جلسه چهاردهم از دورهی دوازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی دلیجان، با استادی پهلوان مسافر محسن، نگهبانی همسفر مسعود و دبیری مسافر دانیال، با دستور جلسه:"شیشه و مخدرهای جدید و درمان آن با متد DST " شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم، یک مسافر؛ خداوند را شاکرم که اذن ورود به این جلسات را به ما عطا فرمود و توانستیم زیر این سقف مقدس بنشینیم، آموزش بگیریم و آرامش بیابیم. از ایجنت محترم شعبه، گروه مرزبانی و نگهبان محترم که به من اجازه دادند بر این صندلی بنشینم و آموزش ببینم، سپاسگزارم.
حضور من در اینجا بههمراه حسینآقا و بهموجب بازدید از لژیون سردار است. سپاس ویژهام را نثار استاد گرامیمان، مهندس دژاکام، خانواده محترم ایشان، اساتید مجموعه و دیدهبان محترم لژیون سردار، آقای زرکش، میکنم که به من اجازه خدمت در این جایگاه را دادند.
دستور جلسه، شیشه است. حقیقت این است که مصرف اصلی من شیشه نبود، اما واقعیتِ شیشه این است: این ماده در جنگ جهانی دوم توسط آلمانیها ساخته شد تا سربازانشان کمتر بخوابند و هشیارتر بجنگند. نام دیگر شیشه، کریستال است.
باور غلط مصرفکنندگان این بود که فکر میکردند شیشه مورفین ندارد و برای درمان درد ناشی از ترک مواد سنتی (مثل تریاک یا شیره) به آن پناه میبردند؛ غافل از اینکه تخریبهای شیشه بسیار گستردهتر است و شاید صد رحمت به تخریبهای مواد سنتی!

یکی از تخریبهای شیشه، بیخوابی مفرط است. شنیدهام انسان شاید ده روز بدون غذا زنده بماند، اما هفت روز بیخوابی میتواند کشنده باشد.
تخریب دیگر، بیاشتهایی و لاغری شدید است که متأسفانه برخی بانوان را به دلیل باور نادرستِ تاثیر آن بر تناسب اندام، به دام این ماده کشانده است.
اگر بخواهیم درباره درمان شیشه و روش DST صحبت کنیم، توضیحات آقای مهندس دژاکام در جلسه چهارشنبه لژیون، بسیار گویا بود. دنیای بیرون هنوز در برابر شیشه درمانده است، اما ما در کنگره ۶۰ با روش DST، داروی OT و پروتکل اختصاصی، درمان آن را آسان یافتهایم؛ آنقدر ساده که «مثل آب خوردن» است و دنیا هم گاه از پذیرش آن سر باز میزند! شکرگزار خداوندیم که در این مکانیم.
میخواستم دستور جلسه را به لژیون سردار مرتبط کنم. در حلقه زندگی لژیونها، «رهایی» محور است. رهایی در لژیون سردار چیست؟ زمانی که معنای «بخشش» را با گوشت و پوست و خونمان لمس کنیم، از حلقه آن رها شدهایم. از تجربه خودم بگویم: در روز گلریزان، قصد اعلام پهلوانی نداشتم. همسفرم آنقدر گریه کرد و التماس که گفت: «برو اعلام پهلوانی کن!» گفتم: «مگر میشود؟ از کجا؟»
دوره پهلوانی و تعهداتش، خود کتابی است! حتی روزی که برای کسب اجازه نزد آقای مهندس رفتیم، پرسیدند: «ماشین داری؟» گفتم: «یک وانت ۸۶ و یک سمند ۸۵».آن زمان بهدلیل تغییر شغل، قصد فروش یکی از ماشینها برای پرداخت تعهد لژیون سردار را داشتم. چندی پیش در گرمای شدید، به سمت شعبه سلمان میرفتم. خدا را شکر تعهداتم را داده بودم. ناگهان با خود گفتم: «این گرما و این وانت!»
.jpg)
در همان لحظه یادم افتاد — همان لحظهای که میخواستم این وانت را بفروشم و هزینهاش را به لژیون سردار بدهم! غافل شده بودم... تعهداتم را داده بودم، اما هر دو ماشین هنوز پیشم بودند. چگونه؟ این اصلاً در محاسباتم نبود! این همان «معنای بخشش» است. این همان «رهایی» در لژیون سردار است. (تأکید میکنم: سخن از معامله یا توقع بازگشت مادی نیست؛ هرگز! منظورم «بدهم تا بگیرم» نیست. اینجا سخن از تجربهای معنوی است.)
امیدوارم انشاءالله همهمان خدمتگزار لژیون سردار باشیم. همانگونه که دیگران کاشتند و ما برداشتیم، ما بکاریم تا دیگران برداشت کنند.
بیشتر از این صحبت نمیکنم. از اینکه با سکوت زیبایتان به سخنانم گوش دادید، سپاسگزارم. با تشکر از آقای مهندس و همه شما.
عکس: همسفر پیمان- لژیون یکم
تایپ،ویرایش و بارگزاری خبر: همسفر مسعود- لژیون یکم
نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
174