جلسه هفتم از دوره چهل و دوم از کارگاه های آموزشی کنگره 60، نمایندگی دانیال اهواز به استادی مسافر پهلوان میثم، نگهبانی مسافر منصور و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه قضاوت و جهالت در مورخه 17 تیر 1404 راس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان میثم هستم یک مسافر، خیلی خوشحالم که امروز تو جمع شما هستم از نگهبان محترم و از آقا امین ایجنت محترم و همه ی خدمتگذارانی که اینجا هستند تشکر میکنم و خوشحالم که اینجا هستم، امیدوارم بتوانیم از حس همدیگر بیشترین استفاده را بکنیم، در رابطه با دستور جلسه امروز قضاوت و جهالت روز چهارشنبه آقای مهندس در صحبت هایشان این را گفتند که در دعایی که در شروع جلسه خوانده میشود که می گوید ۱۴ ثانیه سکوت می کنیم، که بزرگترین دشمن خودمان را جهل خودمان در نظر می گیریم، میگفت هر چه گشتم دعایی از این قشنگتر پیدا نکردم، که این جهل من است که باعث می شود من ضربه ببینم این خود من هستم که باعث می شود آسیب ببینم و غیر از این نیست، یک شعری هم چند وقت پیش خواندم که خیلی قشنگ بود راجع به این موضوع می گوید: دشمنم نیست منم اینکه تبر می زند از خشم تا که از ریشه بیفتم به یکی ضربه ی دیگر. واقعا ما خودمان هستیم که واسه خودمان تصمیم می گیریم که چه بشود و چه نشود و حالا آقای مهندس تو خیلی از سی دی ها می گوید تو آنی که در آنی ما هر چه که می کاریم برداشت می کنیم، نمی شود که من یک چیز بدی بکارم تخم بدی بکارم، بخواهم یکی را قضاوت کنم، بخواهم یک کار اشتباهی بکنم و در آینده انتظار داشته باشم دنیا روی خوشش را به من نشان بدهد، اصلا همچین اتفاقی نمی افتد، در کنگره من یاد می گیرم من چجوری فکر کنم، چجوری تصمیم بگیرم و چجوری حرکت کنم، اینها را همه در کنگره به من یاد می دهند، روز اولی که من وارد کنگره شدم توی وادی اول به من تفکر کردن را یاد می دهند، در وادی سوم و چهارم به من آموزش می دهند خودت هر کاری کردی کسی رو مسئول کارهای خودت نکن و حرکت کن و از آنجا به بعد یادمان می دهند چجوری حرکت کنیم، این به نظر من یک مدل زندگی را به من یاد داد که من رو روز به روز توانستم قویتر بشوم، و به من نشان داد راه رشد چگونه است و چطور می توانم رشد کنم، حالا این قضاوت کردن هم دقیقا یکی از آن کارها است که خیلی از صفات بد انسان را درگیر می کند.
.jpg)
ما بیست و چهار ساعته صبح تا شب با خودمان صحبت می کنیم، با خودمان درگیریم، حالا هر چه می خواهیم اسمش را بگذاریم، فکر می کنیم چرا این رفت چرا اون نرفت چرا اینجوری شد، خوب من اگر بخواهم قضاوت بکنم اول باید با خودم یک جلسه تشکیل بدهم، بعد توی این جلسه یک نفر را متهم کنم بابت آن چیزی که ندیدیم، نشنیدم ما یک سکانسی دقیقا آقای مهندس روز چهارشنبه فرمودند ما یک سکانس را قبلاً دیدیم و قبل و بعدش را به دلخواه خودمان تعریف می کنیم که چه شد و چه نشد و بعد یک نتیجه گیری می کنیم و همان نتیجه گیری باعث می شود که نسبت به یک نفر بدبین و یا خوشبین بشویم و این را تعریف می کنیم واسه چهار نفر دیگر و این اتفاقات همینجوری ذهن من را درگیر می کند خوب وقتی ذهن من اینقدر درگیر می شود وقتی این همه حس را بکار می برم که قضاوت کنم خوب مسلما توی روزمره خودم نمی توانم تصمیم بگیرم، نباید انتظار داشته باشم تصمیماتی که می گیرم درست باشد، در آینده به من کمک بکند اما اگر این قضاوت را بگذاریم کنار مهندس میگوید ما چیزی را که می بینم پنجاه درصدش را می توانیم باور کنیم، حالا چه برسد به چیزی را که می شنویم. ما این قضاوت را بگذاریم کنار بدبین نباشیم خوشبین باشیم، حالا من این را نمی گویم همه جا وا بدهیم اتفاقا مهندس در یکی از سی دی هاش می گوید توی این آموزشهای کنگره به جایی می رسیم که وقتی یک نفر به ما گفت یک پولی به ما قرض بده، از همان اول می فهمیم که آن طرف قرار این پول را به ما برگرداند و یا قرار نیست به ما برگرداند. اگر در آموزشهای کنگره این مدلی پیش برویم به این نقطه می رسیم، البته وقتی به این نقطه برسیم تصمیم گرفتن خیلی راحت و آسان می شود، من همیشه به خودم می گفتم چرا نباید دروغ بگویم وقتی کارم با دروغ راه می افتد چرا نباید دروغ گفت در اوایل سفرم به خودم میگفتم چرا نباید دروغ بگویم، تو کنگره به من گفتند چرا نباید دروغ گفت، تو کنگره گفتند اگر دروغ بگویم یکسری از حواست درگیر آن دروغ می شود، دروغ باعث می شود آن قسمت عمده ذهنت درگیر دروغ شود، خوب دروغ نگو برو راحت زندگیت را بکن، قرار چی بشود، من الان در لژیون سردار بودم، جلسه لژیون سردار تو مشارکتم هم این را گفتم، حالا بعضی وقتها من درگیر این هستم به هر حال هر کسی کم و یا زیاد یکسری مشکلات دارم من همیشه با خودم فکر می کنم چرا من وقتی مشکلی دارم استرس ندارم، می دانم حل می شود حالا یک روز زودتر یا دیرتر قراره مشکله حل بشود قرار نیست این مشکل با من بمونه، حالا هر چه بزرگتر باشد باز کمک می کنه به رشد من، این مدلی بهش نگاه می کنم، بازنده نبودم از روزی که آمدم در کنگره از روزی که کنگره را فهمیدم و متوجه شدم هیچ روز را بازنده نبودم خیلی روزها ضرر کردم خیلی روزها باخت دادم بالاخره ما یکسری تخم را قبلاً کاشته ایم آنها را باید درو بکنیم، خیلی کارهایی که قبلاً کردم بالاخره من بیست سال در جهل بودم، خیلی وقتها آن بذرهایی را که کاشته بودم رشدشون را می دیدم بالاخره در زمین خود من بودند، اما می دانستم که نمی بازم یعنی مطمئن بودم تو این مسیری که هستم برنده هستم. اینجا که می نشینم نبضم می زند، صدام می لرزد خوب همه اینها مال لذت است و آنموقع خودمان را می کشتیم تا به اینجا برسیم آخر هم نمی رسیدیم، اما اینجا خیلی راحت با یک موزیک با یک حال خوب با یک کارت در لژیون سردار کشیدن به آن می رسیم، چه از این بهتر چه از این قشنگتر، امیدوارم همه بچه های کنگره به همان چیزی که آقای مهندس مد نظرشان است برسند. به افتخار مهندس و همه خدمتگزاران یک دست محکم بزنید.
گروه سایت نمایندگی دانیال اهواز
عکس و تایپ : مسافر امید
ارسال خبر: همسفر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
82