قبل از هر چیز، خدا را هزار هزار بار شکر که این فرصت پیش آمد، بعد از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم که این بستر را فراهم کردند و باعث شدند که ما به خویشتن خویش فکر کنیم.
من خیلی راجعبه دستور جلسه وادی سوم فکر کردم. الان که یادم میآید، ما از یاد رفته بودیم، انگار که مثل یک صفحه نقاشی کمکم رنگرفته و فراموششده بودیم. خدا را شکر که بعد از سالها، راه کنگره۶۰ برای ما باز شد. گویی خودم هم دلم میخواست فراموش بشوم و زیر خروارها خاکستر مدفون باشم. نشسته بودم تا کسی دست ما را بگیرد و ما را نجات بدهد، خودم گاهی اوقات تلاشی میکردم، مثل کسی که درون باتلاق و سکون باشد اما خود سکون باعث میشود که نیروهای منفی، حشرات و موجودات، از درون مثل موریانه ما را تخریب کنند و به ناامیدی و یأس تبدیل شوند تا کمکم از بین برویم.
تا اینکه وارد کنگره۶۰ شدم و با جهانبینی که آموزش گرفتم، مثل طنابی، ذرهذره شروع به بیرون آمدن از چاه ناامیدی و ترس کردم و خدا را شکر، فعلاً در حال عبور از گذرگاه هستیم تا در نهایت، به قدرت مطلق الله، خالق خود برسیم. از راهنمای خوب خودم هم تشکر میکنم.
نویسنده: همسفر حوری رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر نیلوفر رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
276