دومین جلسه از دوره یازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی جهانبین شهرکرد؛ به استادی راهنمای محترم مسافر جمشید، نگهبانی مسافر آرش و دبیری مسافر علی، با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» و «تولد پنجمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر داوود» پنجشنبه ۱۹ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ١۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان جمشید هستم یک مسافر؛
امروز دو دستور جلسه داریم؛ دستور جلسه اول «قضاوت و جهالت» و دستور جلسه دوم «پنجمین سال رهایی داوود عزیز».
در مورد قضاوت و جهالت: این دستور جلسه از دستور جلسات قدیمی کنگره هست و از دو کلمه قضاوت و جهالت تشکیل شده است، که بخش دوم دستور جلسه که جهالت است، جواب قسمت اول است.
قضاوتهایی که جنبه عام دارند با جهالت همراه هستند. قضاوت به معنای یافتن راست یا درست در درگیری میان دو یا چند نفر و حکم دادن، یا داوری و ارزیابی یک شخص یا یک اتفاق که یک فرایند قانونی و رسمی است و بسیار ارزشمند است. این عمل میتواند به صورت روزمره و غیر رسمی در تعاملات اجتماعی نیز باشد که هیچ ارزشی ندارد، پس قضاوت فی نفسه بد نیست، قضاوت باید بین دعاوی باشد تا حق از ناحق و سره از ناسره جدا بشود.
قضاوت؛ از یک تجسس بیجا شروع میشود، به غیبت و در نهایت به صدور حکم و قضاوت میرسد. مشکلی که قضاوت میتواند برای یک شخص به وجود بیاورد، به طور مثال: اگر جهان ذهن را مانند یک زندان بزرگ تصور کنید، با صدها سلول خالی! با هر قضاوتی که شخص انجام میدهد یک نفر را در یک سلول از این زندان حبس میکند و در نهایت حکم صادر میکند؟ مجبور است شخصی را که قضاوت میکند محبوس کند و به تعداد زندانیها اضافه میکند و مسئله اینجا است که زندانی نیاز به سرکشی، آب، غذا و خوراک و پوشاک دارد و شخص تا شب بیشترین وقت خود را صرف زندانیهایی که در ذهنش است میکند!! و از رسیدگی به امورات اصلی زندگی خودش باز میماند. من گاهی به بچهها میگویم: یک عفو عمومی بدهید و تمام این زندانیها را آزاد کنید و خودتان را از شر قضاوت راحت کنید. آقای مهندس در مورد قضاوت مثالی میزنند که چاقوی دست سازی داشتند که نشانه به خصوصی داشت و چاقوهای دست ساز هیچ موقع مثل هم نیستند و این چاقو را آقای مهندس گم میکند. سپس در باغ کارگری داشتند که چاقو را دست ایشان با همان نشانه به خصوص میبیند و به او میگوید که چاقو مال من است، ولی کارگر باغ قبول نمیکند و بعد از یک سال چاقو را در دبه سرکه پیدا میکند و آقای مهندس میفرمایند: من استاد شما هستم و کسی را به سادگی قضاوت نمیکنم! ولی میفرمایند: آدمها به همین سادگی مرتکب اشتباه میشوند.
یک نوع قضاوت دیگر وجود دارد، که آن قضاوت خودم است. من باید هر روز خودم را قضاوت کنم و این تنها قضاوت سالمی است که انجام میشود.
یکی از قضاوتهای خیلی بد در کنگره بین اعضای یک لژیون است و این باعث میشود که تبادل حس یا گردش انرژی و حس در آن لژیون متوقف بشود.
در مورد دستور جلسه دوم: پنجمین سال تولد و رهایی آقای داوود است. اگر بخواهم از داوود صحبت کنم: باید بگویم داوود شانس لژیون من بود و الگوی بسیار خوبی هم در لژیون بود. داوود با پیشنهاد من در امتحان راهنمایی شرکت کرد و شال نارنجی گرفت، ولی هیچ تصمیمی برای خدمت و زدن لژیون نداشت. پیام تولد یک سالگی آقای داوود پیام معروف «بیایید این آتش ویرانگر را خاموش کنیم» بود، که به کنایه آن را نوشتم. چون میخواست از کنگره بروند، ولی در ادامه خدا را شکر این نقطه تفکر در او به وجود آمد و ماندگار شد، الآن خود آقای داوود منشأ خیر شده و لژیون خودش را دارد و یکی از خدمگزاران خوب کنگره است، پیام تولد ۵ سالگی داوود دقیقاً وصف حال اوست. «امیدوارم که شما با طبیعت شروع به ابعاد بسیار گسترده، چون اصوات موسیقی در بیکران بدرخشید و نتی باشید که بماند و خود کلید آن را بیابید» و ادامه آن که در پیام آمده «میدانید که انسان اگر خود جستجوگر نباشد، اگر با تمام کاوشگران ماهر همنشین باشد به موضوع واقعی نمیرسد» که دقیقاً وصف حال داوود است. من تولد آقای داوود را به خودشان و همسفرشان و راهنمای همسفرشان و کل خانواده کنگره ۶۰ تبریک میگویم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، از همه شما سپاسگزارم.

سخنان راهنمای محترم مسافر داوود:
سلام دوستان داوود هستم یک مسافر؛
باور من این است، تنها و تنها پیوند محبت است که ما را به هم متصل نگاه میدارد، غیر از این هم باور ندارم. از همه شما سپاسگزارم بابت حس خوبتان، من قلباً و عمیقاً اعضای کنگره را دوست دارم و آنها را خانواده خودم میدانم. من به کنگره که میآیم حس خوبی دارم. تشکر ویژه از راهنمای عزیزم آقای جمشید که با هر ترفندی، من را در کنگره ماندگار کرد و اصلاً در تصورم نمیگنجید که یک روز در این جایگاه بنشینم و تولد ۵ سالگی خود را جشن بگیرم. من همیشه میگفتم: رهاییام را که گرفتم از کنگره میروم، اما فرمانبردار بودم. راهنمایم گفت: یک سال نقاهت را حتماً باید بیایی، من یک سال نقاهتم را آمدم. به اجبار امتحان راهنمایی را شرکت کردم و قبول شدم. "حلقهای بر گردنم افکنده دوست/ میبرد هرجا که خاطرخواه اوست" هرگز خودم را در حد این جایگاه نمیدیدم که بخواهم برای چندین نفر صحبت کنم. اتفاق اگر بخواهد بیفتد، میافتد. من قبل از اینکه به کنگره بیایم کتاب ۶۰ درجه را کامل خوانده بودم. همیشه میگویم اگر کسی بخواهد خوب بشود و خواسته داشته باشد، هیچ بهانهای نباید برای آن بیاورد. بارها گفتم من راهنمایم را خیلی دوست دارم، اینکه میگویند: با حس راهنما را انتخاب کنید، برای این است که فرمانبردار حرف او باشیم. من ۱۶ سال مصرف مواد داشتم و از آن خسته نشده بودم و چون نمیخواستم یک پدر مصرف کننده باشم، به کنگره آمدم. از همه مسافرها و همسفرها سپاسگزاری میکنم. از راهنمای همسفرم خانم یلدا، از خانم فاطمه تشکر میکنم. تشکر ویژه میکنم از همسرم و تشکر میکنم از ایجنت و گروه مرزبانی و تشکر میکنم از بچههای لژیون یک، و لژیون هفتم و کسایی که از راه دور تشریف آوردند و از آقا جمشید سپاسگزاری و قدردانی میکنم و ممنون هستم که مرا با اهرم فشار به این جایگاه رساند. همچنین از همه شما سپاسگزارم که در این جشن شرکت کردید.
سخنان راهنمای همسفر سرکار خانم یلدا:
سلام دوستان یلدا هستم یک همسفر؛
خیلی خداوند را شکرگزار هستم که اجازه داد در تولد آزادمردی یکی از خانوادههای با محبت و خدمتگزار کنگره باشم. این آزادمردی را در رأس خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان، خدمت آقای جمشید تبریک و خدا قوت عرض میکنم و خدمت آقا داوود و همسفر آرمینا و همسفر تیارا تبریک عرض میکنم. خدمت ایجنت و مرزبانی قسمت همسفرها و مسافرها و تمام خدمتگزارهایی که دست به دست همدیگر دادند تا یک انسان رها بشود و خدمتگزار بشود. به تیارای عزیز تبریک میگویم که امروز خوشحالترین فرد است و به داشتن چنین خانوادهای افتخار میکند. حدود سه ماهی است که همسفر آرمینا در لژیون ۱ سفر میکنند و بسیار رهجوی آرام و فرمانبرداری هستند و ۴۰ سیدی را کامل نوشتهاند و انشاالله به زودی خدمت آقای مهندس میرسند و رهایی سفر دومشان را از دستان آقای مهندس میگیرند. آقای جمشید در صحبتهایشان فرمودند که آقای داوود تصمیم داشتند بعد از رهایی از کنگره بروند، ولی خدا را شکر که ماندند و به واسطه ایشان مسافرهایی که نیاز داشتند به کنگره بیایند و سفر کنند و به رهایی برسند. انشاالله برای همسفر آرمینا هم همین اتفاق رقم بخورد. همین که ما وارد کنگره شدهایم، خداوند به ما لیاقت داده است و ادامه راه دست خود ما است. به آقای داوود خیلی تبریک میگویم و برایشان بهترینها را آرزو میکنم و برای خانم آرمینا آرزوی گرفتن شال را دارم.
سخنان همسفر خانم آرمینا:
سلام دوستان آرمینا هستم یک همسفر؛
خداوند را شاکر هستم که امروز در بین شما عزیزان هستم. تشکر میکنم از آقای جمشید راهنمای مسافرم و از راهنماهای خودم، خانم فاطمه و خانم یلدای عزیز. میخواستم تشکر بکنم از همه انسانهایی که بدون معامله با پروردگار به خلق خدمت میکنند و انشاءالله همیشه سلامت و ثابت قدم باشند. در مورد آقای داوود و اعتیادشان، تخریب بالا نداشتند، ولی اعتیادشان مانند کلیدی بود که باعث شد ما وارد کنگره بشویم و از آموزشهای کنگره استفاده بکنیم و آگاهیمان را بالا ببریم و تأثیر کنگره را در آقای داوود کاملاً دیدم. آقای داوود در دوران مصرف بسیار عصبانی بودند و وقتی میخواستم با ایشان صحبت کنم، بسیار احتیاط میکردم. ولی الآن کاملاً تغییر کرده است و بر روی همه اخلاقشان کنترل دارند و امیدوار هستم که موفق و ثابت قدم باشند. از همه شما عزیزان به خاطر حضورتان در تولد ما صمیمانه سپاسگزارم.


نگارنده: مسافر علی لژیون ۷
عکاس: مسافر افشین لژیون ۳
تنظیم: مسافر بهزاد لژیون ۱۱
ارسال: مرزبان خبری مسافر وحید
نمایندگی جهانبین شهرکرد مسافران/همسفران
- تعداد بازدید از این مطلب :
841