به نام قدرت مطلق الله
نهمین جلسه از دوره دوازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی قائمشهر با استادی راهنما همسفر زینب، نگهبانی همسفر ساناز و دبیری همسفر فخری با دستور جلسه «کتاب عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر» در روز دوشنبه 27 خردادماه 1404 ساعت 16:00 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
شکوفهها در بهار و ریشهها در پاییز محکم میشوند، وزیدن باد رقصاندن شاخهها نیست، امتحان ریشههاست. خدا را شکر میکنم که یک توفیق دیگری به من داده شد که در این جایگاه باشم و در این شعبه انرژی بگیرم.
از راهنما همسفر لیلا تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. همچنین جا دارد که یک خداقوت عرض کنم خدمت نگهبان، دبیر، ایجنت شعبه و مرزبانهای خوب آنها و همچنین تمام عزیزانی که در این شعبه خدمت میکنند، انشاءالله که نور خدمت به زندگیشان بتابد.
تشکر ویژه دارم از آقای مهندس و خانواده محترمشان از راهنمای خودم همسفر ملیحه که باعث شدند سطح آگاهیام بالاتر برود از عمق تاریکیها نجات پیدا کنم و نور را وارد زندگیام کردند، انشاءالله که ایشان هم هرجا که هستند سلامت باشند.
کتاب ۶۰ درجه، اولین کتابی بود که من در ۲ الی ۳ روز کاملاً مطالعه کردم. کتابی است که هر وقت میخوانم یک برداشتی از آن دارم.
زمانی که در اوج تاریکی بودم، وقتی میخواندم یک جاهایی از کتاب برای من خیلی زیبا بود. یک جوانی روی نیمکت نشسته و آقای مهندس، بدون اینکه او را سرزنش کند و بگوید تو قرص مصرف میکنی، تو دارو مصرف میکنی، خیلی دوستانه با او صحبت میکند. یک جایی غسل میکند و زیاد مفهوم تصاویر برای من باز نشده بود، هر باری که کتاب را خواندم، دیدم که واقعاً سرگذشت زندگی خودمان است و آقای مهندس؛ چون خودشان همیشه در حال تحقیق بودند در ماه رمضان به این تفکر رسیدند که بخواهند یک نظمی در مصرف موادشان بدهند. نظم دادند و دیدند جواب خوبی میگیرند.
زمانی که سفر کردند برای خودشان نگه نداشتند؛ حتی در یکی از نوشتهها است که در کتاب ۶۰ درجه استاد امین مینویسد و میگوید بابا میخواهی این کتاب را نشر بدهی؟ بهعنوان اسم معتاد آبروی ما میرود جملهای بود که گفتند: تن آدم را سیخ میکند. آقای مهندس گفتند: اگر واقعاً این روشی را که ابداع میکنم درست باشد اگر بخواهد خیلی از انسانها را نجات بدهد اصلاً آبروی من مهم نیست، مهم درمان آنهاست. میخواهم بگویم چقدر شجاعت داشتند و واقعاً برایشان مهم نبود. ما هم گاهی در زندگی برای ما آبرو مهم نباشد و چیزهایی را که از تجربیات خودمان است را بگوییم. شاید من بگویم انسانهایی که در تاریکترین نقطه قرار دارند گاهی اوقات یک نور کوچکی را هم اگر داشته باشند، همان نور کوچک وقتی میآید صحبت میکند یک تاریکی درونمان را روشن میکند.
همین خداوند انسانهایی و معلمهایی را سر راهش قرار میدهد که بتواند به انسانهای دیگر کمک کند. در این کتاب یک جایی هست که دقیقاً حس کردم استاد امین صحبت میکند و میگفت مشت میزدم به دیوار این اتفاق برای دختر من هم افتاد، وقتی که از مصرف پدرش واقعاً خسته شده بود، زمانی که میخواستیم جایی برویم چند دقیقهاش میشد نیم ساعت، یک ساعت یا دو ساعت دیگر خسته میشدیم، در راهپله میایستادیم و دخترم آنقدر ناراحت شد، مشتی کوبید به دیواری که کاملاً سنگ بود تا دو روز دستش را بست و میگفت: مامان دستم درد میکند.
آن زمان اصلاً متوجه نمیشد، وقتی این قسمت را از استاد امین را خواندم که مشت به دیوار میزد، اشک در چشمم جمع شد با خود گفتم: ببین واقعاً وقتی برای آقای مهندس راه درمان ۱۰۰ درصدی بوده برای مسافرهای ما هم است.
متنی که آماده کرده بودم، مال استاد رعد بود میگوید: حکمت بادی که طوفان میآید حکمتش این نیست که بخواهد شاخهها را برقصاند، حکمتش این نیست ما را بخواهد به حرکت و تکاپوی الکی بگذارد، حکمتش این است که ریشهام محکمتر بشود. خدا را شکر اینجا هستیم بهترین درسها را میگیریم، بهترین معلمها را داریم و جایی میگوید که این کتاب شاید همه را سیر نکند لااقل میتواند باعث شود از غرقشدن خیلیها جلوگیری کند.
من هم زمانی که مطالب سایت را میخواندم یکی از مرزبانهای ما دیروز استاد جلسه گرگان بود میگفت: الان شانزدهمین کتابی است که من به مصرفکنندگان میدهم این هم یکجور پیام کنگره است، شاید کنگره نیاید؛ ولی وقتی میخواند شاید به مصرفش یک سروسامانی بدهد، یک نوری ایجاد شود که دقیقاً به این مثال میخورد.
ما هم میتوانیم چنین، حرکت قشنگی را بزنیم، حالا میگویند خیلی سریع نمیتوانی خودت را درمان کنی و بگویی من از امروز از کار ضد ارزشی برمیگردم آقای مهندس روش تدریجی را ابداع کرده و همین روش تدریجی برای ما همسفرها که مصرف نمیکنیم هم به وجود میآید نمیتوانم بگویم که من دیگر دروغ نمیگویم، غیبت نمیکنم، قضاوت نمیکنم و کاردرست انجام بدهم و در مسیر قرار بگیرم بلافاصله اتفاق نمیافتد؛ مانند کسی که دستش از سرما یخزده دیدید تا حالا انگشتهایت یخ میزند بلافاصله روی بخاری قرار میدهی چه اتفاقی میافتد؟ دردش از آن یخزدگی بیشتر است. وقتی در محیط قرار میگیرید، آرامآرام دستت گرم میشود یک لذت خاصی دارد. درمان هم همینطور است. ما هم یکمرتبه نمیتوانیم ضد ارزشیها را کنار بگذاریم.
من امروز چیزی در ذهنم آمد دوست دارم این را امروز بگویم. دوست ندارم انسان مهمی شوم، دوست دارم انسان مفیدی باشم. امروز میخواهم به شعبهٔ گرگان بیایم و دوست دارم مفید باشم شاید یک جرقهای باشد.
ما هم در سفر دوم یک وقتهایی سر خوردهایم، اشکالی ندارد، سر خوردید اینکه بهموقع بلند شوید مهم است. سر میخوری در سفر دوم.
تصویر دهم به ته چاه میرود به چه چیزی چنگ میزند؟ چنگ به ریسمان الهی خدا از آن بالا ریسمان نمیاندازد که دست تو را بگیرد میگوید آن سنگ و کلوخی را که میگیرد؛ یعنی اطلاعات. وقتی اطلاعاتم بالا باشد و وقتی سر خوردم خیلی راحت میتوانم خودم را از آن منجلاب بیرون بکشم.
در سفر دوم خیلی سخت است آن ماشین قرمز را میگوید که هر لحظه امکان آن است که سقوط کند، آن ماشین قرمز در واقع خودمان هستیم، جسم ما هست و واقعاً هم در سفر دوم خیلی سختتر از سفر اول است؛ چون تصمیم میگیریم انسان مهمی شویم، راهنما شویم و فکرهای خیلی زیبایی به ذهنمان میآید و نیروهای منفی بیشتر به سمتتان میآید و آنجاست که هر کاری میکنید؛ باید خیلی آرام تدبیر داشته باشید، سروصدایی ایجاد نکنید، زمان را در نظر بگیرید و خیلی آرامآرام میتوانید به مقصد نهایی برسید.
یک جایی است وقتی ما به معنویات فکر میکنیم، میگوییم کار معنوی بار مادی هم به همراه دارد.
آقای مهندس غرق در تاریکی بودند تصمیم گرفت که به همه کمک کنند، دیدند تصمیم گرفتند که کمک کنند ابتدا معلمهایشان از راه رسیدند، دوم روش DST، سوم OT، کرم D.SAP و خود D.SAP الان هم برای درمان بیماریهای سرطان، ام اس، بار معنوی بار مادی هم به همراه داشت و چه انسان مهمی شدند؛ حتی فرزندانشان و یکی از فرزندانشان در مورد بیان ژنها در کشور خارج مقاله میدهد و مقالهاش چاپ میشود، پسرشان امین دکترایش را گرفته، خانم شانی فوقلیسانس روانشناسی را گرفته، پس همه آنها رشد کردند، ما هم میتوانیم.
در کنگره هدفمان درست باشد و اینکه به چیز خوب فکر کنیم از صبح میشویم بگوییم خدایا من امروز دلی را شاد کنم، خدایا علم و آگاهی من را افزایش بده، قطعاً مثل آقای مهندس استادانی سر راه ما قرار میگیرند، معلمانی داریم، راهنمایانی داریم. گوشبهفرمان که باشیم میتوانیم درست حرکت کنیم و به نتیجه سر منزله مقصود خواهیم رسید. با کمک آموزشهایی که میگیریم بتوانیم بهای حال خوشمان را بهموقع در کنگره یا بیرون از کنگره بتوانیم پرداخت کنیم.
در کتاب ۶۰ درجه چهارده تصویر، چهارده موسیقی و چهارده قوانین بهکاررفته شده که هر کدام از اینها برای ما درسهای مهمی دارند.
انشاءالله که ابتدا خودم بتوانم به جایی برسم که تمام مطالب کتاب را بفهمم و قوانین آن را اجرا کنم و به این فکر نکنم که به حاشیه بروم و بگویم او استاد است مهندس چه کسی بود و کجایی بود به این فکر کنم که چه گفت، انشاءالله که بتوانم به این مرحله هم برسم.

عکاس: همسفر سکینه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
تایپ: همسفر سیما رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
مرزبان کشیک: مرزبان همسفر سارا، مرزبان مسافر مصطفی
ویرایش و ارسال: نگهبان سایت، همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائمشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
135