بنام خداوندی، که بهشدت کافیست. قلم من ناتوان است از نوشتن دردها و رنجهایی که در طول سالهای سخت زندگی با یک مصرفکننده شیشه داشتم همراه با دو فرزند،غم و غصههایم را در خود میریختم تا فرزندانم در آرامش رشد کنند. تمام روزها و شبها، در خوشیها و غمها و حتی در زمان بیماریها تنها بودم ،مسافرم نبود و اگر هم بود خواب بود هیچ وقت ما را نمیدید، در هر مهمانی، دورهمی و هرکجا تنها بودم یا دیرتر از همه میآمد یا اصلا نمیآمد،گاهی یک ماه هیچ خبری از او نبود، زمانی که برمیگشت تمام داراییاش را از دست داده بود و با اوضاعی وحشتناک برمیگشت، چندین بار در کلینکها با هزینههای بالا اقدام به ترک کرد ولی هر بار بدتر از قبل میشد، فرزندانم بدون لذت داشتن یک پدر بزرگ شدند؛ او نمیدانست پسرش کلاس چندم است یا دخترش کدام دانشگاه قبول شده، حتی موقع عقد دخترم آخرین نفری بود که با هزار بار تماس آمد این درد و رنجها را با عزت و آبرو تحمل میکردم، صبر میکردم و ازخداوند یک راه، یک نور و روشنایی در زندگیم طلب میکردم تا این نور به زندگی ما هم تابید و ما با کنگره ۶۰ آشنا شدیم؛ در کمال ناباوری شروع به سفر کردیم، چقدر این سفر گوارا و شیرین بود؛ پربار و پرانرژی، الهی شکر مسافرم رها شد، درست است که من هنوز با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنم ولی میدانم و آموزش گرفتهام اینها رحمت خداوند هستند و باز هم مطمئنم با صبرم به حال خوش خواهم رسید. تمام این سختیها را یک رسالت میدانم و خداوند من را لایق این رسالت در زندگیم خواست و پاداشم ورود به کنگره ۶۰ بود. سپاسگزارم از ناجی دردمندان درد اعتیاد جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان، سپاسگزارم از راهنمای خودم و از راهنمای مسافرم و تمامی خدمتگزاران سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
ویراستار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیست و چهارم)
عکس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر عالیه خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
198