English Version
This Site Is Available In English

خانواده‌ مهربانی به نام کنگره

خانواده‌ مهربانی به نام کنگره

کنگره 60 نور امیدی از تاریکی به روشنایی و انگیزه‌ای از ناامیدی به امیدواری است، از خداوند و داده‌هایش سپاسگزارم که همیشه بهترین‌ها را در مسیر زندگی‌ام قرار داده است و هر روز که می‌گذرد تازه‌های بیشتری می‌آموزم و این دانش نه تنها در شناخت بیشتر بیماری اعتیاد و فرد مصرف‌کننده کمک کرده است بلکه راه و رسم زندگی را به من آموخته تا  با وجود سختی‌ها و مشکلات در کنار مسافرم با آرامش و حس خوب سفر می‌کنم.

قبل از اینکه وارد کنگره شویم برای رسيدن به آرامش به هر دری می‌زدم موفق نمی‌شدم هر چه بیشتر تلاش می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم و هر بار که بیشتر پافشاری می‌کردم، شکست عمیق‌تری را تجربه می‌کردم اما هیچگاه امیدم به خداوند کم نشد در همه مراحل او را بهترین و نزدیک‌ترین دوست خود می‌دیدم و ایمان قلبی داشتم یک راهی در مسیر زندگی ما قرار خواهد گرفت و همه چیز دگرگون می شود. با وارد‌شدن به جمع صمیمانه و دوستانه مسافران و همسفران دلگرمی به سراغم آمد و دیدم که ماندن و تلاش برای آزاد شدن از جهل و نادانی بسیار تا بسیار شیرین است. من با ورود به کنگره و ادامه سفرم مسیری را انتخاب کردم که حال و آينده‌ام را در مسیر پیشرفت و حس خوب قرار داد.

روزی که به کنگره وارد شدم نمی‌دانستم جهان‌بینی چیست، نمی‌دانستم احترام، منیت، ضد‌‌ارزش‌ها، نیرو‌های منفی و بسیار ندانسته‌هایی که وجودم را پر از سوال کرده بودند چه هستند و چگونه کار می‌کنند و چه تاثیری بر من و نفس من می‌گذارند. اکنون خداوند را سپاسگزارم که می‌توانم با آموزش‌های آقای مهندس حداقل‌های زندگی را بدانم. حداقل‌هایی که دانستن آنها زندگی را برای انسان راحت‌تر می‌کند. این معلم بزرگ بدون هیچ چشم‌داشتی آموزش می‌دهد و درمان می‌کند، پس وظیفه من است که آموزش بگیرم و خدمت کنم تا شاید بتوانم ذره‌ای از حسابم را پرداخت نمایم، کنگره مثل یک خانواده مهربان است که من و امثال من را در آغوش گرفته و محبت‌کردن و عشق‌ورزیدن را به من آموخته است.

روزهای اول ورود به کنگره، من از تشکر کردن ساده هم خجالت داشتم، این‌که بخواهم سر سفره از مادرم تشکر کنم برایم خجالت‌آور بود، اما اکنون تشکر و قدردانی‌ام را با صدای بلند فریاد می‌زنم. هر چه شاکر خداوند باشم جا دارد چرا که کنگره را در مسیر زندگی‌ام قرار داد تا راه و رسم زیستن را بیاموزم و یاد‌ بگیرم که چگونه ببخشم و چگونه فرمانبردار باشم و مهم‌تر از همه از چه کسی فرمانبرداری کنم تا روزی به فرمانده‌ایی لایق تبدیل شوم و از زندگی و حیات، کمال استفاده را ببرم.

نگارش: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر زینب(لژیون هشتم)
ارسال: همسفر مژگان دبیر دوم سایت همسفران
همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .