جلسه یازدهم از دوره چهارم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰، نمایندگی باشگاه تیراندازی با کمان کنگره۶۰ به استادی همسفر نگار، نگهبانی موقت همسفر زهرا و دبیری موقت همسفر جمیله با دستور جلسه «قضاوت و جهالت» روز پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
قضاوت و جهالت، مانند دو لبه قیچی است که همدیگر را پوشش داده و کنار هم قرار میگیرند که در این حالت من هم به خود و هم به دیگران آسیب میزنم. زمانیکه فردی را بدون در نظر گرفتن شرایط و احوالی که دارد برداشت سطحی میکنم و نظر میدهم، دچار قضاوت میشوم؛ حتی اگر بهصورت کلام نباشد، یعنی یک حس، یک نگاه، یک انرژی از سمت من به طرف او پرتاب میشود و کار خود را میکند که برخورد دو لبه قیچی صورت میگیرد و زمانی که متوجه میشوم حقیقت چیز دیگری بوده است شرمنده میشوم که چرا سکوت نکردم و چرا چشمم را نبستم؛ در صورتی که اصلاً به من ربطی نداشت.
اکثر مواقع که من فردی را قضاوت میکنم سیستم به چرخش و حرکت درمیآید و به من میفهماند حالا که راجع به این فرد نظر دادی کفشهای او را بپوش و بهجای او راه برو تا ببینم خودت چهکار میکنی. زمانی که به کنگره آمدم و با آموزشهایی که در این مکان با کمک راهنماها دیدم، مخصوصاً باشگاه تیروکمان به من در این زمینه بسیار کمک کرد؛ زیرا قضاوت کردن مانند یک تیری است که آن را رها میکنی و اگر تمرکز و فکر نداشته باشی و تیر را رها کنی به هرجایی برخورد میکند بهغیراز هدف و انرژی تو هدر میرود؛ اما زمانی که میخواهم تیر را رها کنم و صبر و تمرکز داشته باشم و بر روی افکار و قضاوت خود سوار باشم تیر قطعاً به هدف برخورد میکند.
من هنگام برداشتن تیر از روی سیبل به این فکر نمیکنم چند تیر به نقطهٔ ایکس زدم؛ بلکه به این فکر میکنم چه چیزی باعث شد تیر به هدف برخورد کند و آن را بهتر کنم یا چه کاری انجام دادم که تیرم به خطا رفت و درصدد اصلاح آن باشم. من کاری به رفتار دیگران و اینکه چهطور تیر میزنند ندارم مخصوصاً قضاوتکردن دیگران راجع به خودم، من خیلی در این زمینه مشکل داشتم و خودم را قضاوت میکردم که لایق این جایگاه و شرایط نیستم و این یک ایراد است. خیلی وقتها خواسته و ناخواسته خیلیها را قضاوت میکردم و از قضاوت دیگران نیز ترس داشتم.
وقتی میگویند جهالت برابر با نادانی است؛ یعنی من خیلی چیزها را نمیدانم و از نادانستههای خود میترسم. لژیون سردار و آموزشهای کنگره۶۰ مانند یک باغ است که من بهاندازه ظرفیت خودم از آن برداشت میکنم و کاری به نظر دیگران ندارم. ممکن است توان من هزار تومان باشد که پرداخت کنم، ممکن است توان من نشانی در بینشان باشد. من نباید به این موضوع فکر کنم که چرا این خانم و آقا توان مالی دارند چرا پهلوان نشدهاند یا آن بنده خدا که وضعیت مالی خوبی ندارد چرا دنور شده و از او قبول کرده اند؟ این گونه قصاوت کردن واقعاً به من ربطی ندارد و نباید وارد این وادی بشوم هر کسی به اندازه ظرف خود از این مکان برداشت میکند. من باید ببینم سهم من چهقدر است و از این سهم چهقدر میتوانم برای رشد و تعالی خود خرج کنم.
من این موضوع را بعداً درک کردم سال اول که به لژیون سردار آمدم، یکی از همسفران در مشارکت خود گفت: از زمانی که عضو لژیون سردار شدم فلان مسئله من حل شد! من در نگاه اول متوجه نشدم منظورش چیست آیا این بدهبستان است؛ یعنی پولی داده و پولی برگشته! یا پولی داده و مسافرش رها شده؟ قضیه چه بوده است؛ اما بعد از چند سال متوجه صحبت او شدم، آن چراغی که شما در مکانی با خدمت کردن روشن میکنید در جایی و در بیراهه و تاریکیهای زندگی مسیر را برایم هموار میکند مسیری که شاید ندانم به کجا منتهی میشود؛ اما میدانم برکت خدمتکردن به آدم برمیگردد.در جایی این نور سر راهم قرار میگیرد.
راهی که من اصلاً آن را نمیدیدم؛ حتی به آن سمت هم نگاه نمیکردم؛ اما خداوند در جایی آن مسیر را برای من روشن میکند. من نگار به این موضوع رسیدم که در هر جایی کسی را قضاوت کردم سیستم بهگونهای چرخید که به من فهماند تو این آدم را قصاوت کردی، حالا ببینیم خودت چه کاره هستی. امیدوارم که بتوانم اولازهمه آن تاریکیهایی که درون خودم دارم ونشأت گرفته از قصاوتهای من است آنها را با خدمت کردن در بخشهای مختلف کنگره۶۰ به خصوص خدمت در لژیون سردار، به بهترین نحو برطرف کنم.
.jpg)
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دوم)
ویراستاری: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر فخری (لژیون چهارم) دبیر اول
عکاسی: همسفر اسرا مرزبان خبری
ارسال: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر فخری (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران باشگاه تیر اندازی با کمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
207