اکنون که این دلنوشته را مینویسم دقیق یکسال و ششماه و نه روز است که از بند نیکوتین به دستان پر مهر آقای مهندس دژاکام رها شدهام. بعد از تاریخ رهایی در آبانماه ۱۴۰۲ دو مرتبه فرصت امتحان ویلیاموایت را از دست دادم دلیل اینکه چرا امتحانات را از دست دادم، زمانی متوجه شدم که برای دریافت شال ویلیاموایت رفتم؛ بار اولی که امتحان ویلیاموایت بود دقیقا یکماه و نیم بعد از رهایی من بود که اجازه ورود به امتحان را نداشتم؛ چون باید سه ماه از رهایی گذشته باشد تا بتوانیم ثبت نام کنیم و امتحان بدهیم.
بار دوم که موعد امتحان شد راهنمای من همسفر سهیلا تاریخ را فراموش کرده بودند و من مجدداً اجازه ورود به امتحان را از دست دادم با اینکه حدود شش ماه از رهایی من میگذشت. بالاخره برای بار سوم اجازه صادر شد و توانستم سر جلسه حاضر شوم، حدود سه ماه منابع را میخواندم و تلاش من برای قبولی ویلیاموایت کافی بود پس توانستم نمره قبولی را بگیرم خیلی خوشحال بودم، بسیار حس عجیبی بود توسط راهنمایم همسفر سهيلا باخبر شدم که قبول شدهام.
متأسفانه نمیتوانم حس خوب خود را با کلام و نوشتاری به زبان بیاورم؛ ولی احساس عجیبی بود که من تا به آن روز حتی زمانی که دانشگاه سراسری قبول شدم این حس را تجربه نکرده بودم. احساس ویژهتر و جالبتر زمانی بود که برای دریافت شال راهنمایی ویلیاموایت به ساختمان ققنوس رفتم در تاریخ ۳۰ فروردینماه ۱۴۰۴ برای دریافت شال خوشرنگ سورمهای خدمت خانم آنی کماندار رسیدم.
خانم آنی کماندار بعد از صحبتهای خود فرمودند که من پاکت از هیچکس قبول نمیکنم تا به آن روز ندیده بودم و نه شنیده بودم که شخصی از دریافت پول آن هم پولی که همه با جان و دل راضی به پرداختش بودند را نپذیرد، حدود بیست نفر بودیم و من نفر چهاردهم بودم که صدا زده شدم و ای کاش میتوانستم احساسم را بنویسم که گرفتن شال از دستان پر مهر خانم کماندار یکی از بزرگترین افتخارات من در کنگره۶۰ است.
خواسته من این است که با نوشتن حال خوب و انرژی که آن روز دریافت کردم، تلنگری باشم برای کسانی که دوست دارند به لژیون ویلیاموایت بیایند و سفر کنند و بدانند که سفر ویلیام چیزی نیست جز عشق و این سفر پر از آرامش و حس خوب است.
نویسنده: راهنما همسفر زهرا (لژیون ویلیام)
ویرایش و ارسال: همسفر سوفیا رهجوی راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
همسفران نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
157