قضاوت و جهالت، دو همنشین قدیمی
گاهی انسان پیش از آنکه حقیقت را بشنود، قاضی میشود؛ و پیش از آنکه بداند، حکم صادر میکند، اینجاست که قضاوت از دلِ جهالت سر برمیآورد.
جهالت فقط ندانستن نیست، بلکه «نداشتنِ میل به دانستن» است، وقتی ندانستن با اطمینان عجیب همراه میشود، زبان به قضاوت باز میشود و دل به تخریب.
انسانی که میداند، سکوت را بر فریاد ترجیح میدهد، چون دانایی، فروتنی میآورد و فروتنی، قضاوت را خاموش میکند.
چه بسیار انسانهایی که تنها به دلیل ظاهری متفاوت، لهجهای خاص، یا گذشتهای تلخ، ناعادلانه قضاوت شدهاند و چه بسیار قضاوتهایی که پنجرهای را به روی حقیقت بستند و دلهایی را زخمی کردند.
آگاهی، چراغی است در دلِ تاریکی
هرچه روشنتر ببینیم، کمتر به داوریِ عجولانه دچار میشویم. آگاهی یعنی پذیرش اینکه «نمیدانم» هم جوابی است محترم و بزرگترین نشانهی بلوغ، آن است که پیش از گفتن، بفهمیم؛ و پیش از فهمیدن، بپرسیم.
وقتی حقیقت پنهان میماند
گاهی انسان از پنجرهی تنگ ذهن خود به جهان نگاه میکند، آنگاه هر کسی که شبیه او نباشد، «غریبه» است و هر فکری که مثل فکرش نباشد، «غلط» اینجاست که قضاوت از دلِ ترس میروید، نه از دلِ دانایی.
قضاوت زادهی عجله است، انسانی که تأمل نمیکند، آنقدر زود نتیجه میگیرد که حتی فرصت درک واقعیت را از خودش میگیرد، این همان جهالتیست که در لباس یقین قدم میزند و بیخبر از ظلمی که وارد میکند، با اعتماد کامل سخن میگوید.
کجا ایستادهایم؟
بپرسیم: آیا حرفی که دربارهی کسی میزنیم، اگر دربارهی ما بود، میپذیرفتیم؟ اگر دیگران، ما را بر اساس یک لحظه، یک اشتباه یا یک ظاهر داوری میکردند، چه حسی داشتیم؟
انسانِ آگاه، پیش از آنکه سخن بگوید، دل میسنجَد؛ و پیش از آنکه دل بسپارد، شناخت به دست میآورد.
دانایی یعنی «نپرسیدنِ بیرحمانه»
ما گاهی بیشتر از آنکه نیاز باشد بدانیم، نیاز داریم بفهمیم و فهمیدن، یعنی دیدنِ انسان در بستر زمان، گذشته، درد و آرزوهایش، وقتی این را درک کنیم، دیگر نه قضاوت میکنیم و نه از ندانستن میهراسیم.
نویسنده مقاله: ایجنت راهنما مسافر امین
تایپ و ویرایش: مسافر علی لژیون چهارم
رابط خبری: مرزبان خبری مسافر علی
- تعداد بازدید از این مطلب :
159