«به نام قدرت مطلق، الله»
قبل از ورود من به کنگره که در بدترین شرایط زندگی میکردم که به ته خط و به جایی رسیده بودم که دیگر هیچ راهی نداشتم و به هر دری میزدم تا مسافرم به حال خوب و پاکی برسد؛ ولی متأسفانه نمیشد تا اینکه کنگره را به من معرفی کردند و به مسافرم گفتم، خدا را شکر قبول کرد و آمد و بعد از چند جلسه من آمدم. هنوز اعتقادی نداشتم و باور نمیکردم که اینجا حال مسافرم خوب بشود، هر جوری بود، آمدم و گفتم: فاطمه، این همه راه رفتی.
این همه راه آمدم با هزار تا دلهره و ترس که مبادا کسی من را ببیند و بشناسد، همیشه گریه میکردم. مسافرم، نگاهش به من بود و اشکهایم را پاک میکردم که نبیند. پیش خودم میگفتم: یعنی اینها همه پاک شدهاند، دیگر نمیکشند، خوب چه فایدهای دارد؛ چون شربت میخورند. دوباره ناامید از در کنگره بیرون میرفتم و مسافرم میگفت: اینجا خیلی خوب است، من خوب میشوم فقط تو کنارم باش، همیشه دودل بودم، چکار کنم؟
خانواده هم با من دعوا میکردند، ولش کن، باز شروع میکند، من دوباره به او فرصت میدادم و خدا را شکر الان سفر میکند و حالش خیلی خوب و پرانرژی است؛ ولی هنوز رها نشدیم. مسافرم چند بار گریز زد و دوباره آن اذن برایش صادر شد که کنگره را رها نکند، در کنار مسافرم حال دل من هم خوب شد و فهمیدم من هم مقصر بودم که مسافرم را رها نمیکردم و فکر میکردم اگر من پیگیر بشوم یا دنبال کارهایش باشم، دیگر مواد مصرف نمیکند.
در کنگره۶۰ متوجه شدم؛ باید مسافر را رها کنیم تا هم حال خودمان و هم حال مسافرمان خوب بشود. سخت است؛ ولی با صبر و تحمل همه چیز درست میشود.
به امید روز رهایی تمام مسافران از جمله رهایی مسافر من، از آقای مهندس خیلی تشکر میکنم که چنین بستری را برای ما فراهم کردند تا ما، خانوادهها دوباره از زندگی کردن در کنار مسافرمان لذت ببریم و همچنین از راهنما خودم، همسفر فاطمه شریفی و همسفر مریم که با راهنماییهایشان، مرا به حال خوب میرسانند تا بتوانم در کنگره رهجوی خوبی باشم.
نویسنده: همسفر فاطمه بهمنی رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
منبع: دلنوشته
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم
ویرایش: همسفر رخساره رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون پنجم)
ثبت و ارسال: دبیر سایت همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی شعبه تخت جمشید شیراز
- تعداد بازدید از این مطلب :
68