هفتمین جلسه از دوره ششم جلسات آموزشی سردار نمایندگی ارتش با استادی راهنمای تازهواردین همسفر محبوبه، نگهبانی همسفر زهرا، دبیری همسفر شیرین با دستور جلسه «آداب معاشرت، ادب و بیادبی، تعادل و بیتعادلی» در روز سهشنبه مورخ ۲۰ خردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
با اجازه از استاد سردار و نگهبان جلسه، خانم زهرای عزیزم، و با تشکر از ایجنت محترم و مرزبانان گرامی، جلسه را آغاز میکنم. افتخار بسیار بزرگی است که امروز در این جلسه، نه بهعنوان استاد، بلکه بهعنوان یکی از شاگردان کنگره۶۰ حضور دارم و درس پس میدهم.
دستور جلسه آداب معاشرت، ادب و بیادبی، تعادل و بیتعادلی است. زمانی که سیدی آداب معاشرت جناب مهندس را گوش میدادم و نوشتارهای دوستان را در سایت میخواندم، جملهای از ایشان توجه مرا جلب کرد؛ درمان اعتیاد فوقِ ترک است، و تعادل فوقِ درمان است. آقای مهندس با این جمله میخواهند بگویند که ترکِ مواد مهم نیست؛ درمان برای من مهمتر است.
تعادل در سفر اول، با نوشتن سیدی و آموزش جهانبینی در ما شکل گرفت. همانطور که میدانیم، به دستور آقای مهندس، سفراولیها نمیتوانند در لژیون سردار شرکت کنند؛ چراکه هنوز به تعادل موردنیاز نرسیدهاند. با نوشتن سیدی و یادگیری جهانبینی، بهتدریج به این تعادل دست خواهند یافت. تعادل در سفر دوم نیز با خدمت و ادامه آموزشهای جهانبینی محقق میشود و با پیشرفت در این مسیر، به تعادلی عمیقتر میرسیم.
هرچه منِ محبوبه، در این سفر و جریان پیشآمده، در حاشیه نروم و به تمام جوانب زندگیام توجه کنم؛ به خانواده، تفریح، مسائل مادی و معنوی و… و برای همهشان برنامهریزی داشته باشم، از زندگیام لذت بیشتری خواهم برد.
در مورد آداب معاشرت، آقای مهندس در سیدی آداب معاشرت بسیار جالب است که درباره نحوه صحیح غذا خوردن، صحبت کردن، راه رفتن و سایر رفتارها توضیح دادند. همچنین درباره نحوه رفتار در مجالس مختلف صحبت کردند. شاید این مسائل از نگاه منِ محبوبه، پیشپاافتاده بهنظر برسند. قبلاً هم همینطور فکر میکردم و آنها را بسیار ساده میپنداشتم؛ اما برای آقای مهندس مهماند، زیرا همین جزئیات، چرخه زندگی ما را میسازند.
در این سیدی درباره احترام، قدردانی، تشکر و عذرخواهی صحبت شد. پیش از پیوستن به کنگره۶۰، این مفاهیم در ذهنم وجود داشتند؛ میدانستم باید برای اشتباهاتم عذرخواهی کنم یا در قبال لطف دیگران سپاسگزاری کنم؛ اما هنوز به آن دانایی مؤثر نرسیده بودم که بتوانم این آگاهی را به عمل تبدیل کنم. با آموزشهای کنگره۶۰، نوشتن سیدی و یادگیری جهانبینی، اکنون بهتر میتوانم آنها را عملی کنم.
زمانی که تعادل ایجاد شود، انسان میتواند راه درست را انتخاب کند. وقتی تازه وارد کنگره۶۰ شدم، درکی از لژیون سردار نداشتم و برایم مسئلهای گذرا بود؛ اما با پیشرفت آموزشها، گویی تلنگری به من خورد. البته تا زمانی که شال راهنمای تازهواردین را نگرفته بودم، آن تلنگرِ واقعی رخ نداد. خواستهام وجود داشت، اما هنوز بهاندازه کافی قوی نبود. وقتی این خواسته، استوار و محکم شد، تمام درها به رویم گشوده شد. اوایل این دو سال پرداختِ آن مبلغ ناچیز به صورت یکجا بسیار سخت بود، اما خداوند کمکم کرد و خواسته قلبیام باعث شد بتوانم به لژیون سردار بپیوندم.
زمانی که به تعادل و آن دانایی رسیدم و فهمیدم لژیون سردار چه آموزشها و برکاتِ نه تنها مادی بلکه معنوی برایم دارد، همیشه آرزو میکردم این لژیون پابرجا بماند. حتی پیش از پیوستنم، وقتی نمایندگی ارتش در خیابان بوکان بود، همسفران را میدیدم که دور هم جمع شدهاند و لژیون سردار را تشکیل دادهاند. صدای خانم فریبا که آن زمان ایجنت بودند را میشنیدم و سراپا گوش میشدم تا ببینم درباره چه موضوعی صحبت میکنند. اشتیاق زیادی داشتم و هر بار با خود میگفتم؛ خدایا آیا ممکن است من هم روزی به لژیون سردار راه یابم؟ خدا خواست و دو سال است که عضو شدهام و از برکاتش بهره میبرم.
مطلبی است که مدتها در دلم مانده و چندبار خواستم در مشارکتها بیان کنم، اما نشد. یکی از روزهای حضور من در لژیون سردار، مادرم را از دست دادم. آن جلسه، سهشنبه بود و همسفران درباره مادرانشان صحبت میکردند و اشک میریختند. من نیز به مادرم فکر میکردم، اما هرگز تصور نمیکردم همان روز او را از دست بدهم. آن جلسه تازهوارد داشتم و جلسه دومشان بود که به خانم آیدای عزیز که امروز حضور ندارند گفتم، باید بروم و این اتفاق برایم افتاده.
آن روز نیز برایم تلنگری بود که در راه درستی آمدهای، جای درستی هستی؛ آن را رها نکن و پیگیرش باش و این حس در من زاده شد. آن روز فقط از خدا خواستم بتوانم خود را به خانه مادرم برسانم. از استاد سردار کمک خواستم تا در مسیر، حادثهای برایم رخ ندهد؛ چراکه حالِ بسیار بدی داشتم و خبر بهطور ناگهانی به من رسیده بود. در پایان، جملهای از آقای مهندس را با شما به اشتراک میگذارم: «برای من یک مصرفکنندهٔ هروئین و کارتنخوابِ با لباسهای کثیف، امّا مؤدب، بهمراتب ارزشمندتر از فردی کاملاً شیکپوش و تحصیلکرده، امّا بیادب است.»
عکاس: همسفر غزل رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون یکم)
تایپ و ارسال: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
145