مصطفی و جواد را از همان اول که وارد کنگره شدند را دیدهام. مصطفی که با قطع مصرف و سقوط آزاد به کنگره آمد و با شک و تردید به کنگره نگاه میکرد، اما بعد از مدتی راه کنگره را قبول کردند و متوجه شد، راهی را که رفتهاند اشتباه بوده است و بعدازآن خیلی منظم و مرتب رفتار کرد.وی راهشان را بهخوبی ادامه داد و در آزمون کمک راهنمایی شرکت کرد و قبول هم شد.
در مورد جواد، یادم می آید که در نمایندگی فشم وی را در حیاط دیدم که حال خیلی بدی داشت و وقتی باهم صحبت کردیم، گفت که میخواستم خودکشی کنم و از اینطور حرفها میزدند.حال خیلی بدی داشت میلرزید و گریه میکرد، اما جواد آمد و حالش هم خوب شد و این با هنر و همت خود انسانها است که طبق قوانین کنگره حرکت میکنند و 100 درصد هم به نتیجه میرسند. در آزمون کمک راهنمایی قبول شد و دو سال پیش هم شال را گرفت.
به مصطفی و جواد تبریک میگویم و همینطور به راهنمایشان، مرحوم آقای باقر پور که میدانم اینجا بوده و خیلی خوشحال هستند.
آرزوی مسافر مصطفی:
آرزوی من تأسیس نمایندگی در فشم است و چند باری هم خدمت مهندس رفتهام و امیدوارم به کمک همه دوستان این کار انجام شود.
آرزوی مسافر جواد:
آرزو من برادرم است که به همراه هم از هشتسالگی مصرف مواد مخدر را شروع کردیم، آرزومیکنم با خواست خود به کنگره ۶۰ بیاید و درمان و رها شود.
خلاصه سخنان مسافر مصطفی:
خیلی خوشحال هستم و از صمیم قلب تشکر میکنم از آقای آذر پور، علی صداقت و علیرضا زرکش. در آن زمان نمایندگی کنگره ۶۰ و NA در ساختمانی مشترک فعالیت میکردند، من حدود هشت سال پاکی داشتم و نماینده NA بودم.
روزی راهنمای من گفت: «این افراد قاچاق فروشهای دولتی هستند ببین میتوانی سر از کارشان دربیاوری» من هم به این نیت وارد نمایندگی کنگره ۶۰ شدم، به خاطر دارم ماه مبارک رمضان بود.
در نخستین دیدار آقای آذر پور کتاب «عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر» نوشته مهندس دژاکام را به من هدیه داد. چند روز بعد من با مشاوره جناب مهندس دژاکام وارد کنگره ۶۰ شدم و سفر خود را آغاز کردم.
دو یا سه ماه اول درست سفر نکردم چراکه هنوز اعتقاد نداشتم که میتوان اعتیاد را کنترل و درمان کرد و به دلیل بیماریهای متعدد مثل مشکلات کبد، ریه و... سفر من بیست ماه به طول انجامید و امروز پنج سال است که من از دام اعتیاد آزاد و رها هستم.
بسیار خوشحالم که راهنما شدم و در حال خدمت کردن هستم. همچنین خداوند را شکر میکنم که در خدمت جناب مهندس دژاکام هستم زیرا میدانم سالها بعد دیدن این بزرگوار آرزویی میشود اجابت ناشدنی.
خلاصه سخنان جواد:
اولازهمه خدا رو شکر میکنم، از آقای آذر پور تشکر میکنم. آقای باقر پور راهنمای گرانقدرم که الآن در بین ما حضور فیزیکی ندارند ولی میدانم که حتماً در این جلسه حضور دارند و ما را میبینند.
همچنین از علی صداقت و علیرضا زرکش تشکر میکنم.
من هشت سال داشتم که با برادرم مصرف مواد مخدر را شروع کردم و مانند پدرمان شیره مصرف میکردیم. ما یک هفته مصرف میکردیم، یک هفته مصرف نمیکردیم. در خماریهایم من در این اندیشه بودم که سرماخوردهام و ناظم مدرسمان میگفت چرا همیشه سرماخوردهای؟ تا زمانی که برادرم گفت ما اعتیادداریم و معتاد شدیم اگر باورت نمیشود این شیره را بخور تا متوجه بشوی، یک ساعت بعد دیگر اثری از همان بهاصطلاح سرماخوردگی نبود آن روز تنها نشئگی بود که لذتی برایم به همراه نداشت.
درنتیجه به مصرف مواد مخدر تا حدود سه سال بعد ادامه دادم که پدرم کراک مصرف میکرد. من چند مدت کوتاه کراک مصرف کردم و همه متوجه شدن و مرا به سقوط آزاد واداشتند. زمانی نگذشت که در دبیرستان مدیر مدرسه در کیف من شیشه پیدا کرد، دلش برای من سوخت و مرا پیش روانپزشک فرستاد تا مشاوره شوم بعد از یک ماه دو بار در کیف من شیره پیدا کرد، به من گفت تو برای دیگران خطرناک هستی و مرا به آموزشوپرورش فرستاد، بعدازآن به خانه رفتم و تمام وسایل تحصیل خود را دور ریختم، شرایط سختی بود گفتم دیگر نمیخواهم درس بخوانم؛ دو بار خودکشی کردم، اولین بار مقدار زیادی قرص خوردم و مرا به بیمارستان بردند. بار دوم به همراه آمبولانس پلیس کلانتری نیز آمد، پیش خود گفتم بار سوم باید آخرین بار باشد، به سالن تربیتبدنی فشم رفتم، اما در آنجا با آقای کوروش آذر پور آشنا شدم و وارد کنگره ۶۰ شدم. من در خانواده مصرفکننده زندگی میکردم و سفرم سه سال به طول انجامید؛ چون دو سال درست سفر نمیکردم.
در هجدهسالگی سفر کردم و به رهایی رسیدم. چون میخواستم کمک راهنما شوم؛ به سربازی رفتم. در شهر تهران سرباز شدم و نخستین فرماندهام، ایجنت یکی از نمایندگیهای تهران بود. به من اجازه دادند که بتوانم کتابهای کنگره ۶۰ را در پادگان بخوانم و روزی دو ساعت در اتاق ایشان سیدیهای کنگره ۶۰ را گوش کنم و بنویسم.
بعد از گذشت یک سال توانستم در آزمون کمک راهنمایی قبول شوم. اینها همه لطف کنگره ۶۰ است که شامل زندگی من شده خدا رو شکر میکنم.
تهیه گزارش و عکس: مسافر میلاد و مسافر امیر
ویرایش: مسافر یونس