همسفر زهرا:
مشارکت راجع به کتاب۶۰ درجه این کتابی گنجیه که به ما کمک میکند برای خروج از اعتیاد و تاریکی. من فکر میکنم این دستور جلسه را از چند دیدگاه میشود نگاه کرد؛ اولین چیزی که نگاه من را به سمت خودش کشاند زمان نوشتن کتاب بود و زمانی که اعتیاد مانند امروز بیماری به حساب نمیآمد و در واقع جرم محسوب میشد، این کتاب نوشته شد و این شجاعت جناب آقای مهندس برای من ستودنی بود که خود و خانوادهاش را درگیر داستانی کرده بود که معلوم نبود در آینده قرار است چه اتفاقی برایشان بیفتد پس برای من اولین قدم شجاعت بود که از آقای مهندس یاد گرفتم و این شجاعت کار هر کسی نبود و منه زهرا یاد گرفتم که با سختی های زندگی مواجه بشوم و از سرما و یخبندان عبور کنم و به گرمای زندگیم برسم، من قبلاً خیلی ترسها داشتم و الانم دارم ولی الان که سفر می کنم با ترسهام روبرو شدم و خیلی جاهای زندگی دیگر نمیترسم همین باعث شده که من به جوانه سرسبز تبدیل بشوم و از سرما و یخبندان عبور کنم قبلاً که مسافرم هنوز به کنگره کلاً نیامده بود زندگیمان خیلی تاریک بود کلاً اون روشنایی تو زندگیمان نبود مثل یک شکوفهای بود که سریع پلاسیده میشد زندگی ما اینگونه بود ولی الان خدا را شکر در یک مسیری پا گذاشتیم که پر از روشناییه، پر از امیده واسه هم خودم هم مسافرم و من الان واقعا خدا را شکر می کنم که در مسیر کنگره هستم. از کتاب شصت درجه زیر صفر خیلی چیزها یاد گرفتم و اینکه امیدوارم که بتوانم در زندگی خود آموزش های کتاب را عملی و اجرایی کنم و سپاسگزار و قدردان زحمات راهنمایم خانم زینب هستم که چشمه جوشان درون من را تبدیل به دریای آرام کرد.
همسفر ملیحه:
خدا را شاکرم برای حضورم در کنگره ۶۰ مشارکت درباره دستور جلسه کتاب ۶۰ درجه است. من حدود دوماه است که وارد کنگره شدهام ولی مسافرم به لطف خدا ۲ سال است که پا به کنگره گذاشته است و در این مدت خیلی دستاوردهای عالی داشته است؛ اول اینکه خیلی خیلی آرامش گرفته، مسافر من قبل از ورود به کنگره با ۲۰ سال تخریب جسم و روان دیگر هیچ احساسی نسبت به زندگی نداشت فقط زمانی که مصرف میکرد دنیایی از توهمات به من تحویل میداد و من اوایل با حرفهایش آرام میشدم و جان دوباره میگرفتم ولی با گذشت سالها خیالپردازی و با حرفهای صد من ی غاز مسافرم دیگر اون ملیحه شاد و سرزنده و پر شور و حال نبودم تا حدی که اطرافیان من متوجه این افسردگی و بی انرژي بودن من شده بودند؛ به هر دری زدم تا بتوانم این زندگی را نجات بدهم، ساعتها میرفتم دم کلینیکهای ترک اعتیاد و از خدا میخواستم تا مسافرم راه برایش باز شود و نجات پیدا کند تا اینکه بلاخره بعد از بیست سال انتظار خدا لطفشو شامل حال ما هم کرد و با وجود انسان باخیر و برکتی چون جناب آقای مهندس دژاکام که خود و خانواده عزیزشان را وقف این مکان مقدس کردند نجات پیدا کردیم. من ملیحه به نوبه خودم هر لحظه برای ایشان و خانواده بزرگوارشان آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت دارم و کتاب ۶۰ درجه زیر صفر کتابی است که عنوانی که برایش انتخاب شده است واقعا نشان دهنده قلب یخ زده یک مصرف کننده است که همزمان زندگی خود مصرف کننده و اطرافیانش هم در یخبندان و سردی و سختی وصف ناپذیر فرو رفته است و تنها کسانی این را درک میکنند که این چنین زیسته باشند. من ملیحه همسفر از وجود راهنمای خودم خانم زینب خدا را شاکرم و برای این عزیز پر تلاش سعادت و سربلندی از خدا خواهانم.
همسفر معصومه:
کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر توسط آقای مهندس دژاکام نوشته شده است که شامل تجربیات ایشان در زمینه اعتیاد و صورت مسئله اعتیاد و چگونگی درمان آن است. من با خواندن این کتاب خیلی چیزها دستگیرم شد و بینش و نگاهم به افراد معتاد و مصرف کننده به کلی تغییر کرد. مسافر من فکر میکنم هر چه که مواد مخدر بوده امتحان کرده است ولی همین گفتن کلمه امتحان کردن هم خودش خیلی صحبت دارد چرا که من نمیدانستم فردی که اقدام به ترک میکند شاید چند وقت بتواند تحمل کند ولی دوباره روی به مواد مخدر میآورد آن هم با مصرف و نیاز بیشتر، چرا که جسم او هنوز به طور کامل ترمیم نشده که بتواند نیازش را خودش تامین کند. من فکر میکردم که مسافرم فقط تریاک مصرف میکند که چند باری هم اقدام به ترک کرده بود ولی بعد از سه ماه دوباره مصرف کننده شده بود و با یه مواد مخدر جدیدتر شروع کرده بود ولی با خواندن این کتاب متوجه شدم که برای درمان حداقل ۱۰ ماه سفر لازم است تا جسم دوباره خودش را بسازد و ترمیم شود و نیاز خودش را تامین کند. این کتاب به زبان ساده و قابل فهم برای همه نوع انسان چاپ شده است تا برای همه قابل فهم باشد و بتواند این افراد را درک کند و آنها را به چشم یک بیمار نگاه کنیم که میخواهند سالم و سلامت باشند و به رهایی برسند و همچنین همراه و کمک آنها باشیم. کتاب ۶۰ درجه ۱۴ تصویر دارد که هر کدام از این تصویرها به مامیگوید که حالتهای درونی ما در طول سفر چگونه است تا بتوانیم درکی عمیقتر و سادهتر به این قضیه داشته باشیم؛ این کتاب به ما صبر میآموزد که با صبر هر آنچه که میخواهی با تلاش و پشتکار میتوانی به آن برسی، به ما میآموزد که نقطه تحمل خود را بالا ببریم در هر مسئلهای که واقعاً در پیشرفت زندگی و آرامش داشتن بسیار موثر است، این کتاب به ما میآموزد که در یک ایستگاه زیاد توقف نکنیم و از ادامه سفر خود ترسی نداشته باشیم؛ این زیاد در یک ایستگاه ماندن برای خود من خیلی درس داشت و تاثیرگذار بود و واقعاً برایم یک تلنگری بود که با گذشت چند ماه بعد از سفرم من را به خودم وا داشت که از تصمیمی که دارم واهمهای نداشته باشم و با یک تفکر و حرکت این هدفم را به اجرا در بیاورم و از نیروهایی که درونم است بهره بگیرم تا بتوانم با تمام توان در مسیر قرار بگیرم و اعتماد به نفسم را بالا ببرم و انگیزه داشته باشم و از یک جا نشستن و متوقف بودن به حرکتی نو اقدام کنم. این را میدانم که در ابتدا بسیار سخت خواهد بود ولی بعد از رسیدن شکوفه به میوه شیرینی این حرکت دوچندان خواهد بود. من از آقای مهندس و کتاب ۶۰ درجه بسیار سپاسگزارم که من را به خودم آورد نه تنها باعث شد تنفری که به مسافرم را داشتم به عشق تبدیل کنم، بلکه باعث شد بیشتر درکش کنم و تو این راه همراهش باشم هر چند هنوز خیلی مانده است تا تبدیل به یک آدم سالم و با تفکر سالم شود ولی دیدن این تغییرات، این امید را به من میدهد که صبر کنم تا بهترین نتیجه را بتوانم بگیرم. به نظر من این کتاب خیلی آموزنده است چرا که تجربیات شخصی در آن نوشته شده که مستند است برای خیلیها حتی انسانهای سالم و به دور از مواد مخدر هم قابل استفاده است که باید آن را مطالعه کنند و از آن بهترین بهره را ببرند. خوشحالم که با این کتاب آشنا شدم و خط به خطش را از راهنمایم آموزش میگیرم و در خودم به کار میبرم و باعث شد که قسمتهای تاریک زندگیام روشن شود و نور و امید و امیدواری در من جرقه بزند انگار دوباره متولد میشوم و با هدفهای جدید ادامه میدهم.
همسفر ربابه:
کتاب ۶۰ درجه یک کتابی است که خود درمان کامل میباشد. این کتاب همچون زندگی است و پر از احساسات از جمله شادی و غم. آغاز این کتاب با اسم الله است که عشق است و عشق آغاز زندگی است؛ جمله اول کتاب نمایانگر ساختار الهی است و در تصویر بهشت و جهنم، آشکار بهشت و جهنم از نظر مکانی فاصله چندانی ندارند شاید کمتر از یک قدم باشند ولی از نظر زمانی شاید هزاران سال به طول به انجامد این انسان است که به واسطه اختیار و دانش روح بر سر دو راهی قرار میگیرد و بایستی انتخاب کند راه خیر یا راه شر و انتخاب هر یک از این راه ها بستگی به آن شناخت و آگاهی انسان دارد؛ نمیتوان گفت که کودکان در جهنم زندگی میکنند چرا که در صلح و آرامش هستند و صلح و آرامش یعنی بهشت. راه خیر یعنی در صلح و آرامش زندگی کردن و راه شر انسان را به نابودی سوق میدهد و یا صراط مستقیم که شاعر عزیز خیام میگوید: دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست انسان تا زمانی که شناخت درستی راجع به خود و زندگی نداشته باشد هم به خود و هم به زندگی آسیب میرساند برای مثال زمانی برای گردش به طبیعت میرفتم و در آنجا خوشگذرانی میکردم و در آخر که حال دلم هم خوب میشد تمام زباله هایم را در آنجا میریختم و به خانه بر میگشتم این یعنی نداشت شناخت و آسیب رساندن و در این کتاب شخص میتواند آگاهی آن را بیابد که به خودش آسیب نرساند و در صلح و آرامش بسر ببرد و در بهشت زندگی کند.
همسفر فرانک:
به نام خداوندی که هر چه خطا کردم باز آغوش مهرش را گشوده تر دیدم. کتاب عبور از منطقه 60 که توسط آقای مهندس دژاکام مکتوب شده است آموزشهای زیادی در این کتاب نهفته است به خصوص برای افرادی مثل ما که سالیان درازی است درگیر اعتیاد هستیم و باعث شده روح و روانمان سمی و بی قرار شود. من از این کتاب یاد گرفتم که فرد معتاد یک بیمار است و باید فرصت داد تا این مسیر و به درمان برساند اگرچه که مسافر من رها کرد و من خیلی ناراحت شدم ولی این کتاب به من کمک کرد بتوانم به درک شناخت اعتیاد دست پیدا کنم و صبر خودم را بالا ببرم و به خودم کمک کنم تا با مشکلاتم روبه رو بشوم و راهی برای حل مسائل زندگیم پیدا کنم و ناامید نشوم، به من یاد داد دست از تلاش و کوشش برندارم و در ایستگاه زندگیم ساکن نباشم و حرکت کنم، یاد گرفتم در این دنیا نیروی عظیمی هست به نام خداوند که ما را در هر شرایطی کمک میکند فقط کافی است که ما بخواهیم و قدم برداریم. به واسطه اعتیاد برادرانم اعتماد به نفسم را از دست داده بودم اما الان با آموزشهایی که کسب کردم عزت نفس پیدا کردم و از اعتیادشان خجالت نمیکشم چون به من مربوط نمیشود. من در زندگیم درگیر نفرت خشم بودم اما این کتاب من را آرام کرد و به من یاد داد برای هر مشکلی راه حلیجود دارد و انسان نیازمند حرکت و آموزش است و باید خودش ب خودش کمک کند و هیچ کس برای نجات انسان داوطلب نمیشود جز خودش، من در زندگیم دردهایی را تجربه کردم که شکستن استخوانهایم را حس کردم راستش باورم نمیشود که این کتاب با وجود پر برکت آقای مهندس مثل یک فرشته به من فرانک کمک کرده است که قوی باشم و از پیچ و تاب جاده زندگیم نترسم و به من شجاعت داده است در آرامش زندگی کنم چون من هیچوقت آرامش لایق خودم نمیدیدم من خالصانه از جناب مهندس تشکر میکنم و خداوند مهربانم سپاسگزارم که پای من را به این مکان مقدس باز کرد و باعث تحولات زندگیم شد و از راهنمایم سپاسگزارم که نوری در مسیر زندگی من شد.
همسفر نرگس:
در باب دستور جلسه که برای این هفته کتاب۶۰ درجه است. کتاب شصت درجه خب یک صور آشکار دارد و یک صور پنهان. در صور آشکارش برداشت من این بود که وضعیت مسافرمان رو متوجه میشویم که به چه صورتی و در طول سفر باید چگونه برخورد کنیم و چه مشکلاتی قراره بر سر راه ما بیاد و اینکه برای عبور و خروج از این مشکلات باید چکار کنیم ولی در صور پنهان این کتاب باعث شد من بتوانم به درون خودم بیشتر پی ببرم؛ زمانی که استاد سردار به آقای مهندس میگفت که حالا در یک ایستگاه بیشتر ماندی توی صور پنهان فهمیدم که آموزشش به خودم است. همین نوشتههای کتاب شصت درجه باعث میشه که یک موقعهایی به خودم بیایم و بگویم که حالا سوای اینکه راهنمایم بهم هشدار هم میده که حواستو جمع کن خیلی مثلاً تو این مسئلهای که واست پیش اومده نمون ولی بیشترین چیزی که باعث میشه حرکت کنم همین کتاب ۶۰ درجه است مثلاً یادم میاید که به آقای مهندس استادش گفته بود که توی ایستگاه خودت زیاد موندی و اون رو توی صور پنهان برداشتم به خودم است که نرگس تو الان توی این چالشی که توی زندگیت است زیاد موندی توی اون چالش؛ ان سخنان انگاری یک تلنگری است. سخنان استادان آقای مهندس در همه مسائل وقتی که آدم نگاه میکند میبیند که کمک بسیار بسیار زیادی میکند برای اینکه بتواند به ان قدرت برسد و دقیقاً اولین باری که من این کتاب ر خواندم در دو جای من گریه کردم: یک زمانی بود که بر پیشانی دفتر را میخواندم که سخنان استاد امین بود که واقعاً اون همزاد پنداریه بود چون من کاملاً داشته درکش میکردم، نمیدانم بهخاطر این بود که خودم مثل استاد امین فرزند اول خانواده بودم و یک سری مشکلات روب دوش من هم بود یا نمیدانم دلیلش چه بود ولی همیشه ان حسش را درک میکردم و یکی دیگر هم موقعی بود که آقای مهندس به خانم آنی بزرگوار گفتند که دیگر مصرف نمیکنند و اون زمان از خوشحالی خانم آنی بزرگوار اشکشان درامد. دقیقاً دو جا بود که من همزاد پنداری کردم با این کتاب ولی احساس میکنم که خیلی کم خواندهام تا الان و در تلاش هستم که بتوانم دوباره بخوانم این کتاب را چرا که احساس میکنم نیروهای بازدارنده هستند که اجازه نمیدهند من مجدد این کتاب را شروع کنم، امیدوارم که باز هم بتوانم بخوانم و آموزشهای بیشتری دریافت کنم.
تایپ و ویرایش: همسفر معصومه، راهنما همسفر زینب(لژیون چهارم)
ویراستار: همسفر نرگس(نگهبان سایت)
ارسال: همسفر معصومه (دبیر اول سایت)
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
101