قضاوت از ریشه عربی قَضَی به معنای حکم کردن یا داوری کردن گرفته شده است. در واقع قضاوت به این معناست که بر اساس افکار، احساسات و شواهد درباره کسی یا چیزی نظر بدهیم؛ اغلب این اتفاق در همان دقایق اول ملاقات با افراد میافتد. وقتی قدرت مطلق به انسان اختیار داد به او قدرت قضاوت هم بخشید؛ قضاوت در مورد خودش و مسیرش، انسان فطرتاً موجودی است که قاضی به دنیا آمده و مرتب در حال قضاوت کردن است؛ به طور مثال آیا باید این کار را امروز انجام بدهم یا نه؟ آیا به کنگره بروم یا نه؟ و سؤالاتی ازاینقبیل، باید قضاوت کنیم و پاسخ این سؤالات را بدهیم. تا جایی که در مورد خودمان قضاوت کنیم این کار عادی و طبیعی است؛ اما وقتی قضاوت ما در مورد دیگران باشد به جهالت تبدیل میشود. قضاوت زاییده جهالت است، افرادی که در اداره آگاهی در قسمت تجسس، برای پیدا کردن سارقین و جنایتکاران، تجسس میکنند و همینطور قضاتی که به امر قضاوت میپردازند، همه آنها کارشان کاملاً مشروع، قانونی و انسانی است و برای انجام خدمتشان حقوق یا دستمزد و مزایای شغلی دریافت میکنند و مورد احترام جامعه هستند؛ اما قضاوت در مورد امور شخصی دیگران کار نادرستی است. اگر در امور شخصی دیگران گمان بد یا ظن بد بردیم اینجا اولین قدمی است که وارد مرحله قضاوت شدهایم، بعد از ظن بد و گمان بد بردن وارد مرحله تجسس و سپس سرزنش کردن میشویم، در نهایت شروع به غیبت میکنیم و زیر دیوار خراب، پوسیده و شکسته غیبت تکیه میدهیم و مانند یک بنگاه خبرپراکنی در همهجا پشت سر اینوآن به سخنپراکنی میپردازیم و در آخر امر هم یک روز که در حال نطق هستیم همین دیوار روی سرمان خراب میشود و دنبال مقصر میگردیم و نمیدانیم که مقصر اصلی جهل و نادانی خودمان بوده است. قضاوت ارتباط مستقیمی با جهالت دارد؛ هرچه انسان جاهلتر باشد قضاوتش بیشتر است. در کنگره گفته میشود که خداوند ما را از دست نیرومندترین دشمن خودمان که جهل و ناآگاهی خودمان است نجات دهد. درکل، موضوع قضاوت از آنجا شروع میشود که وقتی صفت خوب یا بدی را در کسی میبینیم شروع به قضاوت میکنیم؛ درحالیکه باید بدانیم مطمئناً صفتی که در دیگران دیدهایم از آن صفت در خود ما نیز وجود دارد.
یکسری قوانین در علم ریاضی و فیزیک جاری هستند که میتوان از آنها در مورد انسان و صور پنهان او استفاده کرد؛ بهعنوانمثال، قوانین فیزیک بر مبنای مبحث نیرو پایهگذاری میشوند. برای داشتن نیرو باید دو قطب مثبت و منفی وجود داشته باشد. اگر دو جسم را در نظر بگیریم که دارای جرم هستند هر دو به هم نیرو وارد میکنند و در اطرافشان یک میدان را تولید میکنند. اگر یکذره خنثی در این میدان قرار گیرد هر چقدر این میدان قوی باشد اتفاقی نمیافتد. در صورتی نیرو بین آن دو به وجود میآید که هر دو دارای بار باشند. در جهانبینی نیرو معادل حس است و کاری که حس انجام میدهد باعث حرکت در هر موجودات میشود. هر شخص باتوجهبه صفتی که دارد یک میدان اطرافش به وجود میآید، وقتی من نسبت به آن صفت شخص هیچ واکنشی نداشته باشم مثل این است که در میدان ایجاد شده توسط شخص، ذرهای خنثی قرار گرفته است و از آن صفت در وجود من نیست؛ ولی وقتی از جنس آن صفت در درون من وجود داشته باشد، احساس به وجود میآید و من به دلیل وجود آن صفت، ممکن است احساس بد و شاید نفرت به آن شخص داشته باشم؛ بنابراین وقتی در شخص صفت و ویژگی میبینیم و حس در ما ایجاد میشود، مطمئناً از جنس آن صفت و ویژگی در درون خود ما نیز وجود دارد. بعضی وقتها این صفت را در درونمان بهصورت آشکار میبینیم؛ اما خیلی وقتها بهصورت پنهان است و ممکن است به شکل بذر و هستهای باشد که الان در خاک و یا به عبارتی در بستر وجودی ما است و دیریازود این بذر جوانه میزند؛ یعنی همان صفاتی که در دیگران میدیدیم و از آنها خوشمان نمیآمد، ممکن است سه سال بعد این اتفاق بیفتد و به بار برسد و آن صفت را آشکارا در خودمان ببینیم. پس قانون اول این است که اگر صفت خوب یا بدی را در کسی مشاهده کردیم در ما احساسی به وجود آمد آن ویژگی در خودمان وجود دارد؛ یا بهصورت آشکار یا پنهان. بعد از بهوجودآمدن این احساس وارد مرحله دوم میشویم و در مورد او قضاوت انجام میدهیم. با دریافت یک سری ورودی که با انجام کارها و حرکتهایی که فرد انجام داده و تحلیل آنها به نتیجهای میرسم؛ نتیجه محکوم کردن آن شخص یا موجودیت است که من نسبت به او احساس بدی دارم، قضاوت و قیاس کرده و یک حکم صادر میکنم.
موشکهایی که از قلب و اندیشه یک انسان شلیک میشوند هرچند با هم فاصله زیاد داشته باشند حتماً اصابت میکنند. با این جنگی که با قضاوت به راه افتاد باید منتظر پرتاب موشک از سمت مقابل بود. این جنگ پیامدهایی با خود به همراه دارد؛ به این صورت که مقدار انرژی زیادی لازم است که این جنگ پیش برود و هزینه سنگینی باید انسانی که قضاوت کرده پرداخت کند، تمام حسهای بازدارنده از طرف آن شخص به سمت او برمیگردد و یک سنگینی شدیدی را احساس میکند. علاوه بر اینها محصول بد دیگری نیز دارد؛ محصول بد این است که آن صفت که در فرد قضاوتکننده است، مثل یک قاتل حرفهای میماند که پس از ارتکاب به قتل طوری وانمود میکند که شخص دیگری بهجای او اعدام شود و خودش مخفی بماند. نفس اماره یا آن بخش منفی و بازدارنده انسان دقیقاً مثل همان قاتلی است که در شخص وجود دارد و با خیال راحت نقشه میریزد و باید از حرکات بعدی او در هراس بود. تمام تلاش نفس اماره یا قسمت پنهان روی این قضیه حرکت میکند که رؤیت نشود و تا وقتی انسان تاریکی را نبیند دست به پالایش و تزکیه نمیزند. آنجا که تاریکی را در خودش دید، ۵۰ درصد پالایش انجام میشود. اگر شخص فرایند قضاوت را متوقف کند، آن صفت ناخالص پنهان در وجود او پیدا میشود؛ مثل این است که قاتل شناسایی شده و دیگر بهراحتی نمیتواند کاری انجام دهد. وقتی قضاوت میکنیم؛ مانند این است که یک زغال را از کوره درآوردیم و چون نمیتوانیم آن را نگهداریم دستبهدست میکنیم؛ مانند بمبی که دستبهدست میشود تا اینکه یک جا منفجر گردد. جایی که انسانها دائماً در حال قضاوتکردن هستند؛ مانند میدان جنگ است، کسی دوست ندارد آنجا بماند. اگر در مکانی حس خوب و حال خوش به آدمها بدهند آنجاست که در کنار یکدیگر میمانند. در کنگره چیزی که انسانها را کنار یکدیگر جمع میکند، داشتن حس خوب است. برای اینکه حس خوبی در این مکان داشته باشیم باید فضای خوبی را مهیا کنیم؛ فضای خوب با اعمال صالح، کارهای مثبت، خدمت کردن و عمل درست انجامدادن ایجاد میشود و مانند باغی آباد خواهد شد؛ باغی که برای آباد کردن آن تلاش شده است. همان قدر که تلاش کنیم و زحمت بکشیم که این باغ، آباد شود باید در حفظ آن نیز بکوشیم. برای حفظ این باغ، قضاوت مسئله حیاتی است؛ با قضاوت کردن فضا مسموم و آلوده میشود، حس آدمها خراب شده و ذهن آنها مسموم میگردد. در مرحله اول خود انسان بهای آن را میدهد، مدتی آب گلآلود شده و فضا خراب میشود. اگر آن مجموعه از پایه درست باشد فوری خودش را پیدا میکند؛ ولی آن اعمال ما جمع شده و به خودمان اصابت میکند. وقتی که به خودمان اصابت کرد، تحمل و توان ماندن دیگر در ما نیست. ما میتوانیم باغ را بسازیم ولی روی درختهای آن نفت بریزیم و آنها را به آتش بکشیم. چرا باید در کار دیگران قضاوت و تجسس کنیم که روزی این عمل ما منجر به ترک خودمان یا فرد دیگری از کنگره شود. قضاوت در جایگاه خودش لازم و حیاتی است؛ راهنما در مورد رهجوی خودش حق قضاوت دارد که آیا رهجو خوب سفر میکند؟ آیا رهجو عمل سالم انجام میدهد یا خیر؟ و این مورد لازم و ضروری است؛ اما در اموری که به ما هیچ ربطی ندارد نباید وارد آن حوزه شویم و در موردش به داوری بنشینیم. دیدهبانان کنگره وقتی به نمایندگیها سر میزنند کارشان ارزیابی است نه قضاوت؛ دیدهبان بابک لطفی در این مورد میفرمایند: «یک دیدهبان هنرش ارزیابی بدون قضاوت است و این امری سخت است، یک نفر برای بررسی یک موضوع چه برداشتی دارد قضاوت است و چه عکسالعملی انجام دهد ارزیابی است. بهعنوان دیدهبان خوب و بد قضیه را میسنجم، یکسری دستورات را صادر میکنم؛ اگر دستورات با منشأ قضاوت صادر بشود سازنده نخواهد بود و تأثیر مفیدی نخواهد داشت، اگر راهکارهایی که میدهم از روی ارزیابی باشد هم مفید است و هم آسیبی به کسی نخواهد زد.» ریشه قضاوتهای بد جهالت است. وقتی ریشهاش جهالت باشد با خود، نادانی، خودخواهی، نداشتن مسئولیت، کبر، غرور، حسادت، بخل و...؛ را به همراه دارد. خداوند در قرآن سوره حجرات میفرمایند: «ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها بپرهیزید؛ چرا که بعضی از گمانها گناه است.» جایگاه قضاوت مشخص است،۹۵ درصد از مسائلی که با آنها انسانها را مورد قضاوت قرار میدهیم بیمورد هستند و انرژی و توان تکتک ما را میگیرند. بایستی در جهتی حرکت کنیم که از این مسائل پرهیز نماییم، انسانهای دانایی باشیم و روی دانایی خودمان کار کنیم؛ چراکه «بناهای ویران، توسط انسانهای دانا، آباد میشوند و انسانهای نادان، بناهای آباد را به ویرانه تبدیل میکنند.»
منابع: وادی پنجم، سیدیهای قضاوت، قضاوت ۹۳، قضاوت و جهالت، سایت کنگره۶۰، لایو چهارشنبه ۱۱تیرماه
نویسنده: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول)
ویراستاری: راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) رابط سایت
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
117