English Version
This Site Is Available In English

کائنات هوشمند هستند

کائنات هوشمند هستند

به نام قدرت مطلق الله

دهمین جلسه از دوره دوازدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی قائم‌شهر با استادی راهنما همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر ساناز و دبیری همسفر فخری با دستور جلسه «وادی چهارم و تأثیر آن روی من» در روز دوشنبه 3 تیرماه  1404 ساعت 16:00 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که یک‌بار دیگر در کنگره حضور دارم. از نگهبان و دبیر همسفر ساناز و همسفر فخری هم ‌سپاسگزارم که استادی جلسه را به من واگذار کردند تا آموزش بگیرم. به ایجنت‌ و مرزبان‌های عزیز خسته نباشید و خداقوت می‌گویم و همچنین از راهنمای خودم همسفر آزاده سپاسگزارم که آرامش امروزم را مدیون آموزش‌های ایشان هستم. به عزیزانی که از شعبه بهشهر و آزادشهر تشریف آوردند  خیرمقدم و خوشامد عرض می‌کنم و امیدوارم در کنار هم یک جلسه پر باری را داشته باشیم.

همان‌طور که می‌دانیم وادی‌ها مثل ستون‌هایی هستند که بنای جهان‌بینی ما را قوی‌تر می‌کنند. اگر من بیایم از وادی‌ها درک بهتری داشته باشم، آموزش بگیرم و‌ آن را در زندگی‌ام کاربردی کنم، قطعاً بنای جهان‌بینی من آن قدر قوی و محکم می‌شود که؛ حتی با زلزله‌های محکم و قوی هم از هم نمی‌پاشد.

از وادی اول شروع کردیم به حرکت‌کردن و تفکرکردن و در این وادی یاد گرفته‌ایم به چه چیزهایی فکر کنیم و به چه چیزهایی در زندگی‌مان فکر نکنیم. در وادی دوم پوچی و ناامیدی را از من می‌گیرد و به من می‌گوید؛ باید امیدوار باشم. در وادی سوم به من گفته شد هیچ‌کس به‌اندازه خودم به فکر خودم نیست و مسئولیت‌های زندگی‌ام را خودم؛ باید به دوش بگیرم.

در وادی چهارم شاید برای خیلی‌ها این سؤال باشد که مسئولیت‌هایی که بر گردنم است من می‌دانم؛ باید چه‌کار کنم و چه‌کار نکنم؛ اما وادی چهارم می‌خواهد آن مرز و خط و خطوطی که بین ما و خداوند هست را برایمان مشخص می‌کند و به ما آموزش می‌دهد همان‌طور که می‌دانیم در هستی همه مسئولیت‌ها دوطرفه است از جمادات، حیوانات، گیاهان؛ حتی ما انسان‌ها و خداوند هم در قبال ما مسئول است و ما هم  در قبال خداوند مسئولیت داریم.

خداوند در کلام‌الله فرمود: من آب، باران، انواع‌واقسام خوراکی‌ها در طبیعت بدون هیچ چشم داشتی در اختیار بنده‌ها گذاشته‌ام، اکنون من در قبال خداوند چه مسئولیتی دارم؟ آیا توانسته‌ام آن‌ها را به نحو احسنت انجام بدهم؟

در یک روز تعطیل با خانواده می‌رویم جنگل گردش و تفریح و خیلی هم خوش می‌گذرد، از طبیعت استفاده می‌کنیم و موقع برگشت سفره یک‌بارمصرف، ظروف یک‌بارمصرف که این روزها خیلی مد شده است همه را بدون اینکه جمع‌آوری کنیم و در کیسه‌زباله بریزیم همه را در طبیعت رها می‌کنم‌ و‌ برمی‌گردم به خانه، آیا این قبول‌کردن مسئولیت است؟

هیچ‌چیز را برای خودم نمی‌خواهم؛ بلکه برای آیندگانم، برای فرزندانم و برای آیندگانی که نیاز دارند از این طبیعت، از این دریا استفاده کنند برای آنها هم چیزی نمی‌گذارم؛ چون دائم خرابکاری و‌ تخریب انجام می‌دهند.

