در خدمت ایجنت محترم شعبه همسفر سودابه هستیم؛ ایشان و مسافرشان با بیش از ۶سال تخریب و آخرین آنتیایکس مصرفی قرصمتادون وارد کنگره شدند؛ مدت ۱۲ماه و ۱۵روز به روشDST همراه با دارویOT به راهنمایی آقای محمدجواد و خانم باران سفر کردند، اکنون ۷سال و ۶ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی در کنگره والیبال، بدمینتون.
شما چهار سال در جایگاه راهنمائی خدمت کردهاید، لطفا از تجربه خودتان برای ما بگوئید؟
خدمتها در کنگره مثل بوی گل هستند، باید خودتان درآن موقعیت قرار بگیرید و آن را درک کنید و حس و حالشان را متوجه بشوید. خدمت راهنمائی خیلی برایم آموزش داشت از این جهت که وقتی میخواستم مطالب را داخل لژیون کارکنم؛ طبیعتا باید بیشتر در خانه وقت میگذاشتم و مطالب را از قبل آماده میکردم و همین باعث میشد که آموزشها عمیقتر بشوند و خودم بیشتر یاد بگیرم. ضمن این که راهنما به رهجو یک چیزی را منتقل میکند؛ طبیعتا خودش باید الگوی بینقص باشد و بهخاطر همین میطلبد که خودت بیشتر حواست جمع باشد و بیشتر رعایت کنی؛ اگر راهنما خودش عملی انجام ندهد و به اصطلاح رعایت نکند، کلامش نافذ نمیشود و در رهجو اثرگذار نیست، بهخاطر همین خدمت راهنمائی پختگی و خیلی آموزش دارد و باعث رشد انسان میشود؛ کلا چیزی است که اگر انسان بخواهد دانائی او زیاد بشود، باید طبق مثلث دانایی که آقای امین فرمودند: تفکر، آموزش و تجربه باشد.
بهترین بستری که خدا الان نصیبمان کرده و به ما توفیق داده است در آن جایگاهها و در بستر کنگره باشیم و اگر من وارد عرصه خدمت نشوم؛ اصلا رشدی نخواهم کرد. من تا آخر عمر میتوانم در کنگره باشم و آموزشها را دنبال کنم، سیدی گوش کنم و بنویسم ولی فقط ضلع آموزش و شاید تفکر رشد کند ولی تجربه در جایگاههای خدمتی است که شما وارد تجربه میشوید و آموزشهای کنگره را شما عملی پاس میکنید؛ یعنی در آن موقعیتها قرار میگیرید و تجربه میکنید و همین باعث میشود که از عمق وجودتان آموزشهایی را که تا حالا گرفته و دریافت کردهاید را بیرون بکشید و یا با آنها مواجه بشوید و چه جایی بهتر از کنگره و خدمت در کنگره.
ما در زندگی هم خیلی چیزها را تجربه میکنیم ولی برایش بهای زیادی را میدهیم و حتی شاید بعضیهایشان غیرقابل برگشت و بازگشت باشند و غیر قابلجبران ولی در کنگره، موقعیت و فرصت خوبی است که خدا نصیب و روزی انسان میکند و حیف است که انسان استفاده و به خودش کمک نکند که رشد کند، بهخاطر همین ما میگوئیم؛ خدمتها اول برای خودمان است که رشد کنیم و خیلی وجهه زیادی دارد؛ غیر از اینکه باز پرداخت و جبران خسارت میشود، باعث رشد و بالندگی خودم می شود و در جایگاه راهنمایی این خیلی عمیقتر اتفاق میافتد.
من چیزی که خودم عملا حس کردم طی این مدت، احساس میکردم تمام سیدیهایی که گوش میدهم یا میخواهم سر لژیون کار کنم، مثل این بود که آنها را عملی پاس میکردم و در سیدی «عبور» آقای امین خیلی قشنگ این مسئله را مطرح کردند و فهمیدم که اصلا باید همینطور باشد. درکل تجربه بسیار عالی بود؛ توشهای پربار است، اگر انسان به درستی مسیر را طی و استفاده کند و قدر بداند. انشاءالله روزی همه عزیزانی باشد که خواستارش هستند و بهیک چشم برهم زدن میگذرد. انشاءالله ثانیه به ثانیهاش را قدر بدانیم.
آیا به همه افراد میشود مسئولیت داد و آیا ظرفیت انسانها با هم یکسان است؟
خیر، بسته به توان، ظرفیت، آموزش و تعادلی که فرد دارد؛ خدمت یا مسئولیت در کنگره به آنها داده میشود و از این جهت است که در کنگره برای جایگاههای خدمتی یکسری ملاک مدنظر است؛ مثلا برای دبیر، استاد، نگهبان جلسه یا حتی شرکت در انتخابات مرزبانی، افرادی که برای مرزبانی کاندید میشوند، برایشان یکسری ملاکهایی تعیین میشود و بهخاطر همین یکسان نیستند و هیچگاه نمیشود یک مسئولیت را به همه افراد داد و به اصطلاح همه را به یک چشم نگاه کنیم و بخواهیم به همه مسئولیت بدهیم، این اصلا درست نیست؛ مثلا مسئولیت نگهبانجلسه را نمیشود به یک سفر اولی یا یک تازهوارد داد؛ یا یک تازهوارد را نمیتوانیم، استاد جلسه بگذاریم، چون برایش انفجار سلولی رخ میدهد؛ یعنی هم برای خودش و هم برای دیگران تخریب دارد و در ادامه حس و حالش خراب می شود ولی اگر در مسیر آموزش کنگره باشد؛ خودش به تدریج بالا میآید و آن ظرفیت و دانائی درونش شکل میگیرد و کمکم زیاد میشود و خودش خدمتها را یکییکی تجربه میکند و خدمتها به سراغش میآیند، اگر در مسیر باشد و به درستی طی کند.
اگر عشق و محبت نبود چه اتفاقی برای هستی میافتاد؟
اگر عشق و محبت نبود؛ هستی از ابتدا شکل نمیگرفت، کلا چیزی وجود نداشت، چون تا زمانیکه قدرت جاذبه نباشد؛ چیزی،چیزی را جذب نمیکند، سلولها و مولکولها به همدیگر نمیچسبند، اگر عشق و محبت وجود نداشت؛ اولین ذره هم شکل نمیگرفت، اولین ذرهای که شکل گرفت، امواجی بودند که فشرده شدند و در کنار همدیگر قرار گرفتند و اولین اتم را ساختند؛ آنها را قدرت جاذبه کنار همدیگر قرار داد. قدرت جاذبه یعنی عشق، خداوند دردل موجودات، امواج عشق را قرار داد. عشق باعث شد که اینها کنار همدیگر قرار بگیرند و بعد داستان بیگبنگ اتفاق بیافتد، تغییرها و تبدیلها انجام شود و هستی شکل گرفت؛ گازها، مایعات، جامدات، گیاهان، حیوانات و در نهایت انسان به وجود آمد. اگر عشق وجود نداشت و اگر جاذبه را خداوند دردل این امواج قرار نمیداد؛ اینها کنار همدیگر جمع نمیشدند؛ الان در هستی هم به همین صورت است؛ مثلاً هرکس که زحمت میکشد و کشیده است و یک عمر تلاش کرده است بهخاطر اینکه بتواند یک چیزی را به وجود بیاورد که به درد بشریت بخورد و در اختیار بشریت قرار بدهد؛ اگر عشق به انسانها نبود، برای چه باید این کار را میکرد؟ انسانها باید به یکدیگر کمک بکنند و میکنند، درخت به انسان کمک میکند، پرندهها هم کمک میکنند، همه چیز به هم کمک میکنند و این بهخاطر عشق است که در هستی به هم خدمت میکنند؛ حالا منهای انسانهایی که به سمت تخریب میروند که اینها هم تعدادشان کم است.
دانش و عشق کنگره هر روز شعاع اضافه میکند و انسانهای زیادی را مبتلای خودش میکند؛ در مجموع اگر عشق و محبت نبود، کلاً هستی شکل نمیگرفت. اگر خداوند بخواهد در یک ثانیه، عشق را از هستی بگیرد، همانموقع هستی منهدم میشود و دیگر چیزی برای ادامه نمیماند. پس عشق، همه جا هست، خداوند عشق است، هستی عشق است، انسان عشق است، موجودات عشق هستند، پس از عشق عبور میکنیم و به محبت میرسیم.
آیا پذیرفتن مسئولیتهای بزرگ میتواند در ما تخریب ایجاد کند؟ لطفا توضیح بدهید.
اگر توان و ظرفیت نداشته باشیم؛ بله میشود. استاد امین میفرمایند: «همیشه توان سپاه را در نظر بگیرید.» حالا این سپاه میتواند؛ اعضای لژیون، اعضای یک خانواده باشند، میتوانند حتی سلولهای جسم ما یا خود ما باشیم. موقعیت و امکانات را باید همیشه در نظر بگیریم اگر انسان در مسیر درست و آموزشهای درست باشد و در مسیر خدمت باشد این موج ما را کمکم به جلو میبرد؛ ما در کنگره میگوئیم: وقتی شاگردها آماده باشند، صدای پای استاد را میشنوند؛ وقتی ظرف انسان مهیا شد، خدمت خواهناخواه به سراغش میآید و قطعا برایش رشد، تعالی و آموزش دارد، نه اینکه تخریب باشد؛ اگر مسیر و انتخابت درست باشد.
گاهی اوقات انسان از سرجهل، نادانی و نداشتن قوهتشخیص به سمت مسئولیتهای بزرگ میرود که این بد است؛ باعث میشود انفجار سلولی رخ دهد و برای خودش و دیگران تخریب داشته باشد، حتی ممکن است به آن سیستم هم آسیب بزند و گاهی هم انسان از آن طرفبام میافتد، دچار گره مسئولیت میشود که در سیدی «گره مسئولیت» استاد امین این را خیلی زیبا توضیح میدهند که چند تا کار را میخواهد با هم انجام بدهد ولی دچار مشکل میشود و به شکل مطلوبی نمیتواند از پس کارها بربیاید و دچار گره مسئولیت شده و درنهایت باعث ایجاد مشکل میشود که این هم باز یک مسئله است ولی اگر بخواهیم در کنگره باشیم؛ مسیر را درست طی کنیم، با موج و جریان کنگره جلو بیائیم، آموزشها را بگیریم و خدمتها را ذرهذره شروع کنیم؛ این موج انسان را ذرهذره به جلو میبرد و وقتی به آن ظرفیت و توانائی لازم رسید، میتواند خدمت های بزرگ را هم به دست بگیرد و قطعا انسان هر چه در این مسیر باشد و حرکت کند به خودش کمک کرده و رشد پیدا میکند، یاد میگیرد و آموزش میگیرد، دانایی و ظرف وجودی خودش بیشتر میشود، قدرت حل مسائل درونش عمیقتر میشود، رشد میکند و دریافت خواهد داشت.

برای اولین بار که عضو لژیون سردار شدید چه حسی داشتید و چه مو ضوعی باعث شد که در جایگاه دنوری قرار بگیرید؟
من برای اولین بار که عضو لژیون سردار شدم؛ آن موقع مبلغ پنج میلیون تومان بود، خیلی حس و حال خوبی بود و حس میکردم که یک تکلیفی روی دوشم است که باید انجامش بدهم، با این حس وارد لژیون سردار شدم؛ یعنی علاقه داشتم و حس میکردم، مسئولم در قبال کنگره، چیزی که از کنگره دریافت کردم و در قبال رحمتی که خداوند به من عطا کرده، این عمل را انجام وظیفه میدانستم که وارد لژیون سردار بشوم و همیشه این فراز از وادی یازدهم برای من است که میگوید: « کسانی که همیشه در حال بازپرداخت آنچه دریافت نمودهاند هستند؛ چه مادی و چه معنوی، حداقل زکات آن، همیشه مانند چشمه زلال و سرشار از انرژی، شادی و شعف هستند و کسانی که هر چه دریافت مینمایند؛ درعوض هیچگونه پرداختی ندارند و همه چیز را برای خود و خانواده خود میخواهند، گوئی تبدیل به شورهزار یا کویر میشوند که هیچگونه روئیدنی در آن نمیروید و همیشه در گرمای کویر منتظر طوفانهای شن میباشند، چون گیاهی نکاشتهاند که از طوفانهای شن جلوگیری نماید.» این فراز از وادی یازدهم همیشه برایم مثل یک تکانه و یک تلنگر است و خیلی دوستش دارم و حس میکنم که لژیونسردار و خدمتهایی که انسان در کنگره یا در زندگی انجام میدهد؛ بذرهایی هستند که میکارد و یک روز اینبذرها ازطوفانهای شن در زندگیاش جلوگیری میکنند و دستش را درمسیرزندگی و مسیری که انسان دارد از آن عبور می کند، میگیرند.
در مورد تجربه دنوری هم که برای اولین بار به واسطه مسافرم دنور شدم؛ ولی سری بعد دوست داشتم، خودم این کار را انجام بدهم. مسیر بخشش خیلی تجربه شیرینی است؛ مثل بوی گل است که باید خودت در آن خدمت و در آن موقعیت قرار بگیری، خیلی شیرین و لذتبخش است. همیشه جمله آقای کامران در ذهنم است که به انسان، احساس فاتحان دست میدهد و مانند یک پیروزی شیرین است؛ وقتی در مسیر بخشش باشی، دیگر خودت نیستی که در آن راه حرکت میکنی؛ آن بند عشق است که شما را میکشاند.
دوست داشتم این جایگاه دنوری را تجربه کنم و خداوند روزیام کرد، حس میکنم که یک مسئولیت، وظیفه یا یک تکلیف است؛ نمیدانم ولی من یک چنین احساسی دارم، چون وقتی میبینم؛ آقای مهندس خودشان این حرکت را انجام میدهند و همیشه میفرمایند: من به کنگره بدهکارم، دیگر حساب من جداست که باید بدانم در کجای کار هستم؛ یا وقتی هزینه درمان هر فرد در کنگره، ۶۰میلیون تومان است، من باید حساب کار دستم بیاید و خیلی شیرین و لذت بخش است. انشاءالله که روزی همه عزیزان باشد.
و کلام آخر...
از شما ممنونم بابت این مصاحبه، خدا قوت. انشاءالله قدر این موقعیتی که خدا نصیبمان کرده تا در کنگره باشیم را بدانیم، شاکر خداوند باشیم که به واسطه این بزرگمرد جناب آقای مهندس که ما را هدایت میکنند. انشاءالله که سایه ایشان مستدام باشد، خدا و آقای مهندس ازما راضی باشند. بهترینها را برای همه عزیزان خواستارم چه در کنگره و چه در زندگی، ممنونم.
مصاحبه کننده: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون یازدهم)
طراح سوال و تایپ: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر شیرین (لژیون پنجم) و همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر شیرین (لژیون پنجم)
ویراستار و ارسال: همسفر پرتو رهجوی راهنما همسفر آسیه (لژیون یکم) دبیرسایت
همسفران نمایندگی عمانسامانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
40