English Version
This Site Is Available In English

اول به خودم فکر کنم و اول خودم را درست کنم.

اول به خودم فکر کنم و اول خودم را درست کنم.

نهمین جلسه از دور بیست و چهارم کارگاه‌های آموزش عمومی کنگره 60 شعبه باباطاهر همدان به استادی مسافر صابر و نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر مسعود بادستور جلسه ( وادی سوم و تاثیر آن روی من ) پنجشنبه 8 خرداد 1404 ساعت 17 آغاز به کار نمود. 

 

خلاصه سخنان استاد:

 سلام دوستان صابر هستم یک مسافر: خدای خودم را شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر توفیق داد که در این جایگاه قرار بگیرم، خدمت کنم و آموزش بگیرم از همه‌ی شما عزیزان. تشکر می‌کنم از مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان که این بستر را فراهم کردند که من صابر با حال خراب در این بستر قرار بگیرم و به حال خوش و درمان برسم. تشکر ویژه از آقای نوروزی بابت درمان سیگار و تشکر ویژه و خاص از آقای عبدالله صدیقی بابت اینکه راهنمای درمان بنده بودند و زحمات زیادی برای بنده کشیدند. در باب دستور جلسه وادی سوم باید دانست که هیچ موجودی به اندازه انسان به خویشتن خود فکر نمی‌کند. من قبل اینکه وارد کنگره بشوم و مصرف کننده بودم اتفاقا به تنها چیزی که فکر می‌کردم فقط خودم بودم، یعنی در اثر مصرف مواد مخدر و تاریکی‌ها که برای من به وجود آمده بود فقط و فقط به خودم فکر میکردم و نه خانواده برایم مهم بود و نه کار برایم مهم بود، نه پدر و مادر برایم مهم بود، تنها چیزی که برایم مهم بود که صبح که از خواب بیدار می‌شوم ساعت ۲ که از سر کارم برمیگشتم، بروم به مصرف مواد برسم. یعنی هیچ چیزی برایم مهم نبود، من این قدر قشنگ برنامه ریزی می‌کردم که راس ساعت ۳ سر بساط بودم. یعنی صبح سر کار به گونه‌ای برنامه ریزی انجام می‌گرفت که چون مخفیانه هم مصرف میکردم فقط ساعت ۳ مشغول مصرف باشم. و از همه‌ی دنیا نیز طلب کار بودم. از پدر طلب کار از هم سفر طلب کار از بچه طلب کار از دنیا طلب کار از خدا طلب کار و از همه طلب کار بودم. یعنی همه را مقصر می‌دانستم به غیر از خودم می‌گفتم من که آدم عاقلی هستم، از من با شعور تر هم مگر وجود دارد؟ پدر من که اصلا عقلش به این حرف ها نمی‌رسد. و هم سفر من بی خودی به من گیر می‌دهد.

تا اینکه وارد کنگره شدم و دستور جلسه کارگاه آموزشی وادی سوم نشستم و فهمیدم که من کلا بر عکس متوجه شده بودم. من باید اول به خودم فکر کنم و اول خودم را درست بکنم تا بتوانم به خانواده ام برسم، به پدر و مادرم برسم، و انتظاری از هیچ کس نداشته باشم، چون راهنما های عزیز در بدو ورود به لژیون می‌گویند که اولویت اول یک سفر اولی درمان است، بعد خانواده. یعنی اولویت اول یک سفر اولی باید درمان باشد. به این نتیجه رسیدم که من در کنگره فقط و فقط باید به خودم فکر کنم تا به درمان برسم. من چگونه به درمان میرسم؟ زمانی که جلسه شروع می‌شود به موقع سر جلسه حاضر باشم، سی دی ها را بنویسم، تا بتوانم آن از داروی درمان که راهنما تجویز میکند استفاده نمایم. چون تا زمانی که دوز شربت پلکانی تعویض می‌گردد، من که مشکلی ندارم. مشکل اصلی من زمانی به وجود می‌آید که من پله کم می‌کنم. زمان کم کردن پله من در حالتی میتوانم از ۲.۵ سی سی به ۲ سی سی برسم که آموزش های لژیون و کارگاه آموزشی را فهمیده باشم، جهان بینی من مقداری رشد کرده باشد، تا بتوانم کم کردن پله را انجام دهم. به رهایی می‌رسم تازه کارم در سفر دوم شروع می‌شود. چون در سفر اول به خاطر شربتی که می‌خورم به خودم حق می‌دهم، ولی در سفر دوم دیگر شربت وجود ندارد. تنها چیزی که در سفر دوم کمک میکند تا خودم را بشناسم، و چند مرده حلاج هستم، جهان بینی است. که آن هم در گرو سی دی های آموزشی مهندس و شرکت در کارگاه های آموزشی می‌باشد. به غیر از این من سفر دومی نمیتوانم به آن خواسته ای که من از خودم دارم برسم. و بدون سی دی آموزش و کارگاه این امر غیر ممکن می‌باشد. و اینکه اگر به خودم برسم میتوانم به خانواده ام برسم، می‌توانم به دیگرانی که غرق در تاریکی هستند کمک کنم. که اگر غیر از این باشد به دوران قبل کنگره با شدت بیشتری باز خواهم گشت. از این که به صحبت های من توجه نمودید ممنونم.  

تایپ: مسافر صابر ( لژیون هشتم)

تنظیم و ارسال: مسافر سعید ( مرزبان خبری )

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .