لژیون درمان سیگار:
سلام دوستان میلاد هستم مسافر سیگار.
ما همیشه وقتی میخواهیم کاری را انجام دهیم ابزار داریم این ابزار را باید با خودمان داشته باشیم چه در مسیر درست چه در مسیر منفی. وقتی من سیگار مصرف میکردم همیشه سیگارم را دو سه بسته زاپاس داشتم هر کار الهی یا ضد ارزشی که میخواهد شکل بگیرد با خودش یک ساختار و ابزاری دارد ما در کنگره نوشتنمان یک ابزار است حالا درمان سیگار هم یک سری ابزار میخواهد آموزشها هست سیدیها هست ولی ما باید یک کاری را انجام بدهیم بستر را باید برای این کار فراهم کنیم مثل آن پاکت سیگار.
برای اینکه ببینم جهانبینی من در چه وضعیتی قرار دارد. باید خودمان را بسنجیم ببینیم اتفاقاتی که برایمان میافتد تفسیرش برای اینکه که دیر میآید چیست. تفسیرش نسبت به حسها و احساساتی که سراغش میآید چیست؟
تفسیرش نسبت به اینکه در سفر سیگار حس و حالش به هم میریزد چیست؟ و دلش میخواهد به سیگار پناه ببرد چیست؟
آیا این است که سیگار چیز خوبی است؟ سیگار حالش را خوب میکند؟ یا تفسیرش این است که نیروی منفی آمده است که مرا تلکه کند. بحث مثلث جهالت سراغش میآید. ما برای اینکه جهانبینی را بشناسیم باید نادانی را بشناسیم برای اینکه دانایی را بشناسیم باید نادانی را هم بشناسیم برای اینکه روشنایی را بشناسیم باید تاریکی را تجربه کرده باشیم وگرنه اگر همهچیز روشن باشد برداشتی از تاریکی نخواهیم داشت.
در مثلث جهالت میگوید ترس، منیت، ناامیدی و من در سفر اول آمدم به سفرم ربطش دادم و وظیفه هر سفر اولی است که این کار را انجام دهد و تا زمانی که انجام ندهد همیشه حس میکند یکپایش میلنگد و من آنجا بود که مشکلم را در سفر اول پیدا کردم. مثلث دانایی برای اینکه به دانایی مؤثر تبدیل شود باید سه ضلع مثلث با همدیگر بالا برود اگر یک ضلعش بالا نیاید دیگر دانایی نیست. آمدم درباره ناامیدی فکر کردم دیدم من هر کاری انجام میدهم حالم خوب نمیشود و نتیجه نمیگیرم. گفتم بیایم سر لژیون بنشینم که چه شود دارویم را بهموقع بخورم که چه شود.
ضلع مقابل مثلث دانایی چیست؟ تجربه است. ناامیدی اجازه نمیدهد من تجربه کسب کنم تا این را فهمیدم هر چیزی که میگفت حالم خوب نمیشود گفتم مهم نیست. مهم این است که برای اینکه دانایی کسب کنم باید تجربه کنم میرفتم و حرکت میکردم آدامسم را بهموقع خوردم لژیون سیگارم را بهموقع آمدم سیدیهایم را بهموقع نوشتم تجربه میکردم. دیدم تجربه که میکنم یک انرژی در من ایجاد میشود که حال من را تغییر میدهد. پس من باید ضلع روبرویش را بشناسم دانایی را تا بتوانم به دانایی مؤثر تبدیلش کنم. ترس تفکر را میخورد نمیگذارد ما درست فکر کنیم؛ و منیت هم نمیگذارد من آموزش ببینم.

سلام دوستان حسین هستم مسافر
سیگار پل ورود به اعتیاد است. و در ابتدا از یک نخ و دو نخ سیگار شروع میشود. در سفر اول مواد، کسانی که سیگار خود را درمان نمیکنند و وارد سفر دوم میشوند بعد از مدتی متوجه میشوند که سیگار خالی حال نمیدهد و این عاملی میشود که دوباره به سمت مواد کشیده شوند.
بعضیها مواد خود را درمان میکنند اما حال خوبی ندارند چون روی جهانبینی خودکار نکردهاند و همچنان دیدگاه معتاد گونه خود را دارند و به زندگی جدید عادت نکردهاند. باید بپذیری و قبول کنی که رسیدن به درمان و حال خوب سختیهای خود را دارد و اگر درست سفر کنیم به درمان و حال خوب میرسیم. حتی کسانی که دوقطبی هستند ژنهای آنها تغییر میکند و بهسلامت جسم میرسند.

- تعداد بازدید از این مطلب :
39