English Version
This Site Is Available In English

اعماق تاریکی ها

اعماق تاریکی ها

مسافر حسن از لژیون اول در دلنشته خود نوشت:

بنام قدرت مطلق الله
از خداوند سپاسگذارم که راه کنگره را به من نشان داد تا بار دیگربه زندگی امید پیدا کنم. من در زمان مصرف در اعماق تاریکی ها بودم وزندگیم رو به نابودی بود. به یاد دارم که در زمان مصرف بچه ام مریض بود، همسمرم با من تماس گرفت و گفت بچه مریض است و تو کجایی؟ من هم که در حال مصرف بودم به او گفتم که سر کار هستم. یک ساعت گذشت و باز زنگ زد و گفت که بچه نفس نمیکشد، ولی باز من در حال خودم بودم و نمیفهمیدم که چه اتفاقی در حال افتادن است. مدتی بعد مادرم هم زنگ زد و گفت بچه ات در حال مرگ است، آیا نمیخواهی بیایی و کاری برایش انجام دهی؟ الان که دارم به گذشته فکر میکنم، دیوانه میشوم، اصلا نمیدانستم که دارم به کجا میروم. از خداوند سپاسگذارم که راه کنگره را به من نشان داد که بیایم و معنی زندگی را یاد بگیرم. اولین کاری که کنگره با من کرد این بود که نظم را به من یاد داد. من مدت ها بود که ساعت 5 صبح را ندیده بودم. خدارا شاکرم که حالم خوب است و این را مدیون کنگره و راهنمای خوبم آقا عبدالله هستم. من چه کمکی میتوانم به کنگره بکنم؟ تمام دنیا را هم بدهم باز کم است. جبران این کار بزرگ(درمان مواد) فقط با خدمت گذاری ممکن است. از همه خدمتگذاران و به خصوص آقا عبدالله راهنمای خوبم سپاسگذارم و امیدوارم خداوند کمکم بکند که یک روزی مثل آقا عبدالله در کنگره خدمتگذار و راهنما بشوم.

نویسنده: مسافر حسن لژیون اول

تایپ و تنظیم: مسافر حامد 

سایت نمایندگی بوئین زهرا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .