English Version
This Site Is Available In English

حس خوب عشق به خدمت

حس خوب عشق به خدمت

اصولا انسان در زندگی سفرهای زیادی را تجربه می‌کند که در همه این سفرها بار مثبت و انرژی زیادی به ما داده می‌شود هر چند که عمر سفر کوتاه هست ولی بعضی از سفرها وقتی با عشق همراه باشد لذت بیشتری دارد. هفته پیش به همراه مسافرم راهی تهران شدیم، برای این سفر از چند روز قبل شور و هیجان زیادی داشتم و انگار با همه سفرهای گذشته فرق داشت، پس از مدت طولانی می‌خواستم دیداری با حضرت عشق داشته باشم کسی‌ که یک روزی ناجی زندگی من شد و با دست‌هایش من و خانواده‌ام را از اوج تاریکی بیرون آورد و زندگی دوباره‌ای به ما بخشید. واقعا می‌توانم بگویم لطف بیکران خداوند در این برهه از حیات شامل حال ما شده که در کنگره قرار گرفته‌ایم جایی که روزی در نهایت ناامیدی وارد آن شدیم و نور و روزنه امیدی برای من همسفر گشوده شد و عاشقان در این راه آن‌چنان به گرمی و دلسوزانه دست یاری به سوی ما دراز کردند گویی هیچ کار دیگری به جز مساعدت رساندن به ما را نداشتند و امروز من وظیفه خود می‌دانم که در این راه جا پای تک‌تک این عزیزان بگذارم و با عشقی که همیشه در جهت خدمت داشتم ابتدا به خودم کمک کنم که هنوز هم نیاز به مساعدت و آموزش‌های ناب کنگره دارم و سپس بتوانم دست یاری به سوی دیگران دراز کنم تا بتوانم عضو کوچک و قطره‌ای از این اقیانوس بیکران باشم.

چند روز پیش پیمان وادی هشتم را به اجرا درآورده بودم پس از بستن پیمان احساس می‌کردم آرامش عجیبی در درونم آمده چیزی که انگار مدت‌ها به آن نیاز داشتم و حس‌و‌حالم نسبت به همه‌چیز بهتر شده‌ است، با خدای خودم عهد بستم که تا زنده هستم همه تلاشم را انجام بدهم تا هر روزم بهتر از روز قبل باشد و زیبایی‌های زندگی را آن‌چنان که هست ببینم و با عشق به خانواده‌ام و تمام هستی زندگی را برای خودم لذت‌بخش کنم؛ هرروز تصویر این سفر در ذهنم پررنگ‌تر می‌شد، قرار بود برای مصاحبه شال راهنمایی به تهران برویم، این سفر برایم خیلی حس‌و‌حال عجیبی داشت و خیلی منتظر آن بودم. پس از پیمان همه تلاشم را کردم تا بتوانم منابع امتحانی را بخوانم و از این مرحله نیز با موفقیت عبور کنم، به جرات می‌توانم بگویم با این‌که بارها آنها را خوانده بودم ولی انگار اولین بار بود که همه این مطالب را می‌خواندم و این مرا بیشتر مشتاق می‌کرد تا منابع را به‌خوبی بخوانم و آنها را بهتر درک کنم.

صبح روز چهارشنبه راهی آکادمی شدیم و بعد از پیوستن دوستان و راهنمای خوبم برای نشان پیمان خدمت جناب مهندس رفتیم، زمان گرفتن نشان پیمان خیلی کوتاه است شاید چند لحظه این اتفاق می‌افتد ولی همین که در مقابل جناب مهندس قرار گرفتم، انرژی وصف‌نشدنی به من داده شد. پس از آن به طرف ساختمان ققنوس برای مصاحبه رفتیم، من برای بار دوم بود که به آنجا می‌رفتم، دفعه قبل این‌قدر حس خوبی از این مکان گرفته بودم که با خود گفتم هر بار به یک بهانه‌ای باید به تهران بیایم تا دیداری تازه کنم و از آنها بهره لازم را ببرم. واقعا در ساختمان ققنوس عشق به خدمت واقعی موج می‌زند و اینقدر قوانین و حرمت‌ها پررنگ است که انگار من در این چند سال فقط حرمت‌ها را برای خودم تکرار می‌کردم، همه اعضا با عشق و مهربانی با دیگران رفتار می‌کنند و نظم و احترام زیادی در بین آنها موج می‌زند، به وضوح می‌توان عشق به خدمت را در وجود تک‌تک آن‌ها مشاهده کرد و این برای من همسفر تلنگری است که اگر می‌خواهم در این مسیر قدمی بردارم ابتدا با عشق و سپس در جهت قوانین و حرمت‌ها باشد.

خوشبختانه در مصاحبه قبول شدم و این شادی مرا دو چندان کرد ‌و انرژی بیشتری از این سفر دریافت کردم. در مسیر برگشت از تهران واقعا حس‌و‌حال خوبی داشتم و با اینکه مسیر طولانی بود ولی با کمترین توقف در راه به سوی بوشهر آمدیم و فقط دلم می‌خواست هر چه زودتر به جلسه روز پنجشنبه که جشن رهایی یکی از هم لژیونی‌های خوبم بود خودم را برسانم و این رهایی را با هیجان بیشتری جشن بگیریم‌. خدا را هزاران بار بابت نعمت کنگره و قرار گرفتن در مسیر عشق شکر می‌کنم، امیدوارم که بتوانم در این مسیر با انرژی هر چه بیشتر و با عشق و محبت خدمت کنم تا روز به روز آرامش در درونم نقش ببند و لطف خداوند شامل حالم شود.

نگارش: همسفر صدیقه، رهجوی راهنما همسفر زینب(لژیون هشتم)
ارسال: همسفر مژگان دبیر دوم سایت همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .