جلسه یازدهماز دوره سوم لژیون سردار؛ نمایندگی ایران با استادی مسافر رضا، نگهبانی مسافر حسین، دبیری مسافر حیدر و خزانهداری مسافر شمسالدین با دستور جلسه « هفته دیدهبان » سه شنبه23 اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۰ برگزار شد.
.jpeg)
سلام دوستان، رضا هستم، مسافر.
ابتدا از نگهبان محترم جلسه، آقای حسین، تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا در این جایگاه خدمت کنم.
دستور جلسه این هفته: هفته دیدهبان است.
در آغاز، هفته دیدهبان را تبریک عرض میکنم. دیدهبانان، بیوقفه و شبانهروز، دور از خانوادههای خود، در راه خدمت به انسانها تلاش میکنند. آنان به انسانهای درمانده و در راهمانده کمک میرسانند.
همانطور که جناب مهندس بارها فرمودهاند، دیدهبانان ستونهای اصلی کنگره ۶۰ هستند و برای آینده این مجموعه تلاش میکنند. ایشان بارها داستان ایاز را برایمان نقل کردهاند تا ما گذشته خود را فراموش نکنیم.
سال گذشته، دو سه روز مانده به هفته دیدهبان، من و دوستانم مشغول تزئین سالن و نصب بنرها بودیم تا این هفته را جشن بگیریم. احساس شادی عمیقی داشتیم، چراکه این جشن را در سالن خودمان برگزار میکردیم و دیگر نگرانی بابت اجاره مکان نداشتیم. از این بابت، سپاسگزار خداوند هستیم. در آن روزها، به انسانهایی فکر میکردیم که در آینده به کنگره خواهند آمد و سفر درمان را آغاز خواهند کرد.
"دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما نیز بکاریم تا دیگران برداشت کنند."
به دلیل شغلم، بیشتر وقتها در جاده هستم و میدانم که دیدهبانان هم دائماً در سفرند. آنها به امور شعب رسیدگی میکنند، با ایجنتها و اسیستانتها در ارتباط هستند و بدون وقفه در حال خدمترسانی به مصرفکنندگان مواد مخدر میباشند.
آقای حکیمی تعریف میکردند که فردی از ایشان پرسیده بود: «آیا در این مسیر خسته نمیشوی؟» پاسخ داده بودند: «نمیشود خستگی را درک کرد، مگر آنکه در این جایگاه باشید و آن حس خوب را تجربه کنید.» واقعاً هم همه جایگاهها در کنگره، حس، حال و انرژی خاص خود را دارند. مثلاً شال نارنجی (راهنمایی) انرژی ویژهای دارد.
جناب آقای مهندس در جایی فرمودند: «به دیدهبانان گفتم در شهر رزن شعبهای تأسیس کنید.» آقای حکیمی دستشان را بالا گرفتند. من گفتم: «اجازه بدهید حرفم را تمام کنم. هیچکدام فکر نکردید این شهر کجاست، مسیرش چقدر است و آیا رفتوبرگشت ممکن است یا نه؟» آقای حکیمی پاسخ دادند: «من به این چیزها فکر نمیکنم؛ فقط به درمان فکر میکنم. برایم مهم است که یک مصرفکننده بتواند بیاید و درمان شود.»
همهی ما مصرفکننده بودیم. رنج کشیدیم، درد داشتیم و حالا به درمان رسیدهایم و در مسیر آموزش قرار داریم. ما از جناب مهندس درس میگیریم. ایشان همیشه تأکید دارند که قدر داشتههایمان را بدانیم. چیزهایی که به دست آوردهایم، حاصل تلاشاند و باید ارزش آنها را بدانیم.
در دوران مرزبانی، از آقا عطا و سایر دوستان بسیار آموختم. ما امکانات مالی داشتیم و میتوانستیم خیلی از کارها را انجام دهیم، ولی آقا عطا اجازه نمیداد. وقتی میپرسیدم چرا، میگفت: «بگذار خود بچهها انجام دهند تا قدر اینجا را بدانند.»
الان بهتر درک میکنم؛ کسی که زحمت کشیده، آجر روی آجر گذاشته و روز تعطیل تا شب در این مکان کار کرده، بهتر قدر این بنا را میداند و از آن لذت میبرد. ما که در خدمت مالی و جانی پیشگام بودیم، کسانی هستیم که پایهگذار شدیم.
یادم هست زمانی در همدان، جایی که الان پل میسازند، یک مسجد بود که بعدها آن را به گروه معتادان گمنام دادند، اما آن مکان تخریب شد. امروز که از آنجا عبور میکنم، یاد حرفهای جناب مهندس میافتم. آنها دور هم مینشستند، انرژی میگرفتند و میرفتند. ولی ما اینجا، برای خودمان ساختمان داریم.
خدا را هزار بار شکر میکنم.
انسانهای خوب، خرابهها را آباد میکنند و انسانهای خراب، بناهای آباد را ویران میکنند.
دیدهبان لژیون سردار، آقای زرکش، میفرمایند: «به شمال و جنوب میروم و دوستان مشارکت میکنند.» بهدرستی که:
«آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است.»
هر چه دارم از کنگره است. از آقا عطا و آقا منوچهر تشکر میکنم که مرا وارد این مسیر کردند تا آموزش ببینم و بخشش را بیاموزم. بخشش به ثروت نیست؛ بسیاری ثروت داشتند اما نتوانستند حتی هزار تومان ببخشند. بخشش به جهانبینی است، نه به پول.
من وصل به لژیون سردار هستم و نتایج آموزشها را در زندگی میبینم. انشاءالله با همدلی همه ما، ساختمان بخش همسفران نیز بهزودی ساخته خواهد شد.
ما چیزی از خود نمیگوییم؛ هر چه هست از آموزشهای جناب مهندس است. با همکاری همه اعضا، چراغ کنگره روشن خواهد ماند.
سپاسگزارم که به صحبتهای من گوش دادید.
.jpeg)

عکس : مسافر ولی لژیون هفتم
تنظیم و ارسال: مسافر محمد لژیون یکم
نمایندگی ایران
- تعداد بازدید از این مطلب :
147