیز بسیار ممنونم که با محبت و آموزش‌های‌شان، باعث شدند من به رهایی، آرامش و حال خوش برسم. از راهنمای مسافران، آقای مهدی بزرگوار، نیز تشکر می‌کنم که با آموزش‌های ناب‌شان، باعث شدند مسافر من به رهایی برسد. ان‌شاءالله عشق و محبت همواره در زندگی‌شان جاری باشد. خداوند را شاکرم برای وجود این عزیزان، برای آقای مهندس و برای تمام اعضای شریف کنگره ۶۰. از فرزندان خوب و عزیزم هم تشکر می‌کنم که همیشه همراه من بودند؛ وجودشان پر از عشق و محبت است. یک جمله هم خطاب به مسافرم دارم: عاشقانه دوستت دارم. من صبر و آرامش را از تو آموختم. هر زمان که خسته شدم و کم آوردم، تو گفتی: اگر کم بیاری، نمی‌تونیم ادامه بدیم. امروز به خودم تبریک می‌گویم که چنین مسافری در کنارم دارم. مصرف‌کننده بودی، اما آن مربوط به گذشته است و تمام شد. من عشق به مخلوق را در این جهان هستی تجربه کردم؛ عشقی که آن‌قدر زیبا و لطیف است که مرا به این فکر واداشت: پس عشق به خالق، چقدر می‌تواند زیباتر و عمیق‌تر باشد؟ امیدوارم بتوانم روزی به آن عشق عظیم دست پیدا کنم. برای تمام آنچه که هست، خداوند را سپاسگزارم. از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، صمیمانه ممنونم.

عکاس: مرزبان خبری

تایپ و بارگزاری: مسافر باقر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .