زمانی که تاریکی، شهر وجودی من را فرا گرفته بود و به سیگار اعتیاد شدید داشتم تصمیم به درمان آن گرفتم. وجدانم به من میگفت: مسافر تو با خواسته قوی برای یک زندگی سالم، موفق و مسیر روشن، قدمی بزرگ، سخت و سنگین برداشته است تو شرمنده نیستی؟ من وابسته به دورهمیها، گفتنها و خندیدنها در جمع دوستانم بودم. همیشه در مرکز توجه جمعهای دوستانه قرار میگرفتم و در پندار من آن زمان به من اعتبار میداد.
نفس اماره مرتب زمزمه میکرد: اگر سیگار نباشد دوستانت را از دست میدهی، تحملت کم میشود و دیگر از دورهمیها، گفتن و خندیدنها خبری نیست و نفس لوامه که جزء نفسهای سرزنشگر است، من را به سمت زندگی سالم دعوت میکرد، من نیز باید مانند مسافرم خواسته قوی داشته باشم و در مسیر نور با او همراه میشدم و اعتبار واقعی را بهدست میآوردم.
در نهایت روزی با دلی لرزان؛ اما راضی و خوشحال وارد لژیون ویلیام وایت شدم، با صحبتهای راهنمایم دلگرم شدم و با قدرت بیشتری قدم اول را برداشتم. ترس من چالشهای پیش رویم بود و نگران بودم در اولین چالش موفق نباشم و ارادهام بشکند که آیا موفق میشوم؟
یکی یکی چالشها را طی کردم. هر چه جلوتر میرفتم اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکردم. قدرت، تحمل و توانایی من افزایش پیدا کرد. اعتباری که به پکهای سیگار بود مانند دود در هوا محو شد و در عوض من به عنوان دوستی با خواسته قوی و مصمم اعتبار پیدا کردم و چه لذتبخش بود.
امروز با گذشت سه ماه چالشها را یکی یکی طی کردم و آزمون و خطاها را پشت سر گذاشتم. این تغییر باعث شد امروز مشکلات زندگی برای من مهم نباشد و قدمهایم را برای پیشرفت، بلندتر و با اعتماد به نفس بردارم. از این تصمیم و تغییر سرمست و مسرور هستم و از خداوند بابت این همه تغییر سپاسگزارم.
در انتها از آقای مهندس دژاکام و راهنما خوبم همسفر ندا تشکر میکنم.
نویسنده: همسفر ستوده رهجوی راهنما همسفر ندا (لژیون ویلیام وایت)
ویرایش: راهنما ویلیام وایت همسفر ندا
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
81