با نگاه کردن به خود و جهان اطرافم، به این موضوع میاندیشم که این جهان برای چه آفریده شده است و هدف از آفرینش آن چیست؟ آیا من برای انجام کار خاصی به این دنیا پا نهادهام یا جهت بیهودگی آمده ام؟ اگر خداوند که یکی از صفاتش مهربانی و بخشش است مرا به این جهان آورده است پس چرا این همه سختی در مسیرم وجود دارد که سد راه رسیدن من به آرامش شده است؟
همه این سوال ها در ذهن من تکرار و تکرار میشد، تا اینکه به کنگره آمدم و در وادی دوم با این جملات ناب آشنا شدم؛ «هیچ مخلوقی جهت بیهودگی، قدم به حیات نمینهد. هیچ کدام از ما به به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم» زمانی که به این موضوع فکر کنم که من بیهوده به این جهان آمدهام و افسوس گذشته را بخورم در من ناامیدی پدیدار میشود. اعتماد به نفس خود را کمکم از دست میدهم و در تاریکی ها فرو میروم و دچار بیماری های جسمی و روانی متعدد میشوم. در کنگره۶۰ متوجه شدهام که افکار منفی بخصوص ناامیدی به چه اندازه روی جسم و روان من تاثیر بد میگذارد و مرا دچار انواع بیماریها میکند.
وقتی به نظم در نظام هستی نگاه کنم میبینم که همه موجودات و آفریدههای خداوند در حال انجام کاری هستند و به یکدیگر خدمت میکنند و من هم جز همین مخلوقین هستم و باید جایگاه خود را با تفکر و رفتن در مسیر ارزشها پیدا کنم. اگر دچار سختی میشوم بدانم که برای حل مشکلات و رسیدن به آرامش باید اول تاریکیها را تجربه کنم، از آنها درس بگیرم و در مسیر ارزشها قدم بگذارم؛ آن زمان تبدیل به انسانی کارآزموده میشوم. وقتی تفکر و عمل من این گونه باشد آن زمان دیگر مشکلات و سختی ها را لعنت خداوند نمیدانم؛ برعکس، آنها را رحمت خداوند نسبت به خودم میبینم که برای تکامل من لازم و ضروری هستند.
من برای اینکه به آرامش درونی برسم بایستی روی مسائل مثبت متمرکز شوم و خوبی ها را ببینم و همیشه نیمه پر لیوان را ببینم. من زمانی که خوبیهای اطرافیانم و نکات مثبت آنها را ببینم و روی بدیها متمرکز نشوم، آن زمان خوبیهای خود من نیز ظهور پیدا میکنند و اطرافیان نیز نکات مثبت من را میبینند. بایستی با تفکر، تلاش و کوشش در مسیر ارزشها به نتایجی برسم که در توانایی های من خللی وارد نشود. اگر کسی از من ایراد گرفت یا حرفی زد که مطابق میل من نبود دچار بهم ریختگی نشوم و اعتماد به نفس خودم را از دست ندهم. طبق آموزش های آقای مهندس، اول کمی تفکر کنم، شاید حرف آن شخص برای من کارگشا باشد و واقعا درست میگوید؛ یا اینکه بعد از تفکر متوجه میشوم که این رفتار یا سخن او بیمورد است در این صورت با سکوت و زدن یک لبخند از کنارش رد میشوم.
درنتیجه ما نباید افسوس گذشته را بخوریم اگر گذشته و مسائل و مشکلات آن وجود نداشت ما نمیتوانستیم تجربه کسب کنیم فرق بین خوبی و بدی را احساس نمیکردیم. انسان باید از تاریکی ها عبور کند تا به عظمت روشنایی ها پی ببرد. در آخر همواره بدانیم که نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
نویسنده: راهنما همسفر سمیه( لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر لیلا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دزفول
- تعداد بازدید از این مطلب :
43