English Version
This Site Is Available In English

امیدی به زندگی‌ام آمد

امیدی به زندگی‌ام آمد

در خانواده‌ای متولد شدم که پدرم با مشکل اعتیاد دست و پنجه نرم می‌کرد. این موضوع باعث شد تمام دوران کودکی و نوجوانی‌ام را با استرس و اضطراب سپری کنم؛ تا جایی که در سال دوم دبیرستان دچار افسردگی شدم و به مصرف دارو روی آوردم. در سن ۱۸ سالگی ازدواج کردم و از همسرم قول گرفتم که به هیچ وجه به مواد مخدر روی نیاورد؛ اما متأسفانه به من دروغ گفت. او به‌طور تفریحی تریاک مصرف می‌کرد و آن را مخفی نگه می‌داشت. ۱۲ سال از زندگی مشترک ما گذشت تا اینکه کم‌کم به اعتیاد همسرم پی بردم.

وقتی ۳۰ سال داشتم و صاحب سه فرزند بودم (دوقلوهای ۴ ساله و بارداری فرزند سوم)، متوجه اعتیاد همسرم شدم. با ناراحتی رو به آسمان کردم و به خدا گفتم: «خدایا، حق من این نبود که هم دوران کودکی و نوجوانی و هم پس از ازدواج، زندگی‌ام با مسئله اعتیاد درگیر شود.» مدام ناسپاسی می‌کردم که چرا پس از داشتن سه فرزند، تازه متوجه این مسئله شده‌ام؛ اما در همین حال خراب، امیدی به زندگی‌ام آمد و آن رهایی برادر شوهرم در کنگره ۶۰ بود که مصرف او از همسر من بسیار بیشتر بود.

با این امید، شروع به شرکت در کلاس‌ها کردم. دو ماه از آغاز سفر من نگذشته بود که در عین ناباوری، همسرم نیز وارد کنگره شد. آن روز از شوق گریه می‌کردم و همان‌جا از خدا خواستم که قدم‌های همسرم را محکم کند و من و خانواده‌ام طعم شیرین رهایی را بچشیم. حال خوب امروزم را اول از همه مدیون آقای مهندس و خانواده‌شان و در مرحله دوم  راهنمای خوبم خانم زهره هستم؛ چرا که هر روز که می‌گذرد، انسانیت و معرفت را بیشتر در وجود ایشان می‌بینم. برایشان آرزوی سعادت و سلامتی دارم و برای همسرم و تمام کسانی که درگیر اعتیاد هستند، رهایی را آرزو می‌کنم.

نویسنده : همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر انسیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) دبیر سایت‌
همسفران نمایندگی بندرعباس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .