English Version
This Site Is Available In English

در مسیر رهایی

در مسیر رهایی

همسفربودن آسان نیست، دیدن درد همراه با زخم‌هایی که دیده نمی‌شوند اما هر روز روح را می‌تراشند، گوش‌دادن به سکوت‌های پر از فریاد و باورداشتن به مسیری که آسان و کوتاه نیست؛ اما تنها راهی است که به روشنایی ختم می‌شود.
به جلد کتاب «عبور از منطقه ۶٠درجه زیر صفر» نگاه می‌کنم، تضاد میان بیابان خشک و سرزمین سرسبز، نماد قدرت خداوند است و انعکاسی از لحظاتی که در درون انسان جاریست؛ لحظاتی که او میان تاریکی‌ونور و سقوط‌ورهایی تصمیم می‌گیرد. این تصویر، حقیقتی را فریاد می‌زند که ما هرروز و هرلحظه درحال انتخاب آن هستیم، فاصله‌ میان بهشت و جهنم تنها یک‌ فکر، عمل و قدم است.

پشت جلد را می‌نگرم؛ جایگاهی که پس از عبور از تاریکی، مسافران مانند عقابی قوی و نیرومند در آن قرار می‌گیرند و نه‌تنها برای خود؛ بلکه برای دیگران نیز چراغی روشن می‌کنند. آن‌ها می‌آموزند که چگونه مشعل راه باشند، دست‌های یخ‌زده‌ دیگران را بگیرند و آنانی که هنوز در سرمای ویرانگر اعتیاد گرفتارند را هدایت کنند. این جایگاه، همان مقصدی است که امید داریم به آن برسیم اما به تنهایی نمی‌شود؛ زیرا آموزش در جمع صورت می‌گیرد.

قسمت بعد، تصویر جاده‌ یخبندان است که ماشین‌ها به‌سختی در مسیر حرکت می‌کنند و جاده‌ای که هر‌لحظه خطر لغزش دارد. سفر مسافر، نه فقط عبور از این مسیر؛ بلکه همراه با یادگرفتن حرکت، یافتن تعادل و شناختن هر پیچ، نشانه است که آرام و آهسته ادامه دارد. اسکی‌بازان را می‌بینم، آن‌هایی که برف دیگر زندان‌شان نیست؛ بلکه بخشی از بازی‌ آن‌ها شده‌است و این لحظه سرما دیگر تهدید نیست؛ بلکه جزئی از راهی است که باید پیموده شود، مرحله‌ای که سفر اول به پایان می‌رسد و وارد سفر دوم می‌شود، این درد فقط خاطره‌ای از گذشته است و ترسی از آینده ندارد.

درخت پوسیده مرا به فکر فرومی‌برد؛ ریشه‌های فرسوده و تنه‌ای شکسته، نشانه‌هایی می‌باشد از آن‌چه اعتیاد با جسم و روح انسان می‌کند؛ اما درست در کنار آن، جوانه‌هایی رو به آسمان رشد کرده‌اند که نشان‌دهنده این است که زندگی هنوز ادامه‌ دارد و انسان می‌تواند رشد کند. در تصویر آخر، انسانی را می‌بینم که برخاسته، دوباره قدم برداشته، نیرو یافته و زندگی را حس کرده است.

نبرد درون، سخت‌ترین مرحله است؛ آن‌جا که هیچ‌کس نمی‌تواند جز خودت، به تو کمک کند. نبرد عقل‌ونفس، جنگ میان خواستن‌ونخواستن و ترس‌وامید است؛ این تصاویر، بازتاب فریادهای خاموشی است که هر مسافر، روزی با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کرده است.

درنهایت، غسل در صحرا، لحظه‌ای که پاکی پذیرفته می‌شود و مسافر، گذشته را پشت‌سر می‌گذارد و جامه‌ای سفید به تن می‌کند که نشانه‌ای از آزادی و رهایی است.

همسفربودن؛ یعنی همراهی در تمامی لحظات، در سختی‌ها کنار مسافر ایستادن، در تاریکی‌ها امیددادن، در یخبندان دستش را گرفتن و در نبرد درونش، سکوت‌کردن اما همچنان همراه‌ماندن.
این مسیر نه فقط سفر او؛ بلکه سفر همسفر نیز بوده است، یاد گرفته‌ام که رهایی، تنها برای مسافر نیست، همسفر نیز در این راه رشد می‌کند، تغییر می‌یابد و می‌آموزد که این مسیر فقط برای عبور از تاریکی به روشنایی نیست؛ بلکه برای فهمیدن، تجربه‌کردن و همراه‌بودن است.

نویسنده: همسفر فهیمه (ای) رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر لیلا (ل) رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب دبیر سایت
همسفران نمایندگی وکیلی یزد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .