جلسه ششم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی فردوسی مشهد با استادی همسفر سمیرا، نگهبانی راهنما همسفر مرضیه و دبیری همسفر سمانه با دستورجلسه: «وادی سوم؛ (باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۵ خرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه در رابطه با وادی سوم؛ باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند. تنها وادی که با کلمه باید شروع میشود و اما، اگر، شاید، ممکن است در آن وجود ندارد.
انسان، اگر جستجوگر و با کاوشگران ماهر همنشین باشد، به موضوع واقعی نمیرسد به این معنی است که اگر من تجربه نکرده و بهدنبال حل مشکل خود اقدام نکنم، دائما آن را به گردن دیگران میاندازم و میخواهم آن را برای من حل کنند که باز به اینکه آن شخص بتواند یا نه فکر میکنم و مشکلی دیگر به من اضافه میشود، زیرا آنطور که میخواهم نمیتواند مرا یاری کند.
به طور کلی ما به این دنیا آمدهایم که روش حل مشکلات را بیاموزیم و آنها را چه ریز، درشت، بزرگ یا کوچک خودمان حل کنیم، حتی نمیتوانیم به همسر خود واگذار کنیم؛ زیرا عامل بوجود آمدن آن ما هستیم.
در کل زندگی ما مثل یک بازی است و نقش اصلی و شخص اول آن خودمان هستیم، هر موقع توانستم گلیم خود را از آب بیرون بکشم، آن موقع به تواناییهای درون پی میبردم و میفهمیدم چهکاره هستم.
گاهی اوقات مشکلات ما روحی، روانی، جسمی، عاطفی و عاشقی هستند، من نمیتوانم بگویم؛ خود کرده را تدبیر نیست و دست روی دست بگذارم و آنها را حل نکنم. برای مثال؛ اگر ناامیدی به سوی من آمد بگویم، نمیتوانم آن را حل کنم و یا یک بیماری به صورت ژنتیکی از پدر یا مادر به من منتقل شد دائما آنها را مقصر بدانم و به بخت و اقبال نسبت دهم، به اصطلاحی بگویم پیشانی نوشت من این است. به نظر من تقدیر را خود رقم میزنم و فردا را از همین امروز میسازم، این از قبلها نوشته نشده و اینطور نیست که بگویم از وقتی به دنیا آمدم همهچیز مقدر شده بوده و یکییکی در حال رخ دادن است، اگر امروز را خراب کنم مطمئناً فردا بدتر است زیرا؛ خود آن را حک میکنم.
اگر من دائما بخواهم همه را به خاطر زندگیام سرزنش کنم و ناسزا بگویم پس خود من چه کارهام؟ نقش من در اینجا چیست؟ آیا آمدهام که دیگران را مقصر بدانم و بگویم خود کرده را تدبیر نیست؟
همانطور که آقای مهندس در کتاب توضیح دادند: دو راه حل دارم؛ اینکه نیروها و تواناییهای درون را بشناسم و با توجه به آنها مشکل را حل کنم و یا نیروهای شیطانی و اهریمنی که در خلل آن انسانهای منفیبافی که در کنار من نیز قرار میگیرند را بشناسم. برای مثال؛ اگر من بیست نفر مهمان داشته باشم، همسایهام به من بگوید تو نمیتوانی و برنج را شفته میکنی به رستوران سفارش بده تا آماده کند، با القا افکار منفی او در ذهن من تأثیر میگذارد که مسلماً من نمیتوانم و برنج را خراب خواهم کرد، این امر باعث حال خراب من میشود و مقصر خود من هستم که نتوانستم او را بشناسم. این دقیقا همین نیروهای اهریمنی است در صورتیکه این توانایی، درون من است و باید آن را پیدا کنم، به کار گیرم و به ثابت کنم که بیشتر از اینها را میتوانم انجام دهم.
بنابراین انواع مشکل برای همه ما وجود دارد، من باید آن پلههایی که آرامآرام بالا رفتهام را با تفکر و تعقل پایین آمده و مشکلات را حل کنم. برای مثال؛ چهار سال قبل یک گوشی برای فرزندم خریدم، در حال حاضر با مشکلات مربوط به آن دستوپنجه نرم میکنم و کاری که بذر آن را در گذشته کاشتم، اکنون برداشت میکنم؛ ولی توسط آموزشها با زبانی مادرانه و نرم آن پلههایی که بالا رفتهام را پایین آمدم و شکر خدا مشکل تا حدودی در حال برطرف شدن است.
در پایان میگویم؛ که لژیون سردار به من بخشندگی را به بهترین شیوه آموزش داد، به گونهای که من قبلاً بخشنده بودم ولی انتظار داشتم که بعد از آن چه چیزی نصیبم میشود و منتظر دریافت بودم، اما اکنون آموختم که بیمنت مثل خورشید ببخشم.

تایپ و ویرایش: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نوزدهم)، همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون شانزدهم)
عکاس: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
169