پنجمین جلسه از دوره شانزدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران به نمایندگی اردبیل، به استادی مرزبان محترم مسافر یاشار، نگهبانی موقت مسافر تورج و دبیری مسافر اشکان با دستور جلسه "آداب معاشرت ادب و بی ادبی تعادل و بی تعادلی" یکشنبه ۱۸ اردبهشت ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
من امروز اینجا حضور دارم، چرا که این فرصت به من داده شده تا آموزش ببینم و خدمت کنم؛ خدمتی از جنس عشق به انسانهایی که درد مشترکی با من دارند. ما در کنگره یاد میگیریم اگر بتوانیم از درد دیگران کم کنیم، در واقع از درد خودمان کم کردهایم.
میخواهم کمی از حس و حال خدمت مرزبانی بگویم. واقعاً لذتبخش است؛ خدمتی شیرین و پر از معنا. من خیلی دلم میخواست مرزبان شوم، اما یکسری اتفاقات باعث شد فکر کنم دیگر نمیتوانم. تا اینکه یک روز، آقا طیب گفتند سه نفر از شما را در تهران تأیید کردهام. آن لحظه، واقعاً خوشحال شدم. این مسئولیتی که کنگره به انسان میدهد، این اعتماد، چیز کوچکی نیست.
من روزی بودم که از مسئولیت فراری بودم، اما کنگره به من مسئولیتپذیری را یاد داد؛ ثبات روی کار را آموختم. امروز هر روز در حال یادگیریام.
در مورد دستور جلسه هم، «آداب و معاشرت، ادب و بیادبی، تعادل و بیتعادلی»، باید بگویم آداب معاشرت در فرهنگها متفاوت است، اما اصولی هست که برای همه جوامع یکسان است؛ مثل راستگویی، غیبت نکردن، حرف نابجا نزدن. به نظرم اینها پله اول آداب معاشرتاند.
از مطالب مهندس در مورد تعادل و عدالت هم بسیار یاد گرفتم. ایشان میفرمایند ترک، بالاتر از درمان است و درمان، بالاتر از تعادل. عدالت به معنای مساوات نیست، بلکه هر موجودی باید به جایگاه خاص خودش برسد؛ مثل اینکه شیر نمیتواند علف بخورد و آهو نباید گوشت بخورد. زندگی هم همین است: هرکسی به اندازه تلاشی که میکند، نتیجه میگیرد.
یادم هست راهنمای اولم، آقای ابراهیم، میگفتند کسی که با نمره ۲۰ رها شده، حالش مثل کسی نیست که با نمره ۱۲ رها شده. کسی که دقیق سفر میکند، بیشتر برداشت میکند.
در مورد ادب هم باید بگویم: ادب فقط حرف خوب زدن نیست؛ از درون میآید، از اصالت. اینکه انسان بتواند خودش را کنترل کند، بداند کجا و چگونه صحبت کند، حتی در رانندگی! بارها پیش آمده که کسی جلویم پیچیده و خواستهام واکنشی تند نشان بدهم، ولی حالا یاد گرفتهام لحظهای فکر کنم؛ چرا این حرف را زدم؟ چرا نتوانستم جلوی خودم را بگیرم؟ این همان ادب واقعی است.
در پایان، به نظرم انسان وقتی به تعادل میرسد که برای همه چیز در زندگیاش اولویت قائل شود؛ نه فقط کنگره، نه فقط خانواده، بلکه هر دو. باید ترازو را مساوی نگه داشت: بین خدمت، خانواده، کار، خرج و دخل. تنها آنوقت است که میتوانیم انسانی متعادل و موفق باشیم.
سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.
تهیه و ارسال گزارش:مسافر تورج (لژیون سوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
119