English Version
This Site Is Available In English

خاطره دردناک ولی آموزنده از سیگار

خاطره دردناک ولی آموزنده از سیگار

خاطره‌ای هرچند دردناک، ولی آموزنده از سیگار دارم و این‌که مادرم سیگار می‌کشید. بعد از اتفاق بدی که برای برادر کوچکم افتاد و باعث مرگ او جلوی چشم پدرومادرم شد. مادرم از آن به بعد، به‌صورت یواشکی و پنهان از دیگران سیگار می‌کشید و کم‌کم جلوی چشم ما و دور از چشم فامیل‌ها به این کار ادامه می‌داد؛ البته با بوی بد سیگار کم‌کم بقیه متوجه شدند، ولی به روی مادرم نمی‌آوردند تا این‌که مادرم عمل قلب باز انجام داد و با وجود توصیه پزشک، متأسفانه باز هم به کشیدن سیگار ادامه داد. سال‌ها گذشت، یک هفته قبل از فوت مادرم، او سکته کرد یا از ترس بود یا توانایی کشیدن دیگر نداشت و باعث شد سیگار را کنار بگذارد، ولی خیلی دیر شده بود. وقتی به من خبر فوت مادرم را دادند و به کرج محل زندگیشان رفتم، اولین چیزی که گوشه حیاط خانه پدرم دیدم، بسته سیگار له شده‌ای بود که مادرم انداخته بود که مثلاً دیگر نکشد، اما خیلی دیر و این تصویر هیچ‌وقت از ذهن من بیرون نمی‌رود. امیدوارم هیچ‌کس این تجربه را در زندگی نداشته باشد.


نویسنده: همسفر شیرین رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر حمیرا (لژیون دوم)
ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون پنجم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیستون کرمانشاه

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .