احساس من به نام نور، به نام روشنایی.
خدایا خداوندا، با تمام وجودم و با تمام توانم سپاس تو را به جا میآورم و قدردان هر لحظه و هر ثانیه هستم.
الهی شکر بهخاطر وجود تمام لحظاتت، خدایا امروز ۱۴۰۴/۳/۳۰، من توانستم با سفری سخت و طولانی، از این گذرگاه سخت عبور کنم و با ریسمان الهی، از این پل سخت اعتیاد گذر کنم و به آنچه که در درون قلبم و اعماق وجودم خواهانش بودم، برسم. شکر بهخاطر این حرکت عظیم.
خدایا تو خود گواه و شاهدی که طی این سالهای تخریب مسافرم، من چه دردی کشیدم و چقدر فروریختم. حسی که امروز دارم، واقعاً غیرقابلتوصیف است. از خداوند خودم، شاکر و سپاسگزارم و واقعاً با همه وجودم میخواهم خدا را در آغوش بکشم.
من سالیان زیادی در زیر خاکسترهای اعتیاد مدفون شده بودم، در اعماق باتلاق فرورفته بودم و خیلی طول کشید، با طی مسافتی زیاد و با دردهای زیادی توانستم به لطف خداوند و کنگره ۶۰ و آقای مهندس دژاکام و راهنمای خوبم، راهنما همسفر رویا، از اعماق باتلاق بیرون بیایم.
امروز به لطف خداوند، با سفری سخت و طولانی، با گرفتن گل رهایی از دستان مهربان آقای مهندس حسین دژاکام در شعبه هیدج کنگره ۶۰، توانستم به روی سطح بیایم و نور را و عظمت نور را لمس کنم.
میدانم در این مسیر باید خیلی زحمت بکشم و خدمت بکنم تا از عظمت نور و روشنایی در زندگیام بتوانم بهره ببرم.
من زینب، هیچوقت نباید روزهای سختم را فراموش کنم. باید همیشه قدردان زحمات همهٔ عزیزانی که در این مسیر مرا راهنمایی و هدایت کردهاند باشم.
تنها خلوت خودم و درون خودم میداند که من در طی ترکشهای اعتیادی که هر روز روح و روانم و زندگیام و لحظاتم را سرکوب میکرد، چه چیزها کشیدم و چه چیزهایی را از دست دادم.
خدا میداند تخریب مسافرم چقدر بود، من خیلی به زمین خوردم و همراه مسافرم خیلی زخمی شدم؛ ولی تنها خواسته و هدفم، درمان اعتیاد بود. وقتی به پشت سرم نگاه میکنم که چقدر زمان برد و چه سخت و طاقتفرسا بود، در این وادی اعتیاد چهها که تجربه نکردم.
امروز با خودم میاندیشم، خدایا چه حکمتی در زندگی من بوده و هست که من در دوران مصرف مسافرم، حدود سی سال واقعاً جنگ عظیمی را تجربه کردم و امروز هم رهایی من عجین شده با شرایط سخت کشورم ایران و میآموزم که از صفر، از بن و ریشه ساخته شوم. من خیلی جا دارم تا خودم را در این گذر زمان پیدا کنم، بشناسم و به اعماق درونم رجوع کنم و عظمت را در آن ببینم که خداوند هیچ کارش بیحکمت نبوده، نیست و نخواهد بود.
من باید به شکرانه این عمل عظیم، در برابر خداوند سر فرود آورم و هزاران بار سپاسگزارش باشم. هر روز از هستی بیاموزم که هیچ مخلوقی، بیجهت قدم به این دنیا ننهاده است. هر کس یک رسالتی دارد که باید با طی مسیر درست آن را به سرانجام برساند.
نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر دوم سایت
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
226