دهمین جلسه از دوره پنجم کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران با نگهبانی مسافر محسن، دبیری مسافرعلی و استادی راهنما مسافر مهدی با دستور جلسه " آداب معاشرت، ادب و بی ادبی، تعادل و بی تعادلی" شنبه 17 خرداد ماه سال ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد .
سخنان استاد:
سلام دوستان،من مهدی هستم، یک مسافر
در آغاز، خدای مهربان را شکر میکنم که بار دیگر توفیق حضور در جمع گرم و صمیمی شعبه باصفای صفادشت را به من داد. من حس بسیار خوبی به این شعبه دارم، و هر بار که قدم به این مکان میگذارم، نشانههای رشد و پیشرفت را بهوضوح احساس میکنم.از ایجنت قبلی و ایجنت جدید ، صمیمانه سپاسگزاری میکنم همچنین از مرزبانهای پیشین و جدید، ایجنت و مرزبانهای بخش همسفران که برای برپایی و تداوم این شعبه تلاش کردهاند قدردانی مینمایم، راهاندازی و مدیریت یک شعبه واقعاً کار سادهای نیست و قدردان زحمات همه راهنماها و عزیزانی هستم که در مسیر سفرم با آنها همراه بودهام کنگره 60 به من آموخت که به طبیعت نگاه کنم و از آن الگو بگیرم وقتی به یک چشمه یا آبشار مینگرم و صدای دلنشین آن را میشنوم، میدانم این زیبایی ظاهری نتیجهی جوششی از دل تاریکی و پنهان طبیعت است همانطور که هر پدیدهای یک ظاهر دارد و یک باطن، ادب همچنین است ادب فقط ظاهر و رفتار نیست؛ پوشش نیست؛ بلکه باید از درون انسان بجوشد، نمیتوان ادای ادب را درآورد ادب واقعی زمانی پدیدار میشود که آموزشهای صحیح دریافت کرده باشیم و آن آموزشها در رفتار، گفتار و کردار ما نمود پیدا کند وقتی من نگاه عمیقتری به درون خودم دارم، کمکم ادب از وجودم میتراود و جاری می شود و دیگران هم من را بهعنوان فردی باادب میپذیرند، در کتابی به نام چهار میثاق از بومیان سرخپوست خواندم که طبیعت را «مام یا مادر زمین» مینامند و اعتقاددارند باید با احترام روی زمین قدم گذاشت، مخصوصاً در فصل بهار که زمین آبستن است آنها به «صوت» نیز اهمیت ویژهای میدهند و میگویند هر کلامی که از دهان ما خارج میشود در هستی میچرخد و بازمیگردد برای من جالب بود که گاهی باکسی بدون شناخت قبلی، مؤدبانه صحبت میکردم و متوجه میشدم آن احترام از درون خود آن شخص سرچشمه گرفته و از دهان من بازتاب یافته است کلام حق از هر حلقی بیرون نمیآید و ادب نیز از هر وجودی ساطع نمیشود وقتی انسان در مسیر ارزشها قرار میگیرد، ادب از درون آن به بیرون جاری میشود چه پدر باشد چه معلم و چه راهنما، جایی خواندم که عمق تمدن یک کشور را میتوان از میزان نفوذ زنان پاکدامن در آن جامعه سنجید ما مردها ممکن است روزها مشغول تأمین معاش باشیم، اما این مادر و همسر است که بنیان خانواده و تربیت فرزندان را شکل میدهد، آقای مهندس دژاکام همبارها بر اهمیت جایگاه همسفران، مخصوصاً همسفران خانم تأکید کردهاند، حاصل تمام رفتوآمدهای من به کنگره، این است که فهمیدم باید بگویم «چشم». اگر گفتند بهموقع بیا، سیدی بنویس، لباس مناسب بپوش، درست رفتار کن، بگویم «چشم». این «چشم گفتن» یعنی پذیرش، یعنی آماده شدن برای رشد با این پذیرش، بستری فراهم میشود تا بذری خوب در وجودم کاشته شود و شکوفا شود و تحت عنوان ادب، درمان و انسانیت و در کنگره بالا و پایین نداریم آقا و خانم کنار هم آموزش میبینند تا خانوادهای سالم بسازند و فرزندانِ باادب، نتیجه همین تلاش مشترکاند، راهنما چه چیزی از ما میخواهد؟ فقط ادب، حضور بهموقع و پذیرش آموزش، اگر نمیپذیریم به خاطر منیت ماست؛ چون هنوز آموزش پذیر نشدهایم تا وقتیکه سیدی نمینویسم و بهموقع نمیآیم یا نگرشم را عوض نمیکنم در همان تاریکیها باقی میمانم فرهنگ و ادب قدیم را نگاه کنیم چقدر احترام به بزرگترها، ریشسفیدها و حرمتگذاری بیشتر بود اینها چیزهایی است که باید دوباره در کنگره با تکیهبر آموزشها و الگوپذیری از پیشکسوتان ،احیا و گسترش پیدا شود.
و اما قسمت دوم جلسه، تولد آقا عیوض که سفری عجیب و پُر از تجربه داشتند؛ سفری بدون وقفه، ذهنی کنجکاو، گاهی شکاک و نگاهی متفاوت به موضوع مصرف، واقعیت این است که باید از همسفرشان و راهنمای ایشان تشکر ویژه کنم که بستر سفرشان را هموار کردند و سفری موفق داشتند و امروز خدمتگزار هستند و همچنین به خودشان، همسفر و فرزندانشان تبریک عرض میکنم و امیدوارم تولدهای پربرکت دیگری نیز در پیش داشته باشند.
.jpg)
اعلام سفر مسافر عیوض
سلام دوستان عیوض هستم مسافر آنتی ایکس مصرفی شیره خوراکی روش درمان DST، داروی درمان OT مدت سفر ۱0 ماه و 22 روز سفر کردم به راهنمایی مسافر مهدی، رهایی ۱سال و 4 ماه و 25 روز.
خواسته مسافر:
آرزوی من رهایی همه سفر اولیها و خوشبختی همه عزیزان و خانوادههایشان است.
.jpg)
سخنان مسافر:
سلام دوستان، عیوض هستم، یک مسافر.
از همه شما سپاسگزارم و حس خوبی دارم که اینجا هستم و از حضور شما لذت میبرم، واقعا تا امروز این قدر انرژی از هیچ جایی نگرفته بودم
ابتدا تشکر میکنم از جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و همچنین از استاد عزیزم که زحمات زیادی برای من کشیدند، صمیمانه سپاسگزارم از همسفرم و راهنمای همسفرم هم بینهایت ممنونم، چون برای من خیلی زحمت کشیدند و مثل خواهری مهربان و مادری دلسوز کنارم بودند.
همچنین از همه همسفران، مسافران و خدمتگزاران شعبه صفادشت تشکر میکنم.
این دستور پیامی که استاد عزیز برای من نوشتند، واقعاً به حال و روز من میخورد من وقتی وارد کنگره شدم، کاملاً از تعادل خارج شده بودم و با بیتعادلی و نداشتههای فراوان، وارد دنیای تاریکی اعتیاد شده بودم، همه مطالب در درون و برون ما مثل قلههای بلند آتشفشان آرام و بیصدا هستند، اگر به آنها توان حرکت بدهیم و خواستههایمان در مسیر ارزشها و صراط مستقیم باشد، نتایج فوقالعادهای خواهد داشت.
وقتی من وارد کنگره شدم، آموزش گرفتم و چون در مسیر صراط مستقیم بودم، حتی ریگهای کف خیابان هم به کمک من می آمدند بهویژه در سفر دوم و چند ماه اخیر این تجربه را عمیقتر لمس کردم.
دروازه ورود به تاریکی، نقض فرمان است و من هم خواسته یا ناخواسته این نقض فرمان را انجام دادم و وارد تاریکی عمیق اعتیاد شدم؛ تاریکیای که به نظرم انتها ندارد و هر چقدر جلوتر می آمدم، بیشتر فرو میرفتم من از خطوط قرمز زندگی عبور کرده و وارد تاریکی شدم چرا انسان به راحتی نمیتواند از تاریکی بیرون بیاید؟ چون تاریکی همه چیز را از انسان میگیرد؛ همه داشتهها، خصوصیات انسانی و ابزارهای نجات خویش را از دست میدهد من به آخر خط رسیده بودم، همه چیز خود را از دست داده بوده و زندگیام در خطر افتاده بود اما یک جرقه روشنایی در من شکل گرفت، همان وقتی که دیگر چیزی نداشتم و عاجز و ناتوان شده بودم و در آن لحظه یک شخص که بسیار مدیون ایشان هستم، طنابی به من داد من آن زمان در آخرین روزهای مصرف مواد قرار داشتم و از خداوند میخواستم که مرا نجات دهد، آنجا بود که دست مرا گرفت و به سوی نور هدایت کرد نیروهای الهی سازوکار خودشان را دارند و این مسیر با دوری از ضد ارزشها و حرکت به سوی ارزشها و نور امکانپذیر شد و وقتی نام خداوند را میآورم، حس میکنم از زمین کنده میشوم؛ خداوند برای من مانند پدری مهربان است من در دعاهایم خداوند را پدر خطاب میکنم و میگویم: «پدر، دستم را بگیر، کمکم کن». او واقعاً برای من پدری کرده است.کنگره ۶۰ و جناب مهندس و استادان عزیزم به من خیلی آموزش دادند و کمک کردند و راه را برای ما روشن کردند و ما باید به سوی نور برگردیم. خداوند هم کمک میکند چون ما تنها نیستیم؛ پشتیبان قوی داریم، نیروهای الهی کنار ما هستند و ما را حمایت میکنند من واقعاً مدیون خداوند و کنگره ۶۰ هستم. چیزهایی میبینم که در خواب هم نمیدیدم. همه نداشتههایی که تاریکی و نیروهای منفی از من گرفته بودند، آرام آرام با کمک نیروهای الهی به من بازمیگردند عزیزان سفر اولی، هرگز ناامید نشوید؛ شما پشتیبانی بسیار قوی دارید به نام نیروهای الهی و خداوند که همیشه مراقب ما هستند و ما را در مسیر زندگی کمک میکنند.
.jpg)
سخنان استاد همسفر:
سلام دوستان من ژیلا هستم راهنمای همسفر .
ابتدا از خداوند بزرگ سپاسگزارم که در این جشن حضور دارم و این فرصت را به من داد تا تبریک ویژهای بگویم به مناسبت اولین سال رهایی مسافر عیوض و همسفر گرامی، سمیرا عزیز و همچنین به تمام خدمتگزاران کنگره ۶۰.
تبریک ویژهای دارم به راهنمای محترمشان، که با تلاش و همراهی خود، این دو بزرگوار را به این جایگاه ارزشمند رساندند در حقیقت، این موفقیت و زیبایی، طرح و نقشه خداوند است و من تنها وسیلهای برای همراهی بودم نکته جالب اینکه دستور جلسه امروز کاملاً با شرایط این دو عزیز مطابقت دارد و ثمره تلاش و صبرشان است بهخصوص در مورد سمیرای عزیز، وقتی وارد لژیون من شدند، بسیار خسته و مضطرب بودند همزمان با آغاز سفر مسافرشان وارد لژیون شدند و در ابتدا نگران بودم چگونه میتوانم به ایشان کمک کنم، اما خوشبختانه ایشان و مسافرشان در مسیر مشترکی قرار داشتند.
با استفاده از راهنماییهای استاد امین و تجربیات خودم، تلاش کردم که پشتیبان خوبی باشم. سمیرا باورهای بسیار مثبت و زیبایی داشت که خیلی زود به ثمر نشست. باوجود مشکلات زیاد و مسئولیت سنگین مادری، توانست به کمک راهنماییها، نهتنها به خود بلکه به تربیت فرزندان و همسفرش نیز کمک کند.
امیدوارم این عزیزان آرامش واقعی را در زندگیشان یافته باشند و انشاءالله آزادگیشان را در همین شعبه جشن بگیریم.از توجه و همراهی شما سپاسگزارم.
.jpg)
سخنان همسفر:
سلام دوستان، سمیرا هستم، یک همسفر.
ابتدا خدا را شکر میکنم که من را در این جایگاه ارزشمند قرارداد. جایگاهی بسیار پرعظمت و سرشار از معنویت.
از استاد عزیز، آقای شفیعی، که لطف کردند و حضور یافتند، بینهایت سپاسگزارم. همچنین از مرزبانهای محترم و همه همسفران گرامی تشکر میکنم واژ راهنمای بزرگوارم خانم ژیلا، نیز قدردانی ویژه دارم.
توضیح دادن احساساتم خیلی سخت است ما تازه همدیگر را شناختهایم و امروز حس میکنم که روز نامزدی ماست، چون سالها از هم دور بودیم خیلی تلاش کردم اشکم را کنترل کنم، اما این اشکها، اشکهای شوق و رهایی درون من است.
از وقتی آمدم، چشمبهدر دوخته بودم تا همسفرانم بیایند، اما شاید هنوز وقتش نرسیده است فاصله گرفتن آنها از آگاهیهایی که ما کسب کردیم باعث این دوری شده و امیدوارم با کسب آگاهی بیشتر بتوانیم این پیوند را بازسازی کنیم.
مسافر من ابتدا از خدا صحبت میکرد، اما وقتی من وارد فضای کنگره شدم، برایم قابلتحمل نبود صدای مشارکتها و تشکر از مهندس من را اذیت میکرد، اما حالا میفهمم که اینجا جای مقدس و امنی است و هر بار که میخواهم بیایم، انرژی میگیرم.
در اوایل ازدواجم خواب عجیبی دیدم؛ فرشتهای از طرف خدا آمد و میخواست کمکم کند. من در تاریکی مطلق بودم و او گفت: «دستت را به من بده، من از طرف خدا آمدهام.» اما من اجازه ندادم امروز این خواب برایم تعبیر شد.
در سفر دومم هم خوابی دیدم که صدایی گفت: «نترس و ادامه بده، من خدای تو هستم و میخواهم کمکت کنم. نگران نباش.»
الآن میتوانم بگویم که با کمک خدا، جناب مهندس و تمام اعضای کنگره ۶۰، راهنمای من بودند و من این مسیر را ادامه دادم.
از همه شما ممنونم که سکوت کردید و به مشارکت من گوش دادید.
.jpg)
تایپ: مسافر حسن لژیون اول و مسافر احمد لژیون ۴
ویراستاری وارسال :مسافر علی خدمتگزار سایت
عکس :مرزبان خبری مسافر بهمن
مسافران نمایندگی صفادشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
247