اینک که قلم به دست گرفتهام چشمانم را میبندم و یک فلشبک به گذشتهام میزنم، گذشتهای که فقط برای من تجربه شد تا بیاموزم. من در آن روزها آنقدر تنها و بار مسئولیت زندگی بر دوشم بود که گویی کوهی بر شانههای خسته و ناتوانم بود. خدا را هزاران بار شکر که گذشت و الان میتوانم با سرافرازی تمام بگویم من از این آزمون الهی بهخوبی بیرون آمدم و تجربیات آن را در کولهبار آیندهام نهادم؛ اما زمانیکه بعد از این همه غم و اندوه وارد مکان مقدس کنگره شدم فهمیدم بدون عبور از تاریکی نمیتوانم معنای واقعی روشنایی را درک کنم و امروز خوب میدانم که هر چیزی بهایی دارد و بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و خدا را هزاران هزار بار شکر که در اعماق تاریکی، روزنه نوری برای من روشن نمود تا راه سعادت و صراط مستقیم را بیابم.
من خوشبخت هستم؛ چراكه خداوند اذن و اجازه خدمت به مخلوقین دردمند خود را به من داد تا امیدی باشم بر دل ناامید انسانهایی که میخواهند از تاریکی بیرون آیند. چه زیبا است این مکان مقدس، همه همدرد هستیم؛ وقتی مادری میآید و از اعتیاد فرزندش درد میکشد من هم آن درد را حس میکنم، یا زمانیکه همسری میآید و از تخریبهای اعتیاد و بلاهایی که اعتیاد بر سر خودش، فرزندانش و زندگیاش آورده میگوید، ناخواسته من هم آن را درک میکنم؛ زیرا تمام آن دردها را با گوشت، پوست و اسخوان خودم درک کردهام؛ ولی با لبخندی ملیح به آن میگویم ایمان داشته باش، این روزها تمام میشود و به مکانی آمدهای که تمام دردهایت ذرهذره بهبود مییابد. خدایا برای انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر.
نویسنده: مرزبان همسفر شیوا
ویراستاری و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
159