زمانی که خداوند من انسان را خلق کرد، مهم‌ترین چیزی که به من داد قوه اختیار بود که من را از دیگر موجودات متمایز کرد حالا جدا از اینکه قوه اختیار داد دوراه در مسیر زندگی من قرارداد. یکی ارزش و تقوا است و دیگری فسق‌ و فجور و ضدارزش‌ها است.

حالا اگر من در زندگی آن‌ها را آموزش گرفته باشم و آموزش‌دیده باشم، خداوند این مسیرها را برای من علامت‌گذاری کرده است؛ حتی پایان آن را هم برای من مشخص کرده است که پایان ضد ارزشی این می‌شود و پایان ارزشی این است اگر من آموزش کافی گرفته باشم می‌دانم  که مسیر ارزش‌ها را برای خودم انتخاب می‌کنم. می‌دانم راهش شاید کمی سخت باشد و به‌سختی به مقصد برسم؛ ولی می‌دانم در آخر به آبادانی می‌رسم؛ اما اگر آموزش ندیده باشم از روی جهل و نادانی خودم ضدارزش‌ها را انتخاب می‌کنم؛ چون به نظر خودم آن زمان می‌گویم بهترین راه کوتاه‌ترین راه است؛ چون می‌خواهم زودتر به خواسته‌هایم برسم.

شاید ابتدا سخت‌کوشی داشته باشم؛ اما قطعاً در ادامه با تخریب همراه است. در این وادی به من می‌گوید؛ باید مسئولیت‌هایی که بر گردن من است بدون کم کاستی آن را انجام بدهم.

حالا یک موقعی من می‌روم در مسیر ضدارزش‌ها یا مال مردم را می‌خورم یا حق‌الناس می‌خورم یا رشوه می‌گیرم یا مصرف‌کننده می‌شوم و‌ این موقع زمانی که نفس آماره خودم و فرمان نیروهای اهریمنی را گوش کردم خداوند را کنار می‌گذارم و اصلاً به خداوند توجه نمی‌کنم، زمانی که یک مقدار سرپیچی داشته‌ام و بعد به مشکل خورده‌ام اکنون می‌آیم وضو می‌گیرم و نماز می‌خوانم و دعا می‌کنم و از خداوند می‌خواهم آن بدهی که بالا آورده‌ام؛ باید پرداخت کنم یا آن کارهای ضد ارزشی که انجام داده‌ام؛ باید خداوند آن‌ها را رفع رجوع کند به قول آقای مهندس خداوند را با غول چراغ جادو اشتباه می‌گیرند و در هستی آن‌قدر این سیستم کائنات هوشمند هستند که هیچ‌وقت این کار انجام‌شدنی نیست، زمانی آن دعا و رازونیاز من مورد اجازه قرار می‌گیرد. خداوند گفته من را بخوانید تا اجابت کنم شما را.

این‌طور نیست که خداوند دعای من را اجابت کند؛ باید یک چیزی باشد من؛ باید برای خودم یک حرکتی داشته باشم، یک تلاشی داشته باشم از مسیر ضدارزش‌ها ذره‌ذره دوری کنم تا آن موقع از خداوند و پیامبران انتظار کمک داشته باشم و قطعاً آن موقع این‌ها به کمک من می‌آیند.

زمانی که من در جهل و نادانی خودم باشم و در مسیر ضدارزش‌ها باشم به گفته استاد امین در سی دی خواب آن موقع هست که من انسان به خواب می‌رود و حس‌ها بسته می‌شود و اصلاً به کارهایی که کرده است توجه نمی‌کند.

من اگر بتوانم آموزش بگیرم و ذره‌ذره آن روی ما صد و هشتاد درجه زمانی که در تاریکی هستم به سمت نور و روشنایی اگر روی خودم را بر می‌گردانم قطعاً به سمت آن مسیر ارزش‌ها کشیده می‌شوم و خداوند است که به من کمک می‌کند در وادی چهارم یاد گرفته‌ایم مسئولیت‌های خودمان را آن چیزهایی که بر گردن ما است و تا جایی که حتی در خانواده من به‌عنوان مادر، خواهر، فرزند نسبت به فرزند خودم نسبت به خانواده خودم نسبت به پدر و مادرم مسئولیت‌هایی دارم اگر توانسته‌ام آن مسئولیت‌های خودم را به نحو احسنت انجام بدهم آن موقع می‌توانم یک کاری را انجام بدهم، آن موقع یعنی مسئولیت‌هایم را به گردن گرفته‌ام حیات همان زندگی ما می‌شود و من اگر نخواهم این مسئولیت را گردن بگیرم قطعاً برای من؛ چون انسان موجودی است که در جمع تکامل می‌گیرد و من هیچ‌وقت به آن نتیجه‌ای که می‌خواهم نمی‌رسم.

با اجازه نگهبان یک مشارکت کوچک می‌خواهم داشته باشم در مورد راهنما همسفر آزاده عزیزم که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. امروز چهار سال دورهٔ خدمتی خانم آزاده عزیز به پایان رسیده ما همین را در بهشهر داشته‌ایم شاید آن موقع من آموزش زیادی ندیده بوده‌ام.

یوم‌الفصلی که اتفاق افتاد آن روز که رهجوهای راهنما همسفر آزاده در بهشهر گریه می‌کردند من هم همراه آن‌ها خیلی گریه می‌کردم. آن موقع هنوز به آن درجه نرسیده بودم؛ ولی امروز به این نتیجه رسیده‌ام که به گفته آقای خدامی گفته‌اند که پایان دورهٔ خدمتی در کنگره پایان مسیر نیست؛ بلکه یک‌دری را برای آن کسی که می‌خواهد خدمتگزار باشد باز می‌کند که می‌تواند مسیر خودش را روشن‌تر و محکم‌تر و قوی‌تر مسیرش را ادامه بدهد و زمانی که به شعبه قائم‌شهر آمدم فهمیدم که راهنما همسفر آزاده شعبه قائم‌شهر را از صفر شروع کردند؛ یعنی شعبه‌ای که تازه‌ تأسیس شده بود، راهنمای لژیون اول شدند، ایجنت شدند، مسئول امتحانات و حتی مرزبان‌ها که تازه شروع به کار کردند و آموزش ندیده بودند شدند راهنمای آنها و تمام این مسئولیت‌ها به گردن ایشان بود و همه اینها را به نحو احسنت و تک‌تک همه آن‌ها را پیش بردند و توانسته‌اند شعبه قائم‌شهر را سر و پا نگه دارند و شعبه‌ای پر از انرژی باشد.

از همین‌جا از ایشان خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت تمام زحماتی که برای من رهجو کشیده‌اند بی‌نهایت سپاسگزارم و دست‌های قشنگشان را می‌بوسم و امیدوارم بهترین‌ها برای خودشان و خانواده محترمشان اتفاق بیفتد، خوشبختی تک‌فرزندشان را از خداوند می‌خواهم و امیدوارم در مسیر کنگره و این را مطمئن هستم همان‌طور که از بهشهر آمدند قائم‌شهر و این مسیر برایشان باز شد و توانسته‌اند یک شعبه را سرپا نگه دارند در ادامه قطعاً همین‌طور خواهد بود و با شال‌های خوش‌رنگ اسیستانت و دستیار دیده‌بان ایشان را ببینم ممنونم از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید.

به فرمایش جناب آقای مهندس تجلیل خداحافظی نیست، تجلیل گذر از یک دوره و ورود به مرحله‌ای جدید است.

زنجیرۀ محبت زنجیرۀ زیبایی است که با انتقال دانش از راهنما به رهجو اتفاق افتاده و چیزی جز عشق نیست و دفتری است که هیچ‌وقت بسته نخواهد شد.

تقدیر و تجلیل از زحمات راهنما همسفر آزاده که با صبر و عطوفت سال‌ها خدمت خالصانه کردند و پایان این نقطه سرآغاز خط دیگریست تا در مکان دیگر به خدمت خود ادامه دهند. از خداوند خیروبرکت برای ایشان خواهانیم.

عکاس: همسفر سکینه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
تایپ: همسفر مهتاب رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
مرزبان کشیک: مرزبان همسفر سارا، مرزبان مسافر مصطفی
ویرایش و ارسال: نگهبان سایت، همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .