دخانیات، آن دود سیاهی که آرامآرام جانم را میبلعد، هر بار که سیگاری روشن میکنم، یک تکه از نفسهای زندگی را آتش میزنم. نیکوتین، زنجیری نامرئی است که روح و جسم را به بند میکشد، اما من، همچنان در این بند گرفتارم، در حالی که میدانم رهایی نزدیک است. دخانیات، دوست خیالیام بود که هرگز به فریادم نرسید، او تنها دستهایش را در گردنم حلقه کرد و هر دم مرا به سوی تاریکی برد. اما هنوز امید دارم، امید به فردایی بدون دود و سرفه، به روزی که نفسهایم آزاد و پاک باشد و قلبم آرام گیرد. ای تو که این نوشته را میخوانی، اگر روزی به دود سیگار دلبستهای، بدان که زندگی زیباست و ارزش نفس کشیدن پاک را دارد. بیایید با هم زنجیرها را بشکنیم و به سوی نور حرکت کنیم تا دوباره طعم واقعی زندگی را بچشیم، بیدود، بیزنجیر و آزاد. سیگار را درمان کردم، نه به خاطر دیگران، بلکه به خاطر خودم؛ به خاطر نفسهایی که میخواهم با آرامش بکشم، به خاطر قلبی که میخواهم دوباره بتپد و به خاطر رویاهایی که میخواهم تحقق ببخشد. وقتی درمان شدم، بیشتر از همیشه امید داشتم، امید به اینکه هر روز بهتر باشم، امید به اینکه دوباره بتوانم بدون زنجیرها پرواز کنم. درمان یعنی شروع دوباره، شروعی که ارزش هر سختی را دارد.
نویسنده: راهنمای ویلیام همسفر مریم
ارسال و ویراستار: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر زهرا دبیر سایت
همسفران نمایندگی جهانبین شهرکرد
- تعداد بازدید از این مطلب :
228