سلام به خودم و درون تنهای خودم، هر چه زمان میگذرد بیشتر متوجه میشوم جز خودم کسی به فکر من نیست. در سلامتی، کامیابی، سعادت دنیا و آخرت و هر اموری که به ذهن میرسد؛ چرا غافل هستم؟ چرا اینگونه از خود گریزانم؟ چرا آسان و بیهزینه میگذرم؟ چرا اینگونه راحت با همه بیتفاوتیها از کنار خود رد میشوم و پای بر وجودم میگذارم.
روی تمام سلامتی، شخصیت، تمام کارهایی که بایستی برای بهتر شدن حال دل خودم انجام میدادم و ندادم، چرا؟ تا کی میخواهم مدیون خود بمانم؟ تا کی میخواهم در ذهنم بگویم فعلا نه، فرزندانم نه، فعلا مسافر همیشه خستهام، پس من خسته از آن همه چه؟ چه زمانی مسئولیت کار نکرده و بدهکاری به خود را بایستی پس بدهم؟ چه زمانی بگویم دیگر بس است؛ نوبت خودت شده است، بایستی به خودت بپردازی.
بخندی از ته دل، بچرخی در دل طبیعت با تمام وجود. بگردی در لایههای درونیات و مژگان واقعی را پیدا کنی. همان مژگانی که باید رفیق شوی، رفیقی ابدی، همراهی همیشگی، پر از عشق پر از محبت، خالی از ترس، خشم، نفرت و کینه و بگوید مژگان هستم، مسئول تمام حال خوبت، همینجا کنار تو. خود درونت، خود خودت نه هیچکس دیگر. تو هستی و انتخابهایت و تمام.
باشد این سرآغاز یک زندگی عاشقانه باخود جدیدم.
نویسنده: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر اشرف( لژیون هشتم)
تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اشرف( لژیون هشتم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مینا( لژیون چهارم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف( لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
53