کلاهت را بگذار قاضی خودت؛ خروج از تاریکی در یک لحظه امکان پذیر نیست. کسی که برای مدتی در سیاهچال زندانی بوده است نمیتواند به محض بیرون آمدن از آنجا، چشمهایش را باز کند بلکه باید به مرور این کار انجام شود واگرنه نور زیاد باعث کور شدنش میشود. تریاک، سیگار، انتقام، دروغ و قمار و غیره همه تاریکی است. باید آموزش دید و بعد آهسته آهسته از تاریکیها بیرون آمد زیرا صدها بند متفاوت به ما بسته شده است و پاره کردن و رها شدن زمان میخواهد.
برای آسایش و آرامش باید از یکسری چیزها گذشتو باید علم زندگی را یاد گرفت. علم زندگی مثل شنا کردن است، اگر فن آن را یاد بگیری از شنا کردن لذت میبری و دچار نا امیدی نمیشوی. انسان زمانی میتواند به بعضی چیزها برسد که از خود بگذرد. انسان هم رذائل دارد و هم فضایل. برای رسیدن به شکوفایی باید دل هر ذره را بشکافی. تخریب برابر با نادانی است.
انسان در اثر جهل خودش معتاد، بدهکار، دزد و قاتل میشود و هزاران اتفاق برایش میافتد. هیچ وسیله بُرندهای وجود ندارد که در یک لحظه تمام بندها را باز کند؛ معجزه وجود ندارد که همه مسائل یک دفعه حل شود. بهشت را به بها می دهند نه بهانه! همان اندازه که زمان برد تا به قعر تاریکی برسی، همان اندازه هم باید بگذرد تا باز گردی. برای باز کردن زنجیرها باید به علم و دانش و معرفت برسی تا بتوانی یکی یکی بندها را پاره کنی و آن را بازنمایی. باید جهانبینیات بالا برود و در راستای اهداف نیکو به مدارج عالی برسی تا وارد بهشت موعود شوی.
حرکت باید آغاز شود یعنی مبارزه اهریمن با نیروی الهی که اضداد هستند که وجدان بر مبنای آن ساخته شده است. اصولاً راه زندگی بی انتهاست. انس باید به انسان تبدیل شود. باید سختیها را تحمل کرد چراکه در ادامه حیات همه مسائل کند پیش میرود ولی بعد که گذشت می گوییم چه زود گذشت. برای رسیدن به خودت باید از خود بگذری. باید قاضی خودمان باشیم و زندگی را با مسائل کوچک از بین نبریم و در حال زندگی کنیم.
سروده زیبای مولانا؛
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را، میشد روان بر آسمان همچون روان مصطفا،
گفتم که بنما نردبان تا بروم بر آسمان، گفتا سر تو نردبان سر را در آور زیر پا،
چون پای خود بر سر نهی پا بر سر اختر نهی.
بر آسمان و بر هوا صد راه پدید آید، تا از خود نگذریم به خود نمیرسیم. باید از منیت و خود خواهی، حسادت، قضاوت و کینه دوری کنیم و بگذریم. هر کس هر کار معنوی انجام دهد صد در صد ارزش مادی را با خودش به همراه دارد. قرض به خداوند بدهیم ببینیم چه نتیجه ای دارد. از یک معدن دو شمشیر درست میشود؛ یکی برحق و دیگری ناحق بالا میرود. آیا حق پیروز میشود و یا ناحق؟ خدا میدادند. این بازی زندگی است. اگر شما بر حق باشید و از برق شمشیر هراسی نداشته باشید که همانند همان کرمی است که در شب مثل جواهر با ارزش می درخشد و در روشنایی روز همان کرم است.
دو انسان از یکجا آمدند، یکی خرده شیشه دارد و یکی خوب و مرغوب. نباید لات کوچه خلوت باشی که در جای خلوت گردن کشی کنی. باید سختیها را تحمل کرد در ادامه حیات ما پخته میشویم و مهر میخوریم. به گونهای بهشت و جهنم خود را مینمایاند اما در این معادلات قدرت مطلق نمیخواهد هیچکس را مجبور کند؛ میخواهد هشدار بدهد اما نتیجه دارد. پس باید دید وسیع داشته باشیم، کفش با دوام بپوشیم و سر آستین را بالا بزنیم؛ نه برای وضو بلکه برای حل مشکلات.
منبع: سیدی نردبان
نویسنده: همسفر سیمین رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیوم چهارم)
ویرایش و ارسال: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
109