نهمین جلسه از دوره شانزدهم سری کارگاههای خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان به نگهبانی مسافر رضا، استادی مسافر علی و دبیری مسافر علی با دستور جلسه «در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام» یکشنبه ۲۸ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز شد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر؛ ابتدا از ایجنت محترم، لژیون مرزبانی و راهنمای عزیزم هادی آقا سپاسگزارم که به من اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. در مورد دستور جلسه امروز، ابتدا از خود میپرسم که بهعنوان یک رهجو در استحکام پایههای مالی و علمی کنگره من چه کردهام؟ باید عرض کنم که وقتی صحبت از پایه و اساس میشود؛ یعنی ساختار یک سازمان باید به شکلی باشد که هیچگونه زلزله یا چالشی نتواند به آن خدشه وارد کند یا ترک بردارد. اینجا موضوع دستور جلسه برای تکتک اعضای کنگره ۶۰ حالت سوالی دارد؛ یعنی شخص من که اینجا حضور دارم مستقیماً مسئولیتی روی دوش من گذاشته شده است.

از دیدگاه شخص من کنگره خانه دوم ماست. یعنی این را در نظر میگیرم که وقتی انسان برای خانه خود کاری انجام میدهد هیچگونه ادعایی ندارد و وظیفه خود را انجام میدهد. جایی صحبت نمیکند که من چه کاری برای خانه خودم انجام دادهام. برای موضوع دستور جلسه بهترین کار این است که من از تجربهام در سفر اول و سفر دوم صحبت کنم. ماههای اول که من در لژیون ۱۴ مشغول سفر بودم با خود میگفتم که بهمحض اینکه به یک گرم سی روز رسیدم، نه برای رهایی به تهران بروم نه دیگر به کنگره بیایم؛ ادامه مسیر را خودم طی کنم و به کار و زندگیام بپردازم. کمکم در لژیون شروع به نوشتن سیدیها کردم و البته جزء افرادی بودم که جلسات را مرتب میآمدم. بعد از مدتی که از سفرم گذشت دیدم نه؛ من اگر بخواهم به نتیجهای برسم راه آن، این نیست که بهمحض اتمام سفر فرار کنم. سفر اول تمام شد و الان هفت ماه و چند روز است که سفر دوم را شروع کردهام و روزبهروز به این نتیجه میرسم که باید در این مسیر قدم بردارم.
حالا کنگره به من چه داده است که من بخواهم بابت این قضیه تلاش علمی و مالی داشته باشم؛ من در شهرستان زندگی میکردم و جایگاه نسبتاً خوبی داشتم، یک روز همسرم بعد از سیسال زندگی مشترک که به علت فوت پدر و مادرش نگرانی و مشکلاتش زیادتر شده بود، با من بحث کرد و بهتندی گفت اگر تو جایگاهی داری و در خانوادهات تو را آقا صدا میزنند بهخاطر این است که من هیچوقت حاضر نشدم به تو بگویم شیرگی و آنجا عین این که از درون متلاشی بشوم تکان خوردم و از خدا خواستم که یا جان من را بگیرد و یا از مشکلی که دارم من را نجات بدهد. خدا دعای من را مستجاب کرد و وقتی به مشهد منتقل شدم؛ چون از قبل با کنگره ۶۰ آشنایی داشتم به اینجا آمدم و سه ماه پشت در منتظر ماندم تا توفیق حضور پیدا کردم. به کنگره آمدم و حالا وقتی به گذشته و آن حرف همسرم که آنقدر من را تکان داد فکر میکنم، حاضرم سالها به اینجا بیایم و بابت سلامتی و روحیه شادی که به دست آوردم جانم را هم ایثار کنم؛ چون خودم را مدیون کنگره ۶۰ میدانم. وقتی فکر میکنم صبح بدون هیچ دغدغهای از خواب بیدار میشوم و نیازی به مواد ندارم بابت این اتفاق مهم خداوند را هزار بار شکر میکنم. این حال خوش را بعد از خدا در رأس آقای مهندس دژاکام به من عطا کرده است. پس من نمیتوانم نسبت به این اتفاقی که در زندگی من افتاده است بیتفاوت باشم. مهمترین کاری که از دست من بر میآید این است که وقتی در کنگره حضور دارم سیدیها و منابع علمی که آقای مهندس آنها را هر هفته ارائه میدهند را بادقت گوش بدهم و به آنها عمل کنم. با اینکار پیام کنگره را به هم لژیونیهای خودم و کسانی که نیاز دارند به رهایی و حال خوش برسند منتقل کنم. من اگر این کار را انجام بدهم؛ یعنی از نظر علمی کارم را انجام دادهام. کنگره نیازی به تحقیقات من ندارد و تنها کاری که میتوانم انجام بدهم این است که مطالب علمی را به دیگران انتقال بدهم. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
مرزبان خبری: مسافر علیرضا
تصویربردار: مسافر هادی، مسافر احمد
نگارش: مسافر یاسر
ویرایش و ارسال خبر: مسافر نوید
- تعداد بازدید از این مطلب :
200