در ابتدا، تصور ورود به کنگره ۶۰ برایم دور از ذهن بود. میدانستم که محفل خوبی است؛ اما نه برای من. همیشه با خود میگفتم: (چرا من باید در این مکان قرار بگیرم؟) در بیراهههای زندگی غوطهور بودم، محصور در ناامیدی، بیآنکه نوری در افق ببینم. اما روزی، نشانهها هویدا شدند. تلنگری از حقیقت، پژواکی از دانایی که از درون برخاست و من را به سوی روشنایی فراخواند و من را با کنگره ۶۰ آشنا کرد؛ مکانی که چون چراغی در تاریکیهای جهل راه را روشن میکند.
در این مسیر، انسانهایی را ملاقات کردم که سراسر عشق بودند. میزبانانی که با دستانی گرم، من را پذیرا شدند. در مسیر دانایی گام برداشتم و هر چه پیش رفتم، بیشتر دریافتم که کنگره ۶۰ تنها محفل علم و آگاهی نیست، بلکه مأمنی برای عشق، انسانیت و رشد است.
اینجا، نه فقط دانشی برای شناخت خود و جهان به من عطا شد؛ بلکه مفهوم واقعی عشق به مخلوقات، قوانین زندگی، صبر در مسیر سختیها و هنر موجسواری در دریای پرتلاطم زندگی را آموختم. در این مسیر مواج زندگی، دلم گرم است به این آموزشهای حیاتبخش. کنگره به من آموخت که چگونه به فرمان عقل نزدیک شوم، چگونه در صراط مستقیم حرکت کنم، چگونه بذر امید را در دل خود بکارم و چگونه از زندگی لذت ببرم.
در این سفر ناب، نوشتن سیدیها، بودن در کنار راهنمای عزیزم و گوش جان سپردن به آموزشها، گنجی را در درونم شکوفا کرد که هیچگاه پایان نمیپذیرد؛ دانشی که اگر حرکت کنی و ساکن نباشی، نه فرسوده میشود و نه کمرنگ، بلکه هر روز روشنتر میشود. اینجا بود که فهمیدم سرمایه واقعی انسان در حسابهای بانکی خلاصه نمیشود، بلکه در دانشی نهفته است که مسیر او را روشن میکند.
روزهایی را به یاد دارم که از دنیای اعتیاد بیزار بودم، ناامید و سرگردان. اما در این حلقه گرم، آموختم که چگونه برخیزم و چگونه همسفر باشم. کنگره من را با نیروهای منفی درونم آشنا کرد تا بتوانم در مسیر تزکیه و پالایش قرار گیرم، و این جهانبینی کاربردی است که میتواند من را از پرتگاهها عبور دهد.
اکنون که به مسیر طی شده مینگرم، قلبم سرشار از شکرگزاری است. کنگره ۶۰ من را پذیرفت، بدون توقع. اکنون تنها قطرهای از دریای نعمتهایی را که به من عطا شده است، میبینم؛ اما یقین دارم که با افزایش دانایی و ظرفیت، هر روز بیشتر متوجه این الطاف بیکران خواهم شد. حالا من چه کردهام؟ چه توانستهام در مقابل این همه محبت و دانش تقدیم کنم؟ شاید پاسخ در ادامهی مسیر نهفته باشد، در خاموش نکردن چراغی که در وجودم روشن شده است.
از اعماق وجودم امیدوارم که این فرصت و اذن به من داده شود تا بتوانم خدمتگزار شایستهای باشم، که بتوانم در مسیر ارزشهای کنگره باقی بمانم تا پیوسته بیاموزم، چرا که هرگز از این دریای معرفت و دانایی بینیاز نخواهم شد. امید دارم که نه تنها رهرو این مسیر باشم، بلکه چراغی کوچک در این مسیر نورانی را روشن نگاه دارم تا بتوانم دست دیگران را بگیرم، همانگونه که روزی دست من را گرفتند و بتوانم سهمی هرچند اندک در استمرار این چرخه عشق و دانایی داشته باشم.
و اگر روزی بپرسند که در قبال کنگره چه کردهای؟! تنها خواهم گفت: (آموختم، رشد کردم، سپاسگزاری کردم، خدمت کردم و ایستادم و باز هم تا ابد مدیون این مکتب عشق و نور خواهم بود.) در نهایت، با قلبی آکنده از سپاس و قدرشناسی، از مهندس دژاکام، راهنمای بزرگوارم و تمامی خدمتگزاران عزیز کنگره ۶۰ که با عشق و آگاهی این مسیر را روشن نگاه داشتهاند، صمیمانه قدردانی میکنم. راهشان پر نور و برکت باد.
نویسنده: همسفر هستی رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون یکم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
229