جلسه هفتم از دوره چهل و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰؛ نمایندگی امین قم، با استادی مسافر امیرحسین، نگهبانی مسافر حمید و دبیری مسافر عادل، با دستور جلسه "قضاوت و جهالت" سهشنبه 17 تیر ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان امیرحسین هستم یک مسافر؛
از گروه مرزبانی، دبیر جلسه، نگهبان و کسانیکه نوشتارها را خواندند تشکر میکنم. خداوند را سپاسگزارم که به من توفیق داد تا در کنار شما دوستان، در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز "قضاوت و جهالت" میباشد؛
به نظر من جهل موضوعی است که حتی با نادانی هم فرق میکند، چون در نادانی شخص فقط یک موضوعی را نمیداند و اگر موقعیتی پیش بیاید آن را میآموزد، ولی در جهل شخص نمیداند و نمیخواهد که بداند. میوه جهل تنفر است و نقطه مقابل جهل، دانش است که میوه آن دوست داشتن است. به نظر من کسی دانشمند است که هم بتواند روی خودش و هم روی دیگران تأثیرات مثبت بگذارد. اما در جهل، انسان هم به خودش آسیب وارد میکند و هم به دیگران، مانند شخصی که دچار اعتیاد است. همانطوری که در انتهای جلسات نوشتار مصرفکننده کیست خوانده می شود؛ معتاد شخصی است که هم به خودش و هم به اطرافیانش آسیب وارد میکند. شرط اینکه من واقعاً رها بشوم این است که به اندازهای دانایی کسب کنم تا بتوانم در درجه اول به خودم و بعد به دیگران آسیب نزنم، یعنی خودم زندگی کنم و بگذارم دیگران نیز زندگی کنند.
به نظر من قدرتِ تاریکیِ جهل بیشتر از نادانی است، چون جهل بیشتر باعث قضاوتهای نادرست میشود. ولی این طور هم نیست که قضاوت کردن کلاً اشتباه باشد، من از صبح تا شب بین هزاران انتخاب مختلف درباره روزمرگیهای زندگی قرار میگیرم که باید با قضاوت بتوانم از بین آن تصمیمات انتخاب کنم. ولی در موضع جهل چون من نمیدانم و نمیخواهم که بدانم معمولاً نتیجه منجر به تنفر و ناراحتی میشود. در وادی دوم میخوانیم که هیچ موجودی بیهوده پا به حیات نگذاشته است، برای اینکه من بفهمم هدفم در این زندگی چه میتواند باشد، مطمئناً باید به دنبال کسب دانایی باشم. در نوشتار شرح وظایف میخواندم که استاد جلسه نمیتواند در بین مشارکتها حرفی بزند و کسی را قضاوت کند، به نظرم این یعنی من فقط تا حدی اجازه دارم قضاوت کنم، آن هم برای خودم.
حتی قاضیها نیز در دادگاهها صرفاً پل ارتباطی بین قوانین و انسانها هستند. اگر بخواهم قضاوتی بکنم یا مثلاً نمرهای به کسی بدهم اول باید دانش و جایگاه متناسب با آن را کسب کنم، مثلاً در کنگره60 باید اول راهنما بشوم تا بتوانم به عملکرد رهجویی نمره بدهم. در بعضی موقعیتها ممکن است من صحنهای را مشاهده کنم و در موردش داخل ذهنم قضاوتی کنم و افکاری بوجود بیاورم. اما تا زمانیکه این افکار فقط داخل ذهن من است مشکلی بوجود نمیآورد، ولی وقتی به زبان بیاید ممکن است دلی را بشکند. به قول معروف حرف وقتی که از دهانم خارج شد، من دیگر صاحب آن نیستم. میگویند هر سخن جایی و هر نکته زمانی دارد. این موضوع به حدی اهمیت دارد که آقای مهندس برای گفتن یه حرف به یکی از دیدهبانان به گفته خودشان بیست سال صبر کردند و در یکی از جشنها به او حرفشان را گفتند.
پس زمان هر صحبت بسیار تعیین کننده و مهم است. من موقع رهایی دقت کردم که جناب مهندس مانند یک قاضی میماند که فرمان جدا شدن رهجویان از مواد را صادر میکند. به قول یکی از راهنمایان، تصمیمگیری در مورد رهجو خیلی حساس است؛ یک نفر را باید بغل کرد، یکی را باید کمتر مورد توجه قرار داد، پس باید با کسب آگاهی بتوانم قدرت تشخیص خودم را بالا ببرم تا بفهمم که چه حرفی را چگونه و کجا و در چه زمانی بگویم. روزهای اول خودم نیز خیلی درگیرِ این قضاوت کردنهای عجولانه بودم که به مرور، فهمیدم کارم اشتباه بوده است. امیدوارم که بتوانم آموزشهای کنگره60 را بیشتر در زندگی خودم کاربردی نمایم.
ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.

(27)(28).gif)
تایپ: مسافر امیررضا و مسافر حسن لژیون دوم
عکاس: مسافر مسلم لژیون سوم
ارسال خبر: مسافر حسن لژیون دوم
مرزبان خبری: مسافر صادق
تهیه و تنظیم توسط گروه سایت امین قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
121