English Version
This Site Is Available In English

قوی بودن یعنی پذیرفتن ضعف‌ها

قوی بودن یعنی پذیرفتن ضعف‌ها

باید دانست که هیچ موجودی به اندازه خود  انسان، به خویشتن خویش فکر نمی‌کند. من در دل فکرها و در روزهای پر از اضطراب به خودم برگشتم به دختری که با شوق وارد دنیایی شد و چشم‌هایش را روشن کرد؛ اما بعضی وقت‌ها زندگی طبق نقشه نمی‌رود و دیواری می‌کشد بین تو و آرزوهایت تا مجبور باشی برگردی‌‌؛ برگشت نه از روی بی‌علاقگی؛ بلکه از ناچاری که نه توانی داری و نه تکیه‌گاهی. در این برگشتن شاید برای اولین بار به خودم رسیدم و خودم را دیدم. کسی که هنوز می‌تواند راهی نو بسازد، انصراف شاید آغاز راهی نو برایم باشد.

بعضی شب‌ها به مسیری که آغاز کردم، فکر می‌کنم و صدایی درونم می‌گوید نکند اشتباه کردی؛ اما بعد، صدایی آرام‌تر و مهربان‌تر می‌گوید: «تو فقط خودت را انتخاب کردی» و این، یعنی هنوز در مسیرم، شاید نه! همان مسیر قبلی؛ اما مسیری که بیشتر از همیشه به خویشتن خویش نزدیک باشم. هنوز هم فکر می‌کنم به آینده‌ای که از نو ساخته می‌شود و با دستان خودم ساخته‌ام. با تصمیم خودم و باوری که تازه در من جوانه زده و باعث شد بفهمم، من مهم هستم نه از روی خودخواهی؛ بلکه از روی احترام به خودم. این‌که اگر خودم به خودم فکر نکنم، هیچ‌کس حواسش به من نیست و فکر کردن به خود، اولین قدم به سمت رهایی و رشد است.

فهمیدم کافی است تا بخواهم و تلاش کنم و دوام بیاورم تا راه برایم باز شود. شاید با ریشه‌هایی محکم‌تر از قبل، شروعی با خودم و برای خودم داشته باشم؛ چون مطمئنم خود من هستم که هیچ‌‌وقت خودم را تنها نخواهم گذاشت. انگار تازه خودم را می‌شناسم با همه نقطه‌ضعف‌ها و توانایی‌ها. وادی سوم مرا بیشتر از قبل به خودم نزدیک کرد؛ یاد گرفتم که مسیر زندگی همیشه خط صاف نیست و پیچ‌وخم دارد و مهم این است که من خودم را گم نکنم؛ حتی اگر راه جدید مشخص نباشد. همین که با آگاهی و از روی احترام به خودم قدم برمی‌دارم، یعنی حرکت به سمت جلو نه لزوماً به سمت هدف مشخص، به سمت خود واقعی‌تر، آرام‌تر و محکم‌تر. 

حال هر روز بیشتر از دیروز، خودم را در آغوش می‌گیرم. نه آن آغوشی که از سر ترحم باشد، نه! آغوشی از سر قدردانی، از سر «تو توانستی، تو ادامه دادی» دیگر ترسی از قدم گذاشتن در مسیرهای ناشناخته ندارم. می‌دانم که هر مسیری، هر چقدر هم ناهموار، درسی برایم دارد، تجربه‌ای برای رشد. قبلاً فکر می‌کردم قوی بودن، یعنی این‌که هیچ‌وقت نشکنم، هیچ‌وقت خسته نشوم؛ اما حالا می‌دانم قوی بودن، یعنی پذیرفتن ضعف‌هایم، یعنی اجازه دادن به خودم که گاهی اوقات گریه کنم، گاهی اوقات ناامید شوم؛ اما هرگز تسلیم نشوم.

آینده؟ آینده هنوز یک راز است، یک بوم نقاشی سفید که من باید با رنگ‌های امید و باور، آن را نقش بزنم. نمی‌دانم چه‌چیزی در انتظارم است؛ اما می‌دانم که هر چه باشد، من آماده‌ام. آماده‌ام برای مواجهه با چالش‌ها، برای جشن گرفتن پیروزی‌ها و برای ساختن زندگی‌ که به آن افتخار کنم. در پایان، یک جمله را همیشه با خود تکرار می‌کنم «من لایق بهترین‌ها هستم؛ چون برای رسیدن به آن‌ها، از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنم» و این، یعنی آغاز یک ماجراجویی بی‌انتها به نام زندگی.

رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم)
نویسنده: همسفر مهتاب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم)
ویراستاری: همسفر منصوره رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم)
ارسال: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی وحید

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .