English Version
This Site Is Available In English

دنیای هرکس به وسعت جهان‌بینی اوست

دنیای هرکس به وسعت جهان‌بینی اوست

چهاردهمین جلسه از دوره شصت و ‌دوم از کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر، با استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر اسماعیل و دبیری مسافر مهدی، با دستور جلسه «هفته دیده‌بان» و جشن آزادمردی راهنما مسافر مهدی روز پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1404 ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان علیرضا هستم یک مسافر. خداوند را شکر می‌کنم که نظر و رحمتش از من برداشته نشد و همچنان مورد لطف و توجه او هستم. امروز دو دستور جلسه داریم؛ دستور جلسه هفته دیده بان و جشن آزادمردی راهنمای محترم آقای مهدی که امیدوارم بتوانیم شیرینی این جشن و حس خوب آن را با هم به اشتراک بگذاریم.
بهترین توصیفی که می‌توانم از هفته دیده‌بان داشته باشم همان پیام جناب آقای مهندس است که دیده‌بانان ستون‌های کنگره هستند که بنای کنگره بر شانه‌های آن‌ها استوار خواهد بود، بنابراین همه ما به آن‌ها احترام می‌گذاریم.

استاد امین در سی‌دی «کج» می‌فرمایند راهنمایان مثل ستون‌های هر شعبه هستند و آن‌ها هستند که با احساسشان یک شعبه را سرپا نگه می دارند. ممکن است گاهی حس یکی از آن‌ها بالا و پایین شود، اما بقیه آن‌ها می‌آیند و با آن خرد و معرفتی که کسب کرده‌اند، دوباره بالانس را برقرار خواهند کرد. یک شعبه از تعدادی راهنما، خدمتگزار، سفر دومی و بسته به ظرفیت هر شعبه صد الی دویست نفر از مصرف‌کنندگانی که در حال درمان هستند تشکیل شده و هرکدام از آن‌ها چالش‌های خودشان را دارند و در نهایت بار اصلی تمام این افراد بر دوش دیده‌بانان است.

گاهی فکر می‌کنیم که دیده‌بانان به راحتی انتخاب شده‌اند، اما باید بدانیم که آن‌ها آزمون‌های بسیار پیچیده‌ای را پشت سر گذاشته‌اند و همان‌طور که در کتاب 60 درجه، استاد به مهندس می‌گویند که پروژه‌هایی برایتان می گذاریم و از خواب‌ها صحبت می‌کند، به راستی که به واسطه جایگاه‌های خدمتی که داشتم، وقتی با دیده‌بان‌ها صحبت می‌کردم می‌فهمیدم که با چه پروژه‌ها و چالش‌های عجیب و غریبی مواجه شده‌اند که اگر فقط یکی از این‌ها برای ما اتفاق می‌افتاد شاید از پس آن برنمی‌آمدیم.
چالش‌هایی که اگر در معرض قضاوت دیگران قرار بگیرد می‌گویند که این شخص دیگر به درد خدمت کردن نمی‌خورد! اما خداوند و سیستم کنگره به گونه‌ای دیگر قضاوت می‌کنند.

بخش دوم دستور جلسه مربوط می‌شود به تولد راهنمای گرامی مهدی عزیز که آزادمردی ایشان هست.
زمان اندک است و ما باید یاد بگیریم که از زمان بهترین برداشت را داشته باشیم، محدودیت پنج دقیقه‌ای استاد جلسه می‌خواهد این را بگوید که زندگی هم زمان محدودی دارد؛ چه چیزهایی را با چشم‌ها و گوش‌هایت برمی‌داری؟ چه چیزهایی را در این زمان اندک با صحبت کردن و کلمات با دیگران به اشتراک می‌گذاری؟ کلمات ابزاری برای ابراز احساسات هستند و ما وقتی می‌خواهیم از این کلمات استفاده کنیم باید احساسمان فوق‌العاده باشد. ما باید به واسطه تلاشی که برای تزکیه کرده‌ایم و به واسطه علم جهان‌بینی که کسب کرده‌ایم و دنیای ما را روشن‌تر کرده است، کلماتمان هم در حد اعلا باشد.

دنیای هر کسی به وسعت علم جهان‌بینی اوست و کرانه‌های آن همان جاییست که دیگر جهان‌بینی ندارد. به واسطه آموزش‌هایی که من در کنگره گرفتم، تصاویر زیبای زیادی از تک تک افراد و رهجویانم در تالار ذهنی‌ام نقش بسته و این دومین رهجویم است که آزادمردی‌اش را جشن می‌گیرد. همیشه به این تالار سر می‌زنم و خدا را شکر می‌کنم بابت این عکس‌ها و تصاویر زیبایی که کنگره به من اجازه خلق کردنشان را داد.

برای پیام تولد مهدی باید از استاد سردار تشکر کنیم که من فقط اندکی آن را اندازه کرده‌ام. مهدی عزیز هر کس که به نور الله منور بشود در انجام کار خود بسیار کوشا می‌شود و در نهایت کارش را کامل انجام می‌دهد و در این انجام‌ها پایانی نیست.

آزادمردی واژه‌ای است که نمی‌توان به راحتی راجع به آن صحبت کرد؛ هر شخص آزادمردی را متناسب با تک تک روزهایی که تا جشن پنج سالگی سپری کرده است و به میزان سختی‌ها و چالش‌هایی که پشت سر گذاشته و به اندازه تفکر، تجربه و آموزشی که طی این مدت می‌بیند می‌تواند برای خودش به گونه‌ای تعبیر کند و از آن سخن بگوید.

مهدی دوست عزیز من هست، روزی در لژیون ششم من راهنما بودم و او رهجو، اما این واژه دوست که من می‌گویم با آن چیزی که در ذهن تک تک شما هست، متفاوت است. یعنی من می فهمم که این دوستی معنای دیگری دارد و آن چیزی است که ما در کنگره به دنبالش هستیم. مهدی عزیز همیشه لطف داشته و به عنوان راهنما به من احترام می‌گذارد ولی من، مهدی و تمام رهجویانی که امروز در جایگاه خدمتی هستند را دوستان خودم می‌دانم و این دوستی‌های ارزشمند پاداش من است.

پیام تولد:
مهدی عزیز هر کس که به نور الله منور بشود در انجام کار خود بسیار کوشا می‌شود و در نهایت کارش را کامل انجام می‌دهد و در این انجام‌ها پایانی نیست.

اعلام سفر:
آخرین آنتی‌ایکس مصرفی هروئین، 11 ماه به راهنمایی مسافر علیرضا سفر کردم، رهایی 5 سال و 7 ماه، غیر دخانیاتی، ورزش در کنگره والیبال

آرزو:
از خداوند می‌خواهم توفیقی بدهد که در ساخت ساختمان آکادمی، نقش و حضور داشته باشم.

سخنان راهنما مسافر مهدی:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم از این بابت که رحمتش توسط آقای مهندس و خانواده محترمشان در این جهان در حال گسترش است.
تشکر می‌کنم از راهنمای محترم خودم آقای علیرضا بابت آموزش‌هایشان. آقا علیرضا در لژیون به رهجوها خیلی میدان می‌دادند؛ مواقعی بود فکر می‌کردیم که یک دیدگاه راجع به فلان مسئله درست است، ولی با صبوری هیچوقت توی ذوق ما نزدند.
تشکر می‌کنم از همسرم؛ درست است که اینجا حضور نداشتند، ولی از ابتدا تا به الان یک همسفر واقعی برای من بودند. از همه همسفران نمایندگی خلیج‌فارس تشکر می‌کنم؛ چون بدون همسفران هیچ رشدی در شعبه اتفاق نمی‌افتد. در واقع نه فقط به‌عنوان همسفر یک فرد خاص، بلکه به‌عنوان حضور جمعی آن‌ها.

وقتی راهنما می‌شوید این را درک می‌کنید که راهنما چه حسی دارد. وقتی یک راهنما وارد شعبه می‌شود منتظر تک تک رهجوهایش است؛ شاید به زبان نیاورد و اگر رهجو دیر هم بیاید از ورود او به لژیون ممانعت کند؛ ولی موقعی که دیر هم می‌آید دلش آرام می‌گیرد.

سفر اول زمانی اتفاق می‌افتد که در اغلب اوقات شخص با آسیب و تخریب و از دست دادن‌ها در خانواده و یا در شغل وارد سفر می‌شود. مهم‌ترین مسئله برای یک سفر اولی اولویت قرار دادن درمان است. منظور از اولویت این نیست که نباید کار کنم یا مثلا مهمانی بروم. اولویت به این مفهوم است که؛ وقتی این موضوعات با درمان من تلاقی پیدا می‌کنند و قرار بر انتخاب است، باید درمان را انتخاب کنم. در این حالت ما توان داریم که از مسائل و مشکلات عبور کنیم. در ادامه ما یک فرصت کوتاهی داریم که جشن مختصری بگیریم و بلافاصله وارد سفر دوم می‌شویم که مسافر و همسفر باید دست در دست هم از چالش‌ها عبور کنند.

اگر ما خودمان را مسافر و همسفر معرفی می‌کنیم، معتقدیم که سفر وجود دارد. پس این سفر نیازمند توشه و هزینه کرد است. بنابراین اگر من بخواهم توان حرکت در مسیر را داشته باشم باید کمک کنم که دیگران حرکت کنند؛ یعنی در زمینه‌های مختلف خدماتی که در توانم هست را انجام بدهم و معجزه‌ اینجا اتفاق می‌افتد که وقتی من خدمتی ارائه می‌دهم آن توشه نصیب من می‌شود و من قدرت و توان حرکت پیدا می‌کنم. در هستی اینگونه طراحی شده که توشه حرکت ما؛ جز با خدمت به انسان‌ها، حاصل نمی‌شود.

در نوشتارها گفته شده که برای رهایی از اعتیاد دو سفر الزامیست؛ سفر اول از مصرف مواد تا قطع آن و سفر دوم از قطع مصرف تا رسیدن به خود. در سفر اول جسم یا ماشین ما درست می‌شود، اما تکلیف راننده که نفس ما هست چیست؟ وقتی گل رهایی را می‌گیرم شاید تا آخر عمر هم مواد مصرف نکنم، ولی آیا تضمینی هست که این ماشینی که در اختیار من گذاشته شده را خراب نکنم؟! آیا خواسته‌های نفسی که هزاران یا میلیون‌ها سال در اعتیاد بوده فقط با ده یا بیست سال آموزش گرفتن تغییر می‌کند؟ پس سفر دوم سفری است طولانی و ادامه‌دار.

هر کدام از ما زمانی تصمیم می‌گیریم که آدم‌های مفیدی برای جامعه باشیم. بنابراین کجا می‌توانیم چنین بستری با این تاثیرگذاری را پیدا کنیم که به انسان‌های بیمار کمک کنیم و یا آموزش‌های صحیح را به افراد انتقال بدهیم؟!
اعتیاد پکیجی است که مثل بمب یک خانواده را منفجر می‌کند و شخصیت انسان و جایگاهی که در جامعه داشته را از او پس می‌گیرد. وقتی کمک می‌کنیم که یک نفر از این بند رها بشود چه از لحاظ مالی و چه با حضورمان، هستی این توان را به ما می‌دهد که بتوانیم درختی از ناهنجاری‌هایمان را به شرایطی مطلوب برسانیم.
باز هم تشکر می‌کنم از همه شما که ابراز لطف داشتید و امیدوارم روزی آن چیزی بشوم که شما گفتید.

نگارش: مسافر مجید، مسافر اسماعیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .