English Version
This Site Is Available In English

بگذار امیدهایت آینده تو را شکل دهند، نه زخم‌هایت

بگذار امیدهایت آینده تو را شکل دهند، نه زخم‌هایت

جلسه سیزدهم از دوره چهل و ششم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره 60، نمایندگی شهرری، به استادی راهنمای محترم مسافر مازیار، نگهبانی مسافر فرهاد و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه "وادی دوم و تاثیر آن روی من" شنبه 6 اردیبهشت ماه 1404 ساعت 16/30 آغاز به کار کرد و در ادامه تولد ده سال رهایی مسافر غلامرضا از لژیون مرزبانی

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مازیار هستم یک مسافر، بسیار خوشحالم که بعد از یک وقفه کوتاه به بهانه تولد آقا غلامرضا توانستم بار دیگر در خدمت شما باشم. امروز دستور جلسه ما دو قسمت دارد قسمت اول وادی دوم و تاثیر آن روی من است و دستور جلسه دوم تولد مرزبان محترم شعبه شهرری آقا غلامرضا.
در مورد دستور جلسه وادی دوم و تاثیر آن روی من باید عرض کنم به نظر من این وادی تماماً در یک واژه خلاصه می‌شود، واژه‌ای به نام امید. گاهی پیش می‌آید که امید ما به اندازه تار مویی باریک می‌شود و احساس بدبختی می‌کنیم در این شرایط تمام خواسته‌هایی که به آنها نرسیده‌ایم جلوی چشمان ما رژه می‌روند و حس می‌کنیم در تاریکی مطلق قدم برمی‌داریم در این شرایط گویی انسان از وسط دنیا به لبه دنیا رسیده و هر لحظه امکان دارد سقوط کند، این احساسات برای همه انسان‌ها اتفاق می‌افتد ولی این‌ها دلایلی دارد، اگر ما اینجا آمده‌ایم برای رسیدن به حال خوش؛ باید این دلایل را بدانیم تا بتوانیم از آن عبور کنیم.
باید بین دو مقوله واقعیت‌های عینی و ایده‌آل‌های ذهنی تفاوت و تمایز قائل شد، معمولاً پرداختن به ایده‌آل‌های ذهنی موجب می‌شود که ما آن چیزهایی که در اختیار داریم را نبینیم و این انتظارات بی‌جا از خودمان و ندیدن آن چیزهایی که در اختیار ما است باعث می‌شود بیشتر سرافکنده شویم و گوشه‌گیرتر باشیم.
در حقیقت بین اعتماد به نفس و عزت نفس تفاوتی وجود دارد؛ اعتماد به نفس اعتماد به توانایی‌هایی است که از بیرون کسب کرده‌ام مثل ورزش یا دانشی که به دست آورده‌ام و با آن می‌توانم کاری را انجام دهم اما عزت نفس، اعتماد به توانایی‌ها و قدرت‌های درونی من است که متاسفانه زیر خروارها خاک پنهان شده چون همیشه منتظر "دیگری شگفت انگیز" بوده‌ایم که دست ما را بگیرد و از حال و اوضاع ناراحت کننده‌مان بیرونمان بیاورد، به واقع برآورده نشدن این خواسته‌ها موجب می‌شود روز به روز افسرده‌تر و گوشه‌گیرتر شویم.
بعضی مواقع اعتماد به اعتقاداتمان می‌تواند به دادمان برسد، شاید در ظاهر به خدا و پیغمبر اعتقاد داشته باشیم اما به وقت نیاز به اعتقاداتمان اعتماد نمی‌کنیم اسم این اعتماد کردن به اعتقاد را اصطلاحا ایمان می‌گویند،گوشه‌هایی از ذهن ما هست و بخش‌هایی از وجود ما هست که بسیار نیرومند هستند اما ما متاسفانه همیشه آنها را نادیده گرفته‌ایم.
یک جمله خوبی هست که می‌گوید: «نگذار ذهنت بیرون از تو زندگی کند» یعنی سعی کن همیشه در حال حاضر زندگی کنی ولی معمولاً ذهن ما یک شرایط رویایی می‌سازد و چون به دلایل مختلفی مثل فراهم نبودن امکانات و موقعیت نمی‌توانیم به آن شرایط برسیم به حال خراب مبتلا می‌گردیم.
فیلسوف معروفی به نام فرانسیسکو دکودور جمله معروفی دارد با این مضمون: «چگونه است که در روم دنبال روم می‌گردی و روم را نمی‌یابی» یعنی ما داخلش هستیم این توانایی‌ها درون ما هست ولی متاسفانه به خاطر مشغله بیرونی و به خاطر پرداختن بیش از حد به دغدغه‌های بیرونی هیچ وقت به آن آرامش درونی نمی‌رسیم.
واژه‌ای وجود دارد به نام شادکامی، شادکامی متشکل می‌شود از داشته‌ها منهای انتظارات، واژه‌ای نیز وجود دارد به نام امید که با دو کلمه دیگر معنا می‌گردد: امل و عمل، امل به معنای امید و عمل به معنای حرکت این دو، دو روی یک سکه هستند. من واژه‌ای دارم که از آن زیاد استفاده می‌کنم به نام رهجویان بدبخت این واژه در مورد رهجویانی استعمال می‌شود که می‌دانند ایراد از کجاست می‌دانند از کجا دارند ضربه می‌خورند اما متاسفانه هیچ کاری برای غلبه به آن نمی‌کنند و هیچ تلاشی نمی‌کنند تا بیشتر به خودشان نزدیک شوند، آنها معمولا یکجا می‌نشینند تا کسی از بیرون بیاید و دست آنها را بگیرد که تجربه ثابت کرده این موضوع تقریباً غیر ممکن است، یا دست به دعا و نذر و نیاز می‌زنند و منتظر یک معجزه بیرونی می‌مانند این‌ها افرادی هستند که تا آخر عمرشان توانایی‌هایشان دست نخورده باقی می‌مانند و ممکن است حتی تا زمان مرگ نیز هیچ نتیجه‌ای نگیرند. 

به عقیده من چیزی که ما به خاطر آن به این دنیا آمده‌ایم لذت بردن از زندگی است چیزی که ما به خاطرش به این دنیا آمده‌ایم تاثیرگذار بودن است و اگر بگذاریم ناامیدی به ما غلبه کند یعنی ما تحت تسلط ابلیس قرار گرفته‌ایم. چرا که ابلیس از کلمه ابلاس می‌آید و ابلاس هم به معنای ناامیدی است، ناامیدی به واقع بزرگترین حربه‌ای است که شیطان به انسان وارد می‌کند.
ما قرار است در خطی میان خوشبینی و بدبینی حرکت کنیم، چرا که خوشبین‌ها معمولاً اینطوری فکر می‌کنند که همه چیز خوب است و نیاز به حرکت ما نیست و بدبین‌ها نیز می‌گویند همه چیز بد است و کاری از دست ما بر نمی‌‌آید نتیجه هر دو گروه معمولاً به انفعال و نشستن و بی‌عملی ختم می‌شود ما باید تعادل را حفظ کنیم، اگر قرار باشد که من فقط بنشینم و دست به دعا ببرم و هیچ کاری نکنم و یا منتظر باشم که عوامل بیرونی برای من تصمیم بگیرند پس نقش من این وسط چیست؟

همانطور که آقای مهندس هم بارها فرموده‌اند درمان اصلی توسط خود شخص صورت می‌گیرد، همه چیز هم که مرتب باشد باید قدم اصلی را خود من بردارم و موتور محرکه برداشتن آن قدم، اصلی امید است، اگر امید نباشد انگیزه‌ای وجود ندارد و اگر انگیزه‌ای وجود نداشته باشد تعهد کاری نیز وجود نخواهد داشت.
قسمت دوم دستور جلسه: تولد ۱۰ سال رهایی آقا غلامرضا مرزبان محترم شعبه شهرری است که باید عرض کنم جایی که الان من نشستم باید زنده یاد آقا کوروش می‌نشست یادشان گرامی باد، خوشا به سعادت آقا غلامرضا که در محضر آقا کوروش آموزش دیدند.
آقا غلامرضا مظهر امید به زندگی و تجلی وادی دوم است، مظهر تاثیرگذار بودن تا آخرین لحظه که در این کره خاکی زندگی می‌کنیم، مظهر انسانی که خوشرو و خیرخواه است مظهر انسانی که در حد توانش دارد عمل سالم انجام می‌دهد، مظهر انسانی که از خیلی چیزها می‌گذرد تا به خودش نزدیک‌تر شود. به نظر من آقا غلامرضا حجت را بر همه ما تمام می‌کند که رهایی و حال خوش هیچ وضعیت خاص و هیچ سن و سالی نمی‌شناسد فقط باید بخواهی و امیدوارانه قدم برداری.
این روز را به ایشان و در مرحله بعدی به خودم تبریک می‌گویم برای داشتن چنین دوستان خوبی، به آقا کوروش عزیز تبریک می‌گویم که حتماً در جلسه ما حضور دارند، به مرزبانی محترم تبریک می‌گویم و امیدوارم سالیان سال حضور داشته باشند و ما بتوانیم از ایشان به عنوان یک الگوی عمل سالم و خوشرویی و خیرخواهی استفاده کنیم و در معیت ایشان به سر ببریم سیار ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.

اعلام سفر مسافر غلامرضا:

سلام دوستان غلامرضا هستم مسافر، آخرین آنتی ایکس شربت اوپیوم ، روش درمان DST  داروی درمان شربت اوتی، نام راهنما آقای حسام احمدی از لژیون مرزبانی، رهایی از مواد ده سال و چند روز ، رهایی از بند نیکوتین 9 سال و سه ماه ، ورزش در کنگره دوچرخه سواری، پیاده روی و باستانی

آرزوی مسافر غلامرضا:

آرزو می‌کنم تا هر کسی که مصرف کننده مواد مخدر است راه کنگره را پیدا کند و به حال خوش برسد.

خلاصه سخنان مسافر غلامرضا:

سلام دوستان غلامرضا هستم یک مسافر، خدا را شاکرم که تولد 10 سال رهایی را در کنار شما دوستان جشن میگیرم و امیدوارم تمام سفر اولی‌ها این چنین روزی را تجربه کنند و به حال خوش برسند، از راهنمای عزیزم آقا مازیار تشکر می‌کنم که خیلی برای من زحمت کشیدند و امیدوارم بتوانم  زحمات ایشان را جبران نمایم، با راهنمایی‌ها و آموزش‌هایی که آقا مازیار به من دادند توانسته‌ام تا اندازه‌ای خودم را پیدا کنم.

یادی می‌کنم از راهنمای عزیزم زنده یاد آقا کوروش که در کنار ما نیستند اما یادش همیشه در قلب‌های ما زنده و در میان نفس‌های ما جاری است، من با حال بسیار بدی حدود 11 سال پیش وارد شعبه شهرری شدم و ظاهری بسیار تخریب شده داشتم به طوری که هر کسی من را میدید با نگاهی تحقیر آمیز به من خیره میشد تا اینکه لطف خداوند شامل حال من شد و مسیر کنگره را به من نشان داد و با آموزش‌های ناب کنگره به این حال نسبتاً خوب رسیدم .

من در سفر اولم غیبتی نداشتم و توصیه من به سفر اولی‌ها این است که اگر می‌خواهند به حال خوب برسند باید گوش به فرمان راهنمای خود باشند، من در ابتدای ورودم به شعبه به لژیون آقا کوروش مراجعه کردم که ایشان هم در ابتدای امر و با اولین برخورد من را با نام کوچک و غلام صدایم کرد و من بعد از گذشت سالها و در دوره مرزبانی تازه به معنای کلمه غلام پی بردم و خدمتگزار همه شما دوستان هستم.

من در لژیون آقای کوروش آذر پور که بودم هر صحبتی که ایشان با من داشتند من فقط در جواب کلمه چشم را می گفتم و کاملاً گوش به فرمان ایشان بودم و یک سفر خوب و راحتی داشتم، سفر اولی‌ها اگر خواسته و هدف داشته باشند پشت سر گذاشتن این سفر خیلی راحت خواهد بود، در کنگره هر راهنمایی از وقت و زمان خودش و خانواده اش میزند تا اینکه رهجو را آموزش دهد و به حال خوش برساند، یکی از آموزش‌هایی که آقا کوروش به من داد این بود که میگفت در هر مسئولیتی که بدست می‌آوری به نحو احسن رفتار کن و مسئولیت پذیر باش.

کنگره مکانی بسیار خوب است برای درمان اعتیاد به شرطی که ما گوش به فرمان باشیم، در پایان من از تمامی اعضای کنگره و تمامی دوستانی که در این روز من را حمایت کردند تشکر می کنم و از گروه مرزبانی و ایجنت محترم نیز یک تشکر ویژه و قدردانی می‌کنم و امیدوارم بتوانم تمام کمک‌ها و لطف های دوستان که شامل حال بنده شده را روزی جبران نمایم و دست تمامی خدمتگزاران شعبه را می بوسم و امیدوارم که همگی دوستان تجربه حال خوش را بدست بیاورند.

یک مطلبی را هم باید بگویم که در دوره مرزبانی اگر کسی از بنده ناراحت و دلخور شده است من از ایشان معذرت خواهی می‌کنم و اگر برخورد من نسبت به او خوشایند نبود به این دلیل بوده که می‌بایست در چارچوب قوانین کنگره رفتار می‌کردم.

مرزبان کشیک: مسافر احمد ناصری
تنظیم و ویراستار: مسافر رضا از لژیون چهاردهم
تایپ: مسافر نیما از لژیون
هفتم و مسافر سعید از لژیون یازدهم
مسافران و همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .