آنچه باور است، محبت است و آنچه که نیست، ظروف تهی است. هیچگاه خاطره اولین روزی که وارد کنگره شدم را فراموش نمیکنم. آنقدر استرس و دلهره داشتم که دستانم سرد شده بود، تمام بدنم میلرزید، حتی یک کلمه از صحبتهای استاد جلسه را نمیفهمیدم و تنها به این فکر میکردم که نکند آشنایی مرا ببیند و آبرویم برود؛ اما بهامید اینکه راه نجاتی برای مسافر خود بودم که از بند اعتیاد رها شود و شرایط را تحمل میکردم؛ اما اکنون با گذشت ۱۰ماه و نزدیک شدن بهرهایی مسافر خود، بهجرأت میتوانم بگویم که قشنگترین و بهترین سفری که در تمام عمر تجربه کرده بودم، سفر بهبهشت زمینی کنگره۶۰ بوده است.
همزمان با ورود به این مکان با همسفرانی آشنا شدم که باوجود تمام سختیها و رنجهایی که در زندگی کشیده بودند، بسیار شاد و پر انرژی بودند و نور امید در چشمانشان موج میزد؛ کاش میشد تمام آدمهای غمگین و تنها جهان را در آغوش کشید و برای آنها چایی ریخت، کنار آنها نشست و با چند کلام ساده به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید و حال آنها را خوب کرد. کاش میشد این را قاطعانه و آرام در گوش تمام آدمها گفت که غم و اندوه رفتنی و روزهای خوب در راه است و حال همه خوب خواهد شد؛ چراکه من این حال خوب را با ورود به کنگره دریافت کردم.
اکنون خداوند را شاکر و سپاسگزار هستم که بهترین مسیر زندگی و آموزش را در اختیار من قرار داد تا به آرامش و حال خوب برسم. بنده آموختم که هر چیزی را همانگونه که هست بپذیرم و بدانم که قضاوت منبع اصلی بههمریختگی در انسان است؛ بنابراین میدانم که اگر قضاوت نادرستی در مورد کسی انجام بدهم، دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند در تاریکی همه ما شبیه یکدیگر هستیم؛ همچنین در کنگره آموختم که با حرکت راه نمایان میشود که من بهسوی روشنایی و بهامید فردایی بهتر حرکت کردم. من بهعشق پرواز، سقوط را تجربه کردم و شاید هر شخص دیگری به جای من بود، میبرید؛ اما من هنوز تو را به خودم و خودم را به امید میدوزم.
تایپ: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دهم)
ویرایش و رابط خبری: راهنمای تازهواردین همسفر ارغوان
ارسال: همسفر زکیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون ششم)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ملاصدرا (نیکآباد)
- تعداد بازدید از این مطلب :
84