دلنوشته مسافر حمید لژیون سوم نمایندگی قوچان راهنما مسافر حسین
به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر
هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد هیچکدام از ما بیهیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم
چه متن زیبایی بود وقتی این رو در اول تیتر وادی دوم خواندم و به خیلی از سؤالاتم رسیدم، سؤالاتی که هنگام دستوپازدن در تاریکی با آنها دستوپنجه نرم میکردم همیشه از خدا سؤال من این بود اصلاً دلیل خلقت من چه بود؟ چرا این شانس زندگی رو به من دادی؟ البته همینطور که گفتم این سؤالات در زمان جهل و ناآگاهی من بود که از خودم میپرسیدم وقتی که تمام وجودت در شر و بهنوعی در بند شیطان بود و تمام این سؤالاتی که در ذهنم مرور میشد.
همیشه از خدا میپرسیدم فقط بهخاطر این به دنیا آمدم که به خودم و اطرافیانم خسارت بزنم درد بکشم و هیچ لذتی از زندگی نبرم، مگر میشود این حجم از خفت و خواری توسط اطرافیانم متحمل بشم و ضررم از منفعتم بیشتر بودوتنها چیز مثبتی که میدانستم این بود که منیت و غروری داشتم که کسی روبنده نبودم و بیشتر این مشکلاتم یا بگم همه مشکلم بهخاطر این بود.محبوب دلم راهنمای عزیزم همیشه میگفت حمید تا این غرور و منیت رو زیر پات خورد نکنی و نشکنی زندگی برای همیشه با تو نامهربان هست و خواهد بود.بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که من اصلاً با خدای خودم بهنوعی قهر کردم و خداوند هیچ نقشی در زندگی من ندارد و همیشه این شعر نظامی رو در خودم مرور میکردم که در نامیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است تصمیم گرفتم دستانم را بهسوی معبودم دراز کنم و مگر میشود از آن نیروی برترم کمک بخواهم و او بگوید نه؟الان دارم تمرین میکنم و تمام سعی و تلاشم رو میکنم بجای اینکه هی بگم چرا منو آفریدی بهخاطر زندگی پوچ و بیهوده از او کمک بخواهم که مسیر درست و نورانی رو به من نشان بده و از این تاریکی و سیاهی که مدتهاست داخلش غرق هستم نجاتم بده و درجهت مثبت و صراط مستقیم حرکت کنم و با خودم بگم الهی به امید تو و دستم رو از خدای مهربان جدا نکنم.
.jpg)
- تعداد بازدید از این مطلب :
147