سلام دوستان، زکریا هستم، یک مسافر...
اولاً تشکر میکنم از استاد بزرگوارم که حس و حال خوبی را به خودم و زندگیم انتقال دادهاند. سپس از ایشان سپاسگزارم که اجازه دادهاند تا بتوانم برداشت خودم را از وادی اول با شما عزیزان در میان بگذارم.
ابتدا بگویم که همه این مطالبی که این بندهی حقیر از برداشت خودم از وادی اول مینویسم، همهاش برای درمان خودم و رسیدن به رهایی از اعتیاد، و مهمتر از همه، از افکار افیونی است که واقعاً زندگی امثال من را به هرجومرج و نابودی کشانده است.
برای رسیدن به اهداف بزرگ، انسان باید مراحلی را پشت سر بگذارد. «وادی» هم تقریباً مفهوم «مرحله» را دارد. باید تمام وادیها را طی کنم تا بتوانم دوباره متولد شوم. وادی در نوشتارها و کتابهای بزرگان زیادی آمده است؛ عطار نیز در کتاب خود آورده است که پرندگانی گرد هم میآیند و برای رسیدن به هدفی با جایگاهی، باید وادیها را پشت سر بگذارند.
در این سفری که اینجانب مسافر هستم، به گفته مهندس بزرگوار و استاد عزیزم باید چهارده وادی را پشت سر بگذارم. این وادیها صرفاً برای خواندن نیستند، بلکه برای یادگیری و عبور از این مراحل هستند. وادی اول، اولین مرحلهای است که باید از آن عبور کنم:
"با تفکر ساختارها آغاز میگردد. بدون تفکر، آنچه هست رو به زوال است."
استاد راهنمای عزیزم همیشه میگویند: کنگره جای مقدسی است. که واقعاً همینطور است. هرکس وارد کنگره شود، گویی بزرگترین لطف خدا شامل حالش شده تا دوباره متولد شود. استاد عزیزم همیشه توصیه میکنند: از چیزی که خسته نشدهای، لذت ببر؛ سعی کنید صندلی کسی را بیجهت اشغال نکنید. این جملهی ایشان هم به همین وادی اول برمیگردد. اگر هنوز به این تفکر نرسیدهام که نیروهای افیونی ناشی از اعتیاد را باید از خودم دور کنم، پس خودم را خسته نکنم، چون سفری آغاز نخواهد شد.
در این موقع، چون هنوز نیروهای افیونی ناشی از مصرف مواد بر من غلبه دارند، فعلاً با آنها لذت میبرم. میدانید که لذت بردن با نیروهای افیونی یعنی رفتن به سوی ضد ارزشها. ولی موقعی که به تفکر کامل رسیدم، که:
من دارم چه کار میکنم؟
من کیام؟
کجا دارم میروم؟
این چه راهی است که انتخاب کردهام؟
چرا همه از من فاصله گرفتهاند؟
چرا هر چه لاابالیگری هست دور و بر من جمع شده؟
اگر به این تفکرهای مثبت رسیدم، اینجاست که ساختارها آغاز میشود برای یک سفر. البته سفر کردن، خوب یا بد، بستگی به خودم دارد، چون اگر باز هم به تفکر صحیح نرسیده باشم، دوباره لغزش خواهم کرد.
فدای استادم شوم که همیشه به من انرژی میدهند. آنقدر انرژی میدهند که خودم را پیدا کنم.
وادی اول که با تفکر ساختارها آغاز میگردد، اگر این تفکر اتفاق نیفتد، سفری آغاز نمیشود. چون اگر ندانم برای چه به کنگره آمدهام، آنوقت جای یک بنده خدای دیگر را با انرژی منفی خودم اشغال کردهام.
ولی شکر خدا به تفکر رسیدهام و سفر اولم را آغاز کردهام، و در حال حاضر این بنده حقیر در حال گذراندن وادی اول هستم که همهاش با فکر و تفکر آغاز شده.
در وادی اول تفکر میکنیم:
آیا میخواهم فکر کنم؟
به چه موضوعی باید فکر کنم؟
چگونه باید فکر کنم؟
به چه چیزهایی نباید فکر کنم؟
همه اینها باعث شد مسافرت من در سفر اول شکل بگیرد. اگر بیبرنامه و بدون تفکر این راه را انتخاب میکردم، همان اول لغزش میکردم.
شاید پیش از آشنایی با کنگره، استاد راهنمای عزیزم، کتابها و سیدیهای مهندس بزرگوار که پدر همه افراد کنگره هستند، نه سفری آغاز میشد و نه مقصدی بود. ولی الان که در سفر اول هستم و در مسیر عبور از وادیها قرار دارم، متوجه شدهام که قبلاً هرگز اینگونه عمیق به وادی اول فکر نکرده بودم.
اما حالا دیگر میدانم که چه خبر است، کجا هستم و به کجا میروم. اگر تفکری که دارم، از جنس افکار افیونی باشد، همان نیروها هم مرا یاری خواهند کرد. اما چگونه؟ آنها مرا به سوی ضد ارزشها خواهند برد؛ جایی که نه میتوان سفر کرد و نه رهایی ممکن است.
اما اگر از نیروهای مافوق و قدرت مطلق یاری بخواهم، حتماً مرا یاری خواهند کرد تا به سوی ارزشها و رهایی حرکت کنم.
به نتیجهای که رسیدهام این است که همهچیز بستگی به خودم دارد. وقتی در وادی اول، ساختاری را با تفکر آغاز کردم، انتخاب با من است: به سوی ارزشها یا ضد ارزشها.
و اینکه واقعاً به این تفکر رسیده باشم که:
من چه کار میکردم؟
چرا معتاد شدم؟
آیا اصلاً اعتیاد سودی برایم داشته؟
همه میدانیم که اعتیاد، با خود نیروها و تفکرات افیونی را میآورد که واقعاً زندگی را مختل میکند، تا حدی که انسان از نظر ظاهری و رفتاری از خودش فاصله میگیرد.
وقتی به این تفکر رسیدم، وادی اول آغاز شد. اما تا وادی اول را پشت سر نگذارم، نمیتوانم به وادی دوم برسم. همینطور باید همهی وادیها را به راهنمایی استاد بزرگوارم ـ که خاک پایشان هستم ـ پشت سر بگذارم.
این را هم میدانم که ناگهانی و با سکوت آزاد، حتماً به مشکل خواهم خورد. چون در وادی اول هم، با خواندن و شنیدن حرفهای جناب مهندس، فهمیدهام که اگر بدون برنامهریزی و بدون کمک گرفتن از راهنمای عزیزم حرکت کنم، امکان ندارد که به جایی برسم. چون اگر هم بشود، باز آن نیروهای افیونی همراه من هستند و من به رهایی نخواهم رسید.
اما پله پله و مرحله به مرحله، با پشت سر گذاشتن وادیها و درست سفر کردن، به رهایی خواهم رسید.
خیلیها این روش «سکوت آزاد» یا برخی راهها را بدون تفکر برای ترک اعتیاد انتخاب کردهاند؛ حتی به روانشناس هم مراجعه کردهاند، ولی متأسفانه نتیجهاش همان آش و همان کاسه بوده.
همانطور که در وادی اول گفته شده: "با تفکر، ساختارها آغاز میگردد." ساختاری یا کاری که با تفکر شروع کنیم، باید برای رسیدن به ارزشها باشد. مشورت کردن در این راه خوب است، اما در نهایت تصمیمگیری نهایی باید توسط خودمان انجام شود.
همانطور که گفتم، استاد راهنمای عزیزمان همیشه میگویند: اگر از مصرف مواد خسته نشدهاید، اگر از نابودی خسته نشدهاید، یعنی به زور حرف خانواده یا دیگران به کنگره آمدهاید، بروید مصرف کنید! چون منظور استاد این است که هنوز به تفکر نرسیدهای تا ساختاری را آغاز کنی.
و حرف آخر اینکه:
وقتی با تفکر، ساختار سفر آغاز شد، چون هدف رسیدن به ارزشها و تولدی دیگر است، نیروهای مافوق و قدرت مطلق ما را یاری خواهند کرد. حتی اگر نخواهیم، باز هم یاری خواهند کرد، چون داریم به سوی ارزشها حرکت میکنیم.
و تنها تفاوتی که بین خواستن و نخواستن ما وجود دارد، حس یا قوت قلبی است که در درون خودمان به وجود میآوریم، که واقعاً میتواند بهترین تکیهگاه برای ما باشد. وگرنه آن نیرو کار خودش را بهصورت خودکار انجام میدهد، و برای او نه زبان مهم است، نه مذهب، نه نژاد و نه رنگ پوست.
همانطور که در وادی اول گفته شده:
"پاکترین انسان، به نیروی مافوق و قدرت مطلق، نزدیکترین افراد است."
ممنونم اگر نوشتههای من را بخوانید.
استاد عزیزم، دستبوستان هستم که در این سفر بزرگ و عظیم در کنارم هستید.
نویسنده:مسافر زکریا از لژیون دوم
خدمتگزارسایت:همسفررضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
118