English Version
This Site Is Available In English

زیباترین لحظه زندگی من، گرفتن گل رهایی بود

زیباترین لحظه زندگی من، گرفتن گل رهایی بود

هیچ وقت یادم نمیره که چگونه وارد کنگره شدم و با چه حالی، چرا های زیادی در سرم بود، از همان چرا هایی که در ذهن خیلی از ما است. چرا من؟ مگر من چکار کردم؟ من چه گناهی کردم که این بلا ی خانمان سوز گریبان من را گرفته است؟ و هزاران چرا های دیگه. با رفت و آمدهایی که به کنگره ۶۰ داشتم کم کم به خود آمدم و فهمیدم که حتما حکمتی داشته که مسافر من مصرف کننده باشد و ما مسیر کنگره را پیدا کنیم و دانش و آگاهی خود را بالا ببریم.

شاید ابتدای ورود به زور به این مکان می‌آمدم ولی در اواخر سفر چنان شور و شوقی در من ایجاد شده بود که قابل وصف نبود تا اینکه به آخر سفر رسیدم، کوله بار سفر خود را بستم تا به همراه راهنمای عزیزم برای گرفتن گل رهایی به دیدار اقا مهندس دژاکام برویم، سر از پا نمی‌شناختم تمام وجودم لبریز از خوشحالی به همراه استرس بود، بالاخره روزی که منتظرش بودم رسید همه مدارک را آماده کردم ساعت ۳صبح به همراه مسافرم و همینطور به همراه راهنمایم همسفر فرشته و مسافر ایشان دل به جاده سپردیم.

در چشم بهم هم زدنی به نقطه ای که باید رسیدیم، به صف شدیم تا به دیدار آقای مهندس برویم ایشان را که دیدم همه استرس من از بین رفت، انگار که ایشان را سالهاست که میشناسم بعد از تبریک گل رهایی را به من هدیه دادن. زیباترین لحظه از زمانی که فهمیدم با یک مصرف کننده زندگی می‌کنم همین لحظه بود، گرفتن گل رهایی، حس و حالی که در آن لحظه در درون من ایجاد شد چیزی نیست که بتوانم وصفش کنم حال عجیبی بود تا خود شخص در آن موقعیت قرار نگیرد نمی‌تواند درکش کند.

در آن لحظه همه چراهایی که در بدو ورودم به کنگره در سرم بود به یکباره به خاطرم آمد و از ایزد راه گشای خود تشکر کردم بخاطر اینکه در آن لحظه در آن مکان بودم. بعد از آن در جلسه عمومی شرکت کردیم، همه اشخاصی که در جلسه حضور داشتند پر از انرژی بودند بعد از مشارکت راهنمای عزیزم در جلسه عمومی و پایان جلسه به خانه برگشتیم ولی در طول مسیر همه فکر و ذهن من در آکادمی جا مانده بود.

زمانی که کسی ناجی خود و اعضای خانواده اش را می‌بیند زبانش قاصر از سخن گفتن می شود فقط محبت تمام وجودش را در بر می گیرد. من سفر اول خود را تمام کردم ولی این پایان راه نیست، من آموزش دیدم تا راه را بهتر بیابم و فرمان را بهتر به اجرا در آورم. انسان موجودی است که هیچ وقت از یادگیری و آموزش دست برنمی‌دارد.

امیدوارم امثال من که قدم در این راه می‌گذارند هرگز کم نیاورند، به خود می بالیم که در این مکان هستیم همه سعی و تلاش خود را می کنم که آموخته های خود را در زندگی خود عملی کنم تا زندگی خود و خانواده‌ام در مسیر درستی رو به جلو برود. قدردان همه عزیزانی هستم که مرا در رسیدن به این راه یاری نمودند، باشد که خداوند مهربان همیشه یار و نگهدارشان باشد.

نویسنده و تایپ و ویرایش: همسفر رویا رهجوی راهنما همسفر فرشته ( لژیون هشتم)

ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت 

همسفران نمایندگی حکیم هیدجی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .