English Version
This Site Is Available In English

روز رهایی، حس عجیبی را تجربه کردم

روز رهایی، حس عجیبی را تجربه کردم

هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم چه شب‌ها و روزهایی را گذراندم، شب‌هایی که خواب نداشتم و از فشار فکر و خیال و ناراحتی نمی‌توانستم بخوابم، چه راز و نیازهایی که باخدا داشتم که خدایا یک راهی جلوی پایم بگذار خدایا کمکم کن… دیگر تحمل این سختی‌ها را ندارم. ناامید بودم که آیا روزی می‌رسد که شرایطم به آن روزهای قبل برگردد؟ یعنی می‌شود دوباره عشق را به زندگی‌ام برگردانم؟ خیلی گله و شکایت می‌کردم از خود، از هر چیزی که فکر می‌کردم شاید دلیل حال بد من شده است، اعتماد به نفسم پایین آمده بود خیلی شرایط بدی بود. دل‌نوشته‌هایم را باخدا در میان می‌گذاشتم؛ چون جز او کسی نبود که حال مرا درک کند. از خدا راه چاره می‌خواستم و بالاخره آن روزآمد. همسرم یک روزآمد و گفت: یک جایی هست که او می‌تواند درمان شود و شروع کرد به سفرکردن، اسم آن مکان کنگره ۶۰ است. برای درمان گفتند: اگر همسرت هم کنارت باشد برای مسیری که در پیش داری بال پروازت می‌شود. من واقعاً همان اول از این پیشنهاد استقبال کردم. وقتی به کنگره آمدم و تولدها و رهایی‌ها را می‌دیدم گریه‌ام می‌گرفت. وقتی وارد کلاس‌ها شدم خیلی برایم جالب بود؛ آموزش‌هایی که برای همسفرها داشتند باعث می‌شد حالشان بهتر شود و مشکلات و مسائلشان آرام‌آرام حل شود و چیزی که برای من جالب بود، این بود که به کنگره اعتماد کنم و همه چیز را رها کنم و برای خودم و حال خوب خودم تلاش کنم و همچنین ناامید نباشم که این مهم‌ترین چیزی بود که خیلی دوستش داشتم.

با رعایت‌کردن و اجرایی‌کردن آموزش‌ها توانستم این مسیر یک‌ساله را همراه مسافرم بگذرانم و صدالبته با خوب سفرکردن مسافرم و رسیدن به رهایی و درمان دوباره نبض زندگی شروع به زدن کرد و همه چیز به روزهای خوبی که تصورشان را داشتم رسید. ما این‌ها را مدیون کنگره هستیم، مدیون همه کسانی هستم که در این مسیر، در این رهایی، با حمایتشان و با عشق و محبتشان ما را کمک کردند و از راه دور دستان پر از مهر و عشق آقای مهندس را می‌بوسم، اگر ایشان نبودند سرنوشت من و مسافرم چه می‌شد؟ همیشه خدا را شکر می‌کنم و از این موضوع خوشحالم که مسافرم آقای مهندس را دوست داشت و از آموزش‌های ایشان استفاده می‌کرد و به ایشان معتقد بود این برای من خیلی ارزش داشت. روز رهایی حس عجیبی را تجربه کردم دیدن آقای مهندس آن‌قدر شگفت‌آور بود که چشم از در برنمی‌داشتم که کی نوبت ما می‌شود. به قول مسافرم که می‌گوید: خدا را شکر که ما زمانی آمدیم کنگره که آقای مهندس را دیدیم و گل رهایی را از دستان ایشان گرفتیم و من هم خدا را شکر می‌کنم برای این رهایی باارزش و از خدا می‌خواهم که همیشه پایدار باشند. من زیر سایهٔ کنگره زندگی‌ام را بیمه کردم و به حال خوش رسیدم و از خداوند سپاسگزارم.

نویسنده: همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر مونا دبیر سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